سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بزرگى آفریننده در اندیشه‏ات ، آفریده را خرد مى‏نمایاند در دیده‏ات . [نهج البلاغه]
تحقیق در ادبیات و رویکرد های آن از عصر افلاطون تا روزگار ما
پیوندها

آشنایی من با نیمایوشیج معروف به علی اسفندیاری شاعر انسان دوست معاصر نیز محصول دورانی است  که در ابن سینای گیوی درس می خواندم .جزوه کوچک وچند صفحه یی را که شریعتی از ژان پل سارتر با عنوان شعر چیست ترجمه کرده بود در آنجا درباره این مقوله ادبی که بسیاری از سؤالات ادبی بی پاسخند شاهدی از شعر نیمایوشیج آورده بود:

                       به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟واز همین زمان به بعد بود که نیما  در نزد من جلیل آمد و برای من بسیار بزرگ جلوه کرد.نیما بزرگ واز اهالی امروز بود اما ما اورا خوب نمی شناختیم.ضمن اینکه شعری از ایشان نیز  در کتابهای درسی با عنوان چشمه وسنگ چاپ می شد که جنبه تعلیمی وآموزشی خوبی داشت.مقایسه انسان های متکبر وفروتن ،چشمه  کوچک ومغروری که با  دیدن دریا محو عظمت وشکوه او شد .همان داستانی که منشأ آن در بوستان سعدی مندرج است:

                              که جایی که دریاست من کیستم                گر او هست حقا که من نیستم.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 102/1/5:: 4:22 عصر     |     () نظر

دفتر نشر وتولید آثار فرهنگی امین اله بخشی مشکول فرارسیدن سال جدیدرا به همه هموطنان عزیز در داخل وخارج از مرزها تبریک وتهنیت گفت وبرای همگان  ومخصوصا برای  مخاطبان وخوانندگانی که  در این سالهای اخیر  در این بومی سازی فرهنگی اورا مساهمت  کرده اند سالی سرشار از شادمانی وبهروزی ورفاه آرزو کرد. دوستان دیده ونادیده ویاران شفیقی که اورا در پیمودن این راه پر سنگلاخ استوار نگه داشته اند .که اگر این مشارکت ومساهمت آنان نمی بود چه بسا که پیمودن این راه به این استواری امکان پذیر نبود.مادر پیمودن ادامه این را نیز وبرای اینکه بتوانیم اتاق های فکری وفرهنگی خود را در اقصی نقاط جهان بگستریم به این مشارکت ها ومساهمت ها بیش از پیش نیاز مندیم ورجای واثق داریم که این رفیقان شفیق مارا همچنان در پیمودن این راه یاوری خواهند کرد.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 102/1/1:: 12:11 عصر     |     () نظر

نوشته ها وقطعات ادبی از امین اله بخشی مشکول در دست تألیف


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 101/12/29:: 10:28 صبح     |     () نظر

آشنایی من باشهید سعید عین القضات همدانی نیز به واسطه آشنایی من با کتب مستطاب زنده یاد دکتر علی شریعتی که روانش پر نور باد صورت گرفت.زمانی که در دبیرستان ابن سینای گیوی در رشته علوم اقتصادی واقتصاد اجتماعی درس می خواندم وعلم می آموختم انوار آفتاب علم ومعرفت شریعتی به سوی من نیز تابیدن گرفت ودر تشعشعات آن انوار حیرت زا قرار گرفتم وآثار منتشره اورا به صورت جنون آسا ومجنون وار مطالعه می کردم .بر اساس حال وهواهای آن روز ایران جملاتی از دکتر شریعتی را به پایان کتابها ی او که علی الظاهر به صورت جزوه هایی با صفحات اندک برای خوانندگان ومخاطبین منتشر می شد چاپ می کردند ویکی از آن جملات که بسیار تأثیر گذار بود این جمله زیبای دکتر شریعتی بود:اگر شمع آجینم کنند همچون عین القضات ویا در آتشفم بیفکنند همچون ژور دانو(=جوردانو به ایتالیائی Giordano Brunoزاده1548-1600 کشیش وفیلسوف وکیهان شناس ایتالیایی.حقیقت را قربانی مصلحت نخواهم کرد .این ژوردانو که کشیش وفیلسوف ایتالیایی  ومخالف کلیسای کاتولیک بود سرنوشت رقت انگیزی داشت.وسرنوشت او بی شباهت به سرنوشت عین القضات نیست.درباره ژوردانو گفته شده است که مخالف کلیسای کاتولیک بود که به حکم دادگاه تفتیش عقاید وبا حکم کاردینال رابرت بلامین وبا موافقت پاپ کلمنت هشتم در شهر رم  در فورانی از آتش سوزانده شد.به همین دلیل اورا از شهدای علم می دانند. باری این جوردانو که همانند مهربابا، خود را همشهری  وخادم جهانیان  وفرزند خورشید وزمین معرفی می کردپسر یک مرد نظامی بود که در چهارده سالگی وارد یک خانقاه شد وبه سرعت علوم مربوط به اکولاستیسم فراگرفت واز آنجا که آن علوم به نظرش ناچیز آمد به زودی از آن روی بر تابید وشروع به تبلیغ افکار مخصوص به خود نمود وهمین امر خشم کلیسا برانگیخت تا اورا تحت تعقیب قرار دهند.ژوردانو برانو خطاب به کشیشان دادگاه گفت:

آقایان محترم امروز شما از صدور این رأی محکومیت بیشتر متوحش می شوید تامن که آن را دریافت می کنم.

گویی این شعر اقبال لاهوری مناسب حال اوبود:

چه عصر است این که دین فریادی اوست             هزاران بند در آزادی اوست

زروی آدمیت رنگ ونم برد                                 غلط نقشی که از بهزادی اوست

چوردانو برونو نظر به وحدت وجودی داشت وزمان را لایتناهی می دانست واعتقاد داشت خدا واحد است وتمام تضاد ها در او محو ونابود می شود.هماهنگی جاودانی منبعث از اوست.خدا جوهر طبیعت است.بهترین طریق پرستش او شناخت قوانین طبیعت واستفاده از این قوانین به نحو احسن است وی روح را عنصر فنا ناپذیر می دانست که از جسم تفکیک ناشدنی است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 101/12/29:: 9:34 صبح     |     () نظر

آشنایی من با اقبال لاهوری متفکر،فیلسوف،شاعر،آزادیخواه ودانشمند اهل پاکستان نیز محصول دورانی است که در دوره راهنمایی یعنی حدود سال 1357 به بعد بر می گردد.ودر این دوران پر تپش وپر تنش روز های انقلاب ایران بود که با آثار زنده یاد دکتر علی شریعتی آشنا شده وبه وجه جنون آسایی آثار ایشان را مطالعه می کردم.شریعتی از نویسندگان وروشنفکرانی است که درباره اقبال لاهوری وآثار او کتابهای ارزشمندی نوشته بود ودرشناخت وشناساندن او به دنیا حق عظیمی بر مردم شبه قاره دارد.ما واقبال واقبال معمار تجدید بنای تفکر اسلامی از جمله این کتابها درشناخت اقبال بود که توسط شریعتی به نگارش در آمده بود.من در همین ایام با اقبال مختصر آشنایی پیدا کردم وشاید می توانم بگویم یکی دیگر از محبوب ترین کتابهای بالینی کتاب ما واقبال بود.شریعتی با استعداد خدادادی ومعجز آسای خود تمام ویژگی های علمی ،اخلاقی  واجتماعی  ونقش اورا در بیداری مشرق زمین به نحو زیبایی ارائه نموده بود.بعد ها که من درکنکور سراسری پذیرفته شدم  وبه داشکده ادبیات وعلوم انسانی علامه طباطبایی راه یافتم البته که شوق آموختن وجستجو گریم در عرصه آموزشی وپژوهشی  بیشتر وبیشتر گردید.ویکی از بختیاری های من در آن دوران  تحصیلم این بود که سعی داشتم در بزرگداشت ها شرکت نمایم واز قضا یکی از این بزرگداشت ها ،بزرگداشت علامه اقبال لاهوری در دانشگاه تهران بود که این سعادت را داشتم که در بزرگداشت علامه اقبال شرکت نمایم  واین اتفاق برای من در آن روز پر میمنت بود وبهجت افزا.اتفاقا در این جلسه دکتر جاوید اقبال فرزند اقبال نیز حضور داشت.شخصیت های بزرگی در آنجا حضور داشتند.دوتن از اساتید بنده که بعد ها در دانشکده علامه افتخار حضور در کلاس آنها را داشتم مرحوم دکتر اسماعیل حاکمی والا ودکتر علی شیخ الاسلامی نیز در آنجا حضور داشتند.البته اسلامی ندوشن نیز درشناساندن اقبال مخصوصا درزمینه اشعار او همت فراوانی از خود نشان داده بود وکتابی را که با عنوان دیدن دگر آموز وشنیدن دگر آموز گزیده ای بود از کلیات اشعار فارسی اقبال که آن روزها نشر نموده بود.اتفاقا امروز که به کتابخانه خود که مراجعه کردم دیدم که مجموعه مقالات آن کنگره جهانی بزرگداشت علامه اقبال لاهوری تحت عنوان در شناخت اقبال  به همت دکتر غلامرضا ستوده جامه طبع پوشده است. به هر تقدیر اقبال از متفکران واندیشمندان صاحب نام روزگار ماست که از شرق واز قله های سر به فلک افراشته هیمالیا درشمال غربی پنجاب،در خانواده نور محمد،درسال 1298ه پا به عرصه وجود گذاشت.استعداد  محمد اقبال در همان نخستین دوران زندگی در مدرسه کوچک سیالکوت بروز کرد.ونخستین کسی که متوجه استعداد فروزان او شد کسی نبود جز استادش«سید میرحسن».البته پدر اقبال که مردی متدین بود می خواست که فرزندش تنها دردروس مذهبی ادامه تحصیل دهد اما میر سید حسین پدر اقبال اورا قانع کرد تا اقبال زبان انگلیسی بیاموزد وبه آموختن علوم جدید اقبال نشان دهد.شگفت اینکه اقبال از همان روزهای ابتدایی قریحه ای برای سرودن اشعار از خود نشان می داد.ولی همه وبخصوص استادش اورا از شعر گفتن منع می کردند اما این نصایح ومنع کردن ها هرگز در دل اقبال جوان کارگر نمی افتاد واورا از گفتن شعر منع نمی کرد.وسرودن شعر در واقع همانند آتشفشانی بود که در وجود او زبانه می کشید تا فورانی از آتش نهفته دردرون اورا آشکار کند.

               نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد                حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد

                                                                                                                    اقبال لاهوری

به هر حال استعداد سرشار اقبال در شاعری نیز گل کرد وبروز وظهور پیدا کرد.وتحصیلات خود را ادامه داد  وبه زودی وبه سرعت باد وبرق آسا دوره کالج(=دبیرستان)را پشت سرگذاشت. ووارد دانشکده دولتی لاهور گردیدودر همه دروس به ویژه در فلسفه ذکاوت وهوشمندی چشمگیری از خود نشان داد طوری که در دوره فوق لیسانس دردانشگاه پنجاب رتبه اول را حائز گردید.ودردرس عربی نیز شایستگی خوبی از خود نشان دادوبه احراز رتبه بسیار عالی مفتخر گردید.سرانجام اقبال به استادی فلسفه وزبان انگلیسی در دانشکده دولتی لاهور اشتغال ورزید . پدرپیر وفرسوده اقبال ،نورمحمد،هنگامی که محمد در انجمن حمایت اسلام شعر می خواندومردم را سخت تحت تأثیر قرار می داد وشنوندگان بر او گل نثار می کردند،با چشمان اشکبار،اشک شوق می ریخت ولذت می برد.واین آرزویی بود که برای پدر اقبال برآورده شده بود.مگر نه این است که هر پدری دوست دارد وآرزو می که موفقیت های فرزندانش را ببیند .باری اقبال در دوره های بعد تحصیلات عالیه را درکمبریج ودر مونیخ به پایان آورد.وچون در قضا وحقوق نیز اقبال تحصیلات گسترده ای داشت چند گاهی وکالت دادگستری راپذیرفت زیرا نمی خواست به استخدام دولت در آید بلکه می خواست شغلی آزاد داشته باشد،تا آزادی خود را ملاحظات سیاسی نکند.وهرچه در دل دارد بگوید وهرچه می خواهد بنویسد.

اما هنگامی که دولت انگلیس شروطی که اقبال کرده بود را پذیرفت به اقبال لاهوری لقب«سرSir»اعطا کرد؛البته بسیاری بدگمان شدند وتصور کردند که دولت انگلیس اقبال را تطمیع کرده است.اما اقبال در نامه ای به یکی از دوستان خود نوشت:«ودیگر آن خطری است که دلهای شما از آن هراسان است،سوگند به خدای ذوالجلال که جان وآبروی من همه در تصرف اوست وسوگند به پیغمبر خدا که در سایه رحمت او به خدا ایمان دارم وخودم را مسلمان می خوانم،هیچ نیرویی نمی تواندقدرت حقیقت گویی مرا سلب نماید».البته اقبال این ستیزه گری خود با غرب را درعمل نشان داده بود.ولیکن از این ابا نداشت   که حکمت وودانش را از غربیان بگیرد.باری وحدت جهان اسلام وشرق  یکی از موضوعات اصلی واساسی شعر وتفکر علامه اقبال بود.چرا که به نظر این شاعر ومتفکر بزرگ مسلمانان یک ملتند وباید ید واحده داشته باشند.اما اینکه چرا اقبال سر ستیز دارد وبا می ستیزد ویا چه مکانیسم یا چه مکانیسم هایی باعث شده است  که اقبال با غرب بستیزد موضوعی است که نمی توان به این سادگی وشتابزدگی به آن پاسخ گفت ولذا نیاز به تأمل بیشتر دارد.اما برای پاسخ دادن به این سؤال وپیدا کردن رنج های درونی اقبال لازم است که اطلس جغرافیایی حوزه های شرق ومسلمان رابگشائیم وپیش چشم داشته باشیم.تا بدانیم وآگاه گردیم که در عصر اقبال ودربین سالهای 1918-1980بر کشورهای مسلمان چه می گذشته است.نتیجه چنان مطالعه چنین اطلاعاتی را در اختیار خواننده قرار می دهد:

افغانستان:درگیر با سربازان وچکمه پوشان انگلیس

الجزایر :در اشغال فرانسه

اندونزی:در اشغال هند

ایران:قسمت شمال آن تحت نفوذ روس وقسمت جنوبی منطقه نفوذ انگلیس

تونس :تحت حمایت فرانسه

سوریه:در تصرف فرانسه

سرزمین:اسما تحت حکومت عثمانی ورسما در اشغال نیروهای انگلیسی

لبنان:در اشغال فرانسه

لیبی:در اشغال ایتالیا

مالی:تحت حمایت فرانسه

مغرب:در اشغال فرانسه واسپانیا

موریتانی:تحت الحمایه فرانسه

شبه قاره هند:جزئی از امپراطوری بزرگ بریتانیا

خوب در چنین دنیایی که :

اهل ایمان خفتگان بودند وخام         ظلم وظلمت سایه گستر برتمام

زخم صد نامردمی بر جان وتن        پر زاغیار وتهی از خویشتن

تلخکامان از ستمکاران دهر           خسروان افتاده در زندان دهر

پیش دریاها نشسته خشک لب      وزدرون تبت یدا گویان وتب

رهزنان کفر کیش زشتخو               آدمی خواران مست زشترو

دشمن بیرون ودزد خانگی             پنجه در فرهنگ ودر فرزانگی

اقبال به عنوان بیدارگر شرق وکسی که از ستم استعمارگران واستثمارگران آتش ها به جان داشت وزخم ها در سینه؛ حق داشت که بخروشد:

کای زخود پوشیده خود را باز یاب     در مسلمانی حرام است این حجاب

مسلم وبازیچه بازیگران                بنده یزدان وبند دیگران؟

هین خروش آرید خاموشی بس است    خود فروشی ،خود فراموشی بس است


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 101/12/27:: 11:26 صبح     |     () نظر
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >