سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه خود را بشناسد، به غایت هر شناخت و دانشی رسیده است . [امام علی علیه السلام]
تحقیق در ادبیات و رویکرد های آن از عصر افلاطون تا روزگار ما
پیوندها

دفتر نشر وتولید آثار فرهنگی امین اله بخشی مشکول متعاقب  جاری شدن سیل ویرانگر در مسیر مسیل های شهرستانهای گرمی وانگوت که منجر به جان باختن وآسیب دیدگی چند تن از هم استانی ها وخسارات معتنابه گردید اظهار تأثر نمود وبه خانواده های جان باختگان تسلیت گفت.متن پیام دفتر نشر به شرح زیر است.

انا لله وانا الیه راجعون

با کمال تأسف و تأثر به دنبال ریزش باران های شدید در روز های اخیر در شهرستانهای گرمی ومحدوده های انگوت وبیله سوار تنی چند از هم استانی های ما گرفتار سیل گشته ودعوت حق را لبیک گفتند.اینجانب این فاجعه اسف بار را به هم استانی های عزیز  وخانواده محترم جان باختگان وخسارت دیدگان  تسلیت عرض نموده وبرای مصدومان که دربیمارستانها بستری هستند آرزوی شفای عاجل دارم.واز نیروهای مؤمن وانقلابی وزحمت کش که در یاری رساندن به سیل زدگان وکشف اجساد جان باختگان ومعالجه ومداوای مصدومان تمام توان خود را در کف اخلاص نهادند وگوی سبقت  را به مصداق کریمه السابقون السابقون  واولئک المقربون از همدیگر ربودند تشکر می نمایم.واز مسئولان دلسوز وهمچنین از خیرین عزیز تقاضای عاجزانه دارم که برای بهبود آلام آسیب دیدگان با خدمت رسانی های سریع وبا فراهم آوردن مایحتاج آنان برگ زرینی بر کارنامه درخشان خود بیفزایند.که:لا تنال البرّحتی تنفقوا مما تحبون.وبه گفته شاعر انسان دوست سعدی علیه الرحمه:

بنی آدم اعضای یکدیگرند       که در آفرینش ز یک گوهرند

چوعضوی به درد آورد روزگار     دگر عضو ها را نماند قرار 

                                                      بیست وپنجم خرداد ماه یکهزار و چهار صدو دو هجری خورشیدی-امین اله بخشی مشکول


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 102/3/25:: 11:41 عصر     |     () نظر

روزی که  آموزگار کلاس  چهارمم مرحوم زنده یاد حمید پور مرادی بیتی از ملک الشعرای بهار را در روی تخته سیاه دبستان گلی روستای مشکول که اطراف آن را کوه های سر به فلک کشیده در میان گرفته بود  موضوع انشا قرار داد:

   زندگی جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو            نیست هنگام تأمل بی درنگ آماده شو

گویی حمید پور مرادی با این بیت حماسی ملک الشعرای بهار همچون فرماندهی مقتدر می خواست شاگردان خود را برای مبارزه با انواع مشکلات وپدیده های اجتماعی که با آن مواچه خواهند بود مقاوم کند.این بیت آهنگین وحماسی ملک الشعرای بهار از شاعران بیدار گر ایران از چنان هیمنه ای بر خوردار بود که من همواره در سفر وحضر ودر مواجهه با مشکلات پیرامون آن را با خود زمزمه می کردم  .بیتی که بر گرفته از یک قصیده بسیار بلند ومطنطن ملک الشعرای بهار است که در طول پنجاه سال توفیق مطالعه تمام قصیده را نداشته ام اما بر حسب اتفاق چند  روز پیش  که بیت بهار به ذهنم خطور کرد چون بیت بلندی بود ومضمون آن چنان بزرگ بود که وسوسه شدم تمام قصیده بهار را از اینترنت سرچ کنم ودوباره از نو بخوانم وغرق در لذت شوم.به راستی این قصیده ملک الشعرای بهار تبار نامه از تبارنامه های حماسی ایرانیان است.بهتر است آن را دوباره بخوانیم:

         زندگی جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو             نیست هنگام تأمل بی درنگ   آماده شو

        در ره ناموس وملک وملت وخویش وتبار                        با نشاط شیر وبا عزم پلنگ آماده شو

      بهر کام دوستان و بهر طبع دشمنان                    در مقام خویش چون شهد وشرنگ آماده شو

         همچو شیر سخت دندان یا عقاب تیز چنگ                تا مراد خویش را آری به چنگ آماده شو

         تا رود صیت خوشت هرسو،چو سرو آزاده باش        تا رسد آوازه ات هرجا چو چنگ آماده شو

         علم یکتا گوهر است وکاهلی کام نهنگ                  تا بری این گوهر از کام نهنگ آماده شو

        حاصل فرهنگ جز مهر ومحبت هیچ نیست             تا از این فرهنگ یابی فر وهنگ آماده شو

        خشم وشهوت پالهنگ گردن آزادگی است                 تا زگردن بفکنی این پالهنگ آماده شو

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 102/3/12:: 10:14 صبح     |     () نظر

مدت مدیدی است که رسانه های جمعی درباره فرزند آوری به وجه زاید الوصفی تبلیغ می کنند،بدون اینکه به عواقب وخیم وخطرناک چنین پدیده بی رویه ای کمترین توجهی نشان دهند.اخیرا برای خانواده هایی که در سال های اخیر بیشترین تولید مثل را داشته باشند جوایزی در نظر می گیرند .بدون رعایت نوبت در ثبت نام اتومبیل ثبت نام می کنند. تسهیلات دویست سیصد میلیونی به آنان اختصاص می دهند.خلق الله را چنان وسوسه می کنند که فارغ از هر وضعیتی به فرزندآوری بیندیشند.حتی مرد شصت هفتاد ساله می خواهد دست به تولید مثل بزند چرا که تنها در این صورت است که شانس برنده شدن را دارد.به قول سعدی علیه الرحمه مرد هفتا ساله جونی می کند.که به نظر می رسد ایده ای است فاجعه آفرین.به هر حال اگر بخواهیم دو مسئله ریشه دار نه تنها در ایران بلکه در دنیای امروز وآینده  را  کالبد شکافی کنیم و در رأس مسئله ها نام ببریم؛یکی آلودگی محیط زیست ودیگری افزایش بی رویه سریع جمعیت است.البته افزایش جمعیت در گذشته معنی دار بوده است .مخصوصا اولاد ذکور دو دلیل عمده داشته است .یکی شرکت در جنگ های قومی وقبیله ای ودیگری کندن زمین واشتغال در کارهای کشاورزی و یا چراندن گله ها وحیوانات.که با ورود صنعت به زندگی انسان ،مخصوصا در دنیای فناوری جدید وزندگی دیجیتالی که دیگر افزایش جمعیت آن هم با وضعیتی بی رویه معنای خود را از دست داده است. بحث این است که همین اندازه جمعیتی که داریم برای تربیت وکنترل آن وبرای تأمین مایحتاج زندگی آنان چه راهکاری در پیش داریم.

در گذشته که بهداشت به مفهوم امروز رایج نبود  ،طبیعت زاد ومرگ بشری را تعیین می کرد،واو که همیشه طرف دار نیرو است؛مقاوم تر ها را نگه می داشت وبقیه را که تاب مقاومت در مقابل بلایا را نداشتند روانه می کرد.امراض بچه کش مشخص بود وهیچ راه چاره ای برای مقابله با آن نبود. ولی به بهداشت جدید  مرگ بچه به حد اقل پایین آمده ،و از سوی دیگر رپیشرفت خیره کننده ای که در علم پزشکی وفیزیولوژیکی حاصل شده ؛متوسط سن بزرگترها را افزایش داده است.من باب مثال کسانی که در گذشته در پنجاه سالگی پیر حساب می شدند وآماده مردن می شدند الان هشتاد نود سالگی را نیز برای مردن مناسب نمی دانند وشگفت تر اینکه برخی مردان متمول در مرز نود یا صد سالگی ازدواج مجدد می کنند ویا دختران را به حباله نکاح خود می افکنند.

نتیجه آن است که دنیا رو به سوئی دارد که برای اینهمه جمعیت کوچک بشود؛خاصه آنکه نحوه زندگی جدید،دامنه نیاز های انسانی را وسعت می دهد.پس با این وصغ دیگر زندگی کومه نشینی وخانه به دوشی  واجاره نشینی که بخش عمده ای از جمعیت مارا در بر می گیرد اگر وجود داشته باشد ؛مایه شرم آوری است .وتراژدی قضیه بیشتر در اینجا است که یک کارمند باز نشسته که سرمایه عمر خود را برای آبادانی  ورفاه کشور در باخته اکنون پس از سی سال خدمت همچنان در خانه استیجاری زندگی می کنند.وفرزندان همین خانواده برخی ها با تحصیلات عالیه دربیکاری به سر می برند وهیچگونه ممری ندارند.وانگاه ما با بوق وکرنا در شیپور ها می دمیم که می خواهیم جمعیت را افزایش دهیم.غافل از اینکه مردم مانند گذشته زیستن به هر قیمت را دوست ندارند،وبرای آن شرایط وسطحی قائلند،که چون به آن دست نیابند خود را خوشبخت نمی دانند واز زندگی خود نا خشنودند ووقتی که مردم به ان چه که توقع دارند نرسند عواقب دیگری را نیز ممکن است به تماشا بنشینیم  که از حداقل های آن دست زدن به آشوب ها خواهد بود.از هند مثال می زنم وقتی در صد قدمی هتل «تاج محل»بمبئی که یکی از مجلل ترین هتل های دنیاست ،کسانی در زیر باران وآفتاب توی پیاده رو بخوابند،این تفاوت زندگی تا کی می تواند دور از تشنج واعتنا باشد؟

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 102/3/4:: 8:0 عصر     |     () نظر

یکی از مباحث مهم زیبایی شناسی در عرصه سبک شناسی ونقد ادبی که مورد غفلت قرار گرفته است وجا دارد که مقاله ای درباره آن پرداخته شود


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 102/3/4:: 11:1 صبح     |     () نظر

اخیرا از طریق رسانه های جمعی مطلع شدم که چند قلاده پلنگ در دربند شکارممنوع مشکول پیدا شده وبه ثبت رسیده است .بعید نمی نماید،چرا که دربند شکار ممنوع مشکول پر از حیوانات وحشی است.از بز کوهی گرفته تا خرس وپلنگ وگرگ وروباه وماران سمی ودهها حیوان وحشی دیگر .من در کودکی ونوجوانی که بسیاری از آن صحراها را با پای پیاده در نوردیده ام بارها چنین جیوانات وحشی مخصوصا گله گرگ ها وبز کوهی را مشاهده کرده ام.حتی از قضا روزی از روز های آن روز که در دربند پوشا بودم ومی خواستم از راه باریکی که در میان دو صخره سنگ قرار داشت وآن راه را تنگ می گفتند یعنی تنگ باشی ودامنه تنگ به یک قلاده پلنگ برخوردم.که در دامنه آن تنگ فرش بر زمین شده بود وخوابیده بود ودو دست خود را بر پیشانی گذاشته وچشمانش همانند الماس می درخشید.بسیار وحشت زده شده بودم اما از ترس دم بر نمی آوردم فقط به من گفته بودند اگر در چنین شرایطی به پلنگ سلام کنی وکاری به اش نداشته باشی به تو کار نخواهد داشت.من همان کار را کردم وبه آسانی وراحتی از این خوان سهمناک که بی شباهت به یکی از خوان های رستم واسفندیار نبود گذشتم.وبا سلامتی مسیر را طی کردم وبه سلامتی به خان خود رسیدم.باری وقتی که اخبار آن چهار قلاده پلنگ را از رسانه جمعی شنیدم ،اشعار شاعر معاصر زنده یاد حسین منزوی با عنوان «خیال خام»به خاطرم خطور کرد.واکنون تمام آن شعر

       خیال خام پلنگ من،به سوی ماه جهیدن بود             وماه را زبلندایش به روی خاک کشیدن بود

       پلنگ من -دل مغرورم-پرید وپنجه به خالی زد              که عشق ماه بلند من -ورای دست رسیدن بود

      گل شکفته!خداحافظ!اگر چه لحظه دیدارت                 شروع وسوسه یی در من به نام دیدن وچیدن بود

      من و تو آن دوخطیم آری -موازیان به ناچاری-              که هردو باورمان زآغاز ،به یکدگر نرسیدن بود

      اگر چه ،هیچ ،گل مرده ،دوباره زنده نشد،امّا              بهار در گل شیپوری،مدام گرم دمیدن بود

      شراب خواستم وعمرم ،شرنگ ریخت به کام من       فریبکار دغل پیشه،بهانه اش نشنیدن بود

     چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم       تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود

                                              (حسین منزوی،با عشق در حوالی فاجعه،195  ،نقل از سیر غزل دز شعر فارسی،دکتر شمیسا،ص281 ویراست دوم،تهران:علم،1386)           

 

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 102/3/3:: 3:19 عصر     |     () نظر