سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، پرده ای جلوگیر از آفتها است . [امام علی علیه السلام]
تحقیق در ادبیات و رویکرد های آن از عصر افلاطون تا روزگار ما
پیوندها

من از میان شاعران امریکایی به رابرت فراست (1963-1874)دلبستگی  خاصی دارم .ولذا هرفرصتی که پیش می آید در بخش مطالعات ادبیات تطبیقی از اشعار این شاعر بلند آوازه سود می جویم.اما دلایل دلبستگی من به رابرت فراست -شاعری که از چهل سالگی محبوبترین شاعر معاصر امریکا محسوب می شد به چند دلیل است:اولا اینکه فراست توفیق کم نظیری  در تلفیق قالب های سنتی نظم با ریتم ها  وگویش های محلی امریکا را داشت و در این مورد بسیار استاد بود .دوم اینکه منشأ الهام غزل های او طبیعت است و نگاه او به زندگی نگاهی واقع بینانه است.سوم اینکه  اشعار او  از زبان یک خردمندی وارسته توصیف و روایت می گردد ،که برخی از منتقدین این سخنگو را خود شاعر می دانند،امّا هیچ استبعادی ندارد که ما بگوییم در این آثار درخشان هنری مثل هر اثر برجسته دیگری یک پرسوناژ و ماسک است که حضور دارد.رابرت فراست پرورش یافته نیو انگلند است که تحصیلات منظم و دانشگاهی نداشت. زن وصاحب چهار فرزند بود و در زندگی دچار تنگی معیشت بود،و همین عامل اورا تند خو و آتشین مزاج بار آورده بود،که این تند خویی او در برخی از آثارش منعکس است.کتاب اولش «اراده یک پسر»نام دارد که پس از چاپ در لندن مورد توجه و ستایش عزرا پاوند(1972-1885)شاعر ومنتقد جنجالی امریکا قرار گرفت و آن را به ناشران امریکایی معرفی کرد.کتاب دوم او هم که « شمال بوستون»نام داشت در دو سوی اقیانوس اطلس مورد توجه طیف خوانندگان قرار گرفت.از همین زمان بود که فراست به شهرت و رفاه دست یافت و تنها با نوشتن و تدریس به در آمد هنگفت و کافی دست یافت.(رک،از شکسپیر تا الیوت:سعید سعید پور،نشر اختران،1384،ص206).فراست هم مانند نویسنده معاصرش ویلیام فاکنر به کشاورزی می پرداخت و زندگی روستایی را می ستود.به همین خاطر ،در سروده های فراست طبیعت را با همه زشتیها و زیبائیهایش می بینیم.گاه توقف شاعر در میان جنگلی پوشیده از برف در زمستان هستیم و زمانی ناظر افتادن پروانه ای در دام عنکبوتی،گاه شکوفه های سیب شب هنگام به شکل ارواح تصویر می شوند یا با شنیدن وزوز زنبورهاخودمان را در نیمه بهار می یابیم،گاهی بوی خوش چوب تازه را می بوئیم و یا می بینیم که ساقه گل نرگس گوشی تلفن شده است.به طور خلاصه محاکات فراست از امور و پدیده ها بسیار حقیقت نما و در اوج باورداشت است.و شاعر طوری تصاویر دیداری ،شنیداری،بویایی و لامسه را به کار می گیرد که حواس ما را تحت تأثیر مستقیم قرار می دهد.(رک،مقدادی،کیمیای سخن،انتشارات هاشمی،1378،ص129-130)فراست شاعری تصویر گراست ودر کارنامه خود برنده چندین جایزه  نوبل و پولیتزر شده است.

یکی از شاهکارهای رابرت فراست که نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرده است شعری است با عنوان «توقف در یک شب برفی در کنار جنگل» که در زیر اصل  و ترجمه آن را با شرحی کوتاه جهت استفاده خوانندگان می آوریم:

                                                       Stopping by Woods on a Snowy Evenning

                                                            Whose woods these are I think I know

                                                                  His house is in the  Villlage though

                                                                    He will not see me stopping here

                                                               .To Watch his woods fill up with snow

 

                                                               «    توقف در شبی برفی در کنار جنگل»

                                             صاحب این جنگل چه کسی است گویی می شناسم.

                                                         خانه اش اما در دهکده واقع شده است.

                                                         او مرا نخواهد دید که انباشتن برف را

                                                          درجنگلش  به تماشا ایستاده ام.

My little horse must think it queer   

To stop without a farmhouse near

Between the woods and frozen lake

The darkest evening of the year.

اسب نجیب و مهربانم شگفت زده گردیده است.

که من در این برهوت و ناکجای دور افتاده

میان جنگل و دریاچه یخ زده

در تاریکترین و دیریازترین شب سال ایستاده ام.

He gives his harness bells a shake

To ask if there is some mistake

The only other sound the sweeps

Of easy wind and downy flake

زنگوله افسارش را به صدا در می آورد

تا بپرسد که بیراهه نرفته ام

دیگر صدایی نیست

مگر وزش ملایم باد و پوره های برف

The woods are Lovely ،dark and deep

But I have promises to keep

And miles to go before I sleep

And miles to go before I sleep

[جنگل دوست داشتنی،تاریک و ژرف است

 

من امّا میثاق ها دارم که بگزارم و ادا کنم

و فرسنگ ها راه زان پیش که بخوابم

 من امّا  میثاق ها دارم که بگزارم و ادا کنم

و فرسنگ ها راه زان پیش که بخوابم.

روایت شعر:

در نقد متون آنچه کمال حائز اهمیت است و به فهم درست شعر کمک می کند این است که ما بتوانیم شعر را روایت کنیم .یعنی قلم و کاغذی برداریم و خلاصه آنچه را که از یک متن برداشت کرده ایم و اکنون می خواهیم آن را با طیف خوانندگان به اشتراک بگذاریم و کمک فکری به دیگران بکنیم به زبان ساده بیان کنیم.ولذا من به همه دوستان دانشجو به معنای اعم کلمه مخصوصا به دبیران محترم ادبیات که رسالت سنگینی در انتقال میراث گرانقدر فرهنگی خودمان دارند از سر استحسان نه آمرانه توصیه می کنم و استدعا دارم که همین روش را بیازمایند و به کاربندند تا به نتیجه ای دست یابند که چه بسا تا به حال نسبت به آن نا آگاه بوده اند.به هر تقدیر من به عنوان یک معلم ادبیات که سالیان درازی را که شغل شاغلم تعلیم دروس علوم ادبی بوده است شیوه ام این بوده است که ابتدا روایتی از متن به دست دهم ،برای همین منظور شعری را که از رابرت فراست ترجمه کردم اکنون می خواهم شرح و تفسیر کنم .امّا برای این که بتوانم خوب از عهده این تفسیر و معنی کردن شعر بر بیایم ،باید ابتدا بتوانم این شعر را به زبان ساده روایت کنم.تا قادر به پاسخگویی چرائی های بعدی باشم. چرا که ادبیات عرصه چرائی هاست. و برای پاسخ گفتن به این چرائی ها هرکس می تواند روش خاصی داشته باشد.چرا که به قول آیزر خواننده آزاد مطلق است و برای او هیچ محدودیتی نیست.هیچ تأویل و تفسیری ،تأویل و تفسیر نهایی نیست و هر خواننده مجاز است تفسیر خاص خود را داشته باشد..؛«منتهی خواننده باید برای درک و تفسیر خود یک چهاچوب منسجم داشته باشد ،به طوری که با تضاد و پراکندگی مواجه نشود.»(شمیسا،284:1378)استاد من شمیسا در کتاب نقد ادبی (ص307)در توضیح این سخن آیزر می نویسد:«نظر من هم چنین است،چنان که در مقدمه داستان یک روح(ص11)نوشته ام:من تلقی خود را از بوف کور در سیستمی برای آنان[دانشجویان]مطرح کردم.مقصود من از سیستم این است که هر اثر ادبی راباید در چهار چوب فکری کلّی یی فهمید که بتواند همه جزئیات اثر را در بر گیرد و توجیه کند و به جمیع چرایی ها و مسائل آن پاسخگو باشد؛بی آنکه در مبانی بحث تناقض  ایجاد شود .بدیهی است که هر کسی مختار است که درک دیگر گونه یی از اثر داشته باشد،اما او نیز باید به نوبه خود سیستمی بسازد.یعنی درک او وقتی جنبه علمی مستدل خواهد داشت که در چها چوب مشخصی قابل اثبات و رد باشد...»(شمیسا،307:1378)

روایت شعر رابرت فراست

مردی یکه و تنها ،شبا هنگام در مسیر بازگشت به خانه اش در دهکده،کنار جنگلی که از برف انباشته شده است می ایستد؛و به تماشای آن می پردازد.او در جایی که ایستاده است بسیار خطرناک است و بین جنگل و دریاچه یی یخ زده واقع شده است.غروبی بسیار تاریک و ظلمانی است و در آن جایگاه حتی کلبه محقری نیز به چشم نمی خورد .اسب نحیف و لاغر او که تنها دوست و یاور اوست احساس خطر کرده ،  زنگوله های گردنش را به صدا در می آورد تا صاحبش را متوجه این خطر کند.جنگل در نزد تماشاگر چنان زیبا و دوست داشتنی است ،که تما شاگر چنان فریفته و مسحور آن می گرددکه گاهی هوس می کند به درون آن گام گذارد،اما سر انجام بر خود چیره می شود و می گوید:آخر من تعهداتی دارم که باید در انجام آنها بکوشم وبا خود تکرار می کند:که قبل از آنکه چشمان خود را فرو بندم و به خواب روم،هنوز باید فرسنگ ها راه را تا دهکده طی کنم.

 

 

 



نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 95/4/17:: 3:16 عصر     |     () نظر

یکی از با شکوهترین روزهایی که پیوند مسلمانان را با یکدیگر مستحکمتر می کند وآنان را نسبت به وظایف خود سازی و خودآگاهی  و خود باوری آشنا می سازد عید فطر در پایان ماه رمضان است.و شاید یکی از رمزیترین معنا و فلسفه روزه گرفتن و خود داری از خوردن و آشامیدن و چشم پوشی از محرمات الهی نیز همین باشد ،که انسانها در حقیقت دعوت به یک مبارزه اند ،دعوت به یک جهادند وآن پیکار با خود خواهی ها و خود پرستی هاست.البته در این  راستا وظیفه عالمان ودانشمندان و روشنفکران که به مثابه چراغ روشنگری و هدایتند بسی سنگین تر و خطیر تراست .چرا که همانا نند که با پذیرش مسئولیت خود را در مقابل فرد و اجتماع مسئول می دانند و یک لحظه از اندیشه خلق فارغ نیستند و معتقدند که راه پیوستن به خدا که همان مذهب است جز از میان خلق نمی گذرد.و رضایت خالق منوط به رضایت مخلوق است.و همانانند که از تعدی به حقوق مستضعفین نالانند و سرنوشت خود را به سرنوشت آنان گره می زنند و درد آنان را درد مشترک می پندارند .و با زبان بی زبانی ،به طور صریح یا پنهان می گویند :«من درد مشترکم ،مرا فریاد کن»(شاملو).و سعدی وار بر نشستگان بی درد و غافل از احوال همنوعان فریاد می زنند:

                              بنی آدم اعضای یکدیگرند           که در آفرینش ز یک گوهرند

                            چو عضوی به درد آورد روزگار          دگر عضو ها را نماند قرار

                           تو کز محنت دیگران بی غمی          نشاید که نامت نهند آدمی

 

و چه زیبا بیان کرده است پیامبر اکرم که درود خدا بر او باد:«مثل المومنین فی توادّهم و تراحمهم کمثل الجسد اذا اشتکی بعضهم تداعی سائرهم بالسّهر والحمی.(نهج الفصاحه،ترجمه پاینده،2536/1356،ص561)حکایت مومنان در دوستی و مهربانیشان چون اعضای تن است؛وقتی یکی شان رنجور شود؛دیگران به رعایت و مراقبت او همداستان شوند.که گفته شده است تکوین مجموعه حقوقی اسلام و من تآکید می کنم مجموعه حقوق بشر در سطح بین الملل ناشی از نزول آیات و احادیثی از این دست و من تصور می کنم یکی از منابع و مآخذ شعر سعدی که در بالا نقل گردید همی حدیث پیامبر(ص) است.اهمیت مسئولیت پذیری و تنها به فکر خود نبودن و به حال دیگران اندیشیدن که دچار مصائب و گرفتاری ها آمده اند و اندیشه نجات آنان به قدری در علوم اسلام وانسانی مهم است که می توان درباره آن رسالات جداگانه ای نوشت.و در حدیث دیگری آمده است:کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیة »همه شما همانند چوپانید و مسئول گوسفندان خویش بر اندیشه همنوع دوستی تأکید دارد.و امام علی (ع)که درود خدا بر او باد در خطبه معروف به شقشقیه علت پذیرش خلافت را سبب پذیرش مسئولیتی می داند که خداوند از علما پیمان گرفته است.در این خطبه غرّا می فرماید:«به خدایی که دانه را کفید و جان را آفرید،اگر این بیعت کنندگان نبودند،و یاران،حجت برمن تمام نمی نمودند،و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند،رشته این کار را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته ،خود را به کناری می داشتم،و می دیدید که دنیای شمارا به چیزی نمی شمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمی گذارم.»(نهج البلاغه،شهیدی،11:1386)پس می توان گفت که علما امینان خلقند که لحظه از اندیشدن بر حال محرومان قرار و آرام ندارند .ولو اینکه همین طبقه محرومان و به معنای راستین کلمه مستضعفان به این مجاهدت علما و شعرا و دانشمندان نا آگاه باشند ؛که غالبا چنین است.برای همین در طول تاریخ از اینکه عارفان و شاعران چنین اوضاعی را مشاهده می کنند که اکثریتی نا آگاه ،گرفتار فریبکاریهای اقلیتند،آتش درون خود را با سخن فرو می نشانند.و شاید بی سبب نبوده است که پادشاهان مستبد به شاعران که زبان گویای عصر بوده اند مقام و منصب های مهمی را پیشنهاد می کرده اند و هرکدام از آنها که از پذیرفتن آن شغل و منصب ابا می کرده اند با تنبیه های سختی مواجه می شده اند.و تاریخ از این حکایت ها کم سراغ ندارد.در مراجعه به تاریخ و در مسیر رود خانه او ،چهره دیوژن و یا دیو جانس را می بینیم که در روز روشن و فانوس به دست دنبال انسانی می گرددتا دل به مهر او بسپارد ؛اما نمی یابد؛در شرح حال او نوشته شده است که اسکندر بزرگترین و قدرتمند ترین زمان خود به او پیشنهاد کرد که آیا خدمتی از من(اسکندر)بر می آید که در حق تو به جای آورم،دیوجانس ،پاسخ داد:«آری ،تنها می توانی سایه خود را که میان من و تو حایل شده است از سرم کم کنی.»،یا در پاسخ دیو جانس،یک جهان استغنا ،یک جهان اعتراض و فریاد نهفته نیست؟مگر از اعتراض ظاهرا آرام و غلامانه اپیکتتوس یک جهان فریاد و خروش به گوش نمی رسد؟ماجرا چنین است که روزی ارباب ستم پیشه اپیکتتوس اورا شکنجه می داد. فیلسوف با خونسردی گفت :بهتر است بس کنی چون پایم می شکند.ارباب ستم پیشه که گوش شنوایی نداشت و نهاد قدرت گوش اورا کر و چشم اورا نابینا کرده بود به شکنجه کردن  ادامه داد و پای اپیکتتوس را شکست.اپیکتتوس با خونسردی و متانت و یا بی آنکه به نشانه عجز شکوه ای کند،ادامه داد:«نگفتم ،پایم را خواهی شکست.»(کلیات فلسفه،دادبه،1386،ص11).

از اقتصاد بیمار تا اقتصاد توحیدی:

دربحث از همدردی با مستضعفین و کسانی که به دلیل عدم اجرای صحیح عدل و قسط به بیچارگی کشیده شده اند ؛بدون سخن گفتن از اقتصاد سالم بی معنی خواهد بود.امّا پیش از هرچیز تعریف واژه اقتصاد ضروری به نظر می رسد.اقتصاد گرچه در میان اقتصاد دانان تعریف ثابتی ندارد اما معنی لغوی این واژه در تعریف آن نیز راهگشا خواهد بود.واژه اقتصاد (economy)در فرهنگ های لغت و واژگان شناسی به معنای میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط است.



نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 95/4/16:: 8:49 صبح     |     () نظر

یکی از کارا ترین ابزارهای بررسی آثار و شاهکارهای ادبی استفاده از نقد ادبی است ،که متأسفانه هنوز هم به درستی قادر نیستیم در تحلیل ها و تفسیرهای آثار و شاهکارهای ادبی خود جایگاه نقد را مشخص کنیم ؛چرا که تا به حال تعریف و برداشت درستی از آن نداشته ایم.و نقد در پیش ادبا و دانشگاهیان ما نیز جنبه سلیقگی داشته است.یعنی سعی کرده ایم در تفسیر و تحلیل آثار به جای پرداختن به موازین علمی و روش های درست نقد ؛راه افراط و تفریط را به پیش بگیریم،این است که نقد ما به نقد بیمار گونه تبدیل شده است و بحران ادبی بیداد می کند.حال آنکه اگر با روش های درست نقد ادبی آثار خود را بررسی کنیم،بسیاری از مسائل ادبی ما حل خواهد شد و خواننده از متن لذت خواهد برد .امّا پیش از هرچیز باید بدانیم که نقد به چه معنی است و چه تعریفی دارد.

1-نقد:در لغت«بهین چیزی برگزیدن»و نظر کردن در درهم وپول است تا در آن سره را از ناسره باز شناسند.امّا این کلمه عیبجویی را نیز به همراه داشته است که لازمه به گزینی است و لذا از همان اوان شکل گیری ،این کلمه در تازی و فارسی بر وجه مجاز و در معنای ثانوی به شناخت محاسن و معایب کلام اطلاق می شده است.(زرین کوب،5:1382) البته این تعریف با تعاریفی که امروز بر اساس مکاتب نقد ادبی به آن اطلاق می گرددتعریفی نارساست و نیاز به باز نگری و تعریف مجدد دارد.این تعریف نیز که نزذ اروپائیان به رای زدن و داوری کردن درباره امور و پدیده ها و شناخت نیک وبد و تشخیص سره از ناسره اطلاق می گردد،خود ناشی از این اندیشه است که نقد ادبی دارای مفهومی وسیع و تعریفی جامع است که بدون تلقی درست از تعریف آن نمی توان نسبت به آثار ادبی شناخت پیدا کرد.

1-1:تعریف نقد ادبی:نقد ادبی یک تعریف قدیم دارد و یک تعریف جدید.ضمن این که هر دانشوری می تواند تعریف جداگانه ای از آن به دست دهد.نقد ادبی در تعریف ادبای کلاسیک و سنتی عبارت از بررسی یک اثر و نشان دادن ارزشهای آن به خواننده است.یعنی منتقد در این تعریف واسطه ای است  بین خواننده و نویسنده؛تا والایی های اثر را به خواننده نشان دهد.و به او بگوید که چرا این اثر والاست و فلان اثر از ارزش کمتری برخوردار است.چه معیارهایی در اثر هست که ممکن است خواننده عادی متوجه نگردد،اما یک آدم منتقد و متخصص متوجه گردد و نیز باید توجه خواننده جلب کند که این اثر به سبب آن معیار هاست که از ارزش والایی برخودار است و فلان اثر آن والایی را ندارد.البته این موضوع دارای جزئیاتی هم هست .و برای اینکه فرد بتواند از عهده این مهم برآید باید شرایطی را لحاظ کند،و این ممکن است در نزد اشخاص و مکاتب متفاوت انحاء متفاوتی داشته باشد.مثلا ممکن است کسی در بررسی اثر موسیقی شعر را بر سایر امور ترجیح دهد ؛و بحثهایی مانن وزن،قافیه،لغت و بدیع و معانی را از سایر امور مهم بشمارد .و کسی برعکس ممکن است معنی را مهم شمارد و کسی دیگر بر ساختمان اثر اهمیت دهد و یا ممکن است کسی به سرچشمه ها و آبشخورهای هنری و شعری بیندیشد که در چشم انداز های نقد ادبی بسیار مهم است و تا به حال این رویکرد از دید ناقدان ادبی مغفول مانده است و جا دارد که در این زمینه تحقیقات دامنه داری صورت گیرد.در این زمینه من به اختصار داستانی نقل می کنم که نقد حال ماست .من از دوران جوانی و دانشجویی هر فرصتی که پیش می آمد و حالی دست می داد ابیاتی سر هم می کردم و به خیال اینکه علی آباد هم شهری است آن را به خورد خوانندگان می دادم.اما اخیرا که مقاله ای از استاد دکتر شفیعی کدکنی به دستم آمد و آن را برای چندمین بار با ولعی خاص مطالعه نمودم با عنوان  مآخذ اشعار برخی از شاعران معاصر از جمله ایرج،بهار و دهخدا و.....که درحقیقت این مقاله حواشیی است که استاد شفیعی کدکنی بر کتاب التمثیل و المحاضره ثعالبی نوشته است؛به کل دیدگاهم نسبت به شعر و شاعری تغییر کرد و تازه فهمیدم که شعر گفتن نیز باید آداب و قواعد خاص خودش را داشته باشد . و با خود عهد کردم که دفتر از خاطرات پریشان بشویم و منبعد پریشان نگویم.که:

                                            زبان بریده،به کنجی نشسته صمّ بکم                    به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم

اما همچنان این شعر نظامی در ذهن من جوشان که:

                                       چون که نسخته سخن سرسری            هست بر گوهریان گوهری

                                      نکته نگهدار ببین چون بود                     نکته که سنجیده و موزون بود(نظامی)

1-2:تعریف جدید نقد ادبی:نقد ادبی یک تعریف جدید دارد و آن عبارت از :«دیگر گونه خواندن اثر ادبی است.»(شمیسا،نقد ادبی؛گفتگو با دکتر شمیسا:مجله دانشگاه انقلاب،شماره 53)

این تعریف از زمانی به تعریف نقد ادبی افزوده شد که برخی مکاتب جدید زبان شناسی روی کار آمدند.از پیش کسوتان این اندیشه رومان یاکوبسن (تولد1896)از بنیانگذاران «محفل زبان شناسی مسکو» پیشتاز است که همکاری نزدیکی با یکی از محافل ادبی در سن پطرزبورگ به نام«انجمن پژوهش درباره زبان شعری را داشت.»[که]نتیجه این همکاری،شکل گیری شیوه نقد موسوم به«فرمالیسم روسی»بود.(خوزان و پاینده،7:1386)که هنوز هم طرفداران زیادی دارد.در سال 1920 بود که رومان یاکوبسن به چکسلواکی رفت و در آنجا «محفل زبانشناسی پراگ »را پایه ریزی کرد.و در سال 1939 به دلیل حمله ارتش آلمان نازی به چکسلواکی او مجبور به ترک آن کشور شد و پس از چندین سال اقامت در کشورهای دیگر،سر انجام به امریکا سفر کرد و تا پایان عمر در آنجا به سر برد.(همان،8)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 95/4/14:: 5:27 صبح     |     () نظر

درباره عرفان تا به حال سخنان بسیاری گفته شده است ؛اما چون آنچه را که من از عرفان برداشت کرده ام با دیگر برداشت ها متفاوت است؛شایسته دیدم در وبلاگم در بوته نقد و بررسی قرار دهم تا هم دیگران و مخاطبانم از کم و کیف آن آگاه گردند و هم اگر نظر خاصی داشته باشند آن را مورد نقد و بررسی قرار دهند.از آنجا که در گستره ادبیات فارسی و همچنین در نزد عامه مردم عرفان بیشتر بار منفی دارد؛ضرورت تحقیق در این زمینه را الزام می کند.چرا که بخشی از ادبیات و شاهکارهای گرانسنگ ادبیات فارسی را ادبیات عرفانی تشکیل می دهد. شاهکارهایی چون اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابو سعید ابوالخیر،احمد جام ژنده پیل وآثارسنایی ،منطق الطیر عطار،مثنوی معنوی و غزلیات شمس مولوی و بوستان سعدی و دیوان غزلیات و غیر غزلیات حافظ و کلیات عبید زاکانی.... از این قبیلند.و در همه این آثار به نحوی با ادبیات مقاومت یعنی درگیری صاحبان این آثار و شاهکارها با صاحبان قدرت و با تعبیر استاد دکتر علی شریعتی با صاحبان زرو زور و تزویر مواجهیم.سه مثلث پلید و شوم تاریخ که از عهد اهرام ثلاثه مصر تا امروز قربانی می گیرد.



نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 95/4/7:: 2:44 عصر     |     () نظر

 

با تشکر از شما دوستداران ادبیات و تاریخ کشور خودمان که در این محفل و گفتمان بزرگ گردآمده اید ؛تا درباره یکی از بزرگترین واقعات کشور خود یعنی ادبیات عصر مشروطه به گفتگو بنشینیم.به شهادت تاریخ ایران کشوری است که در طول دوران خود تحولات فراوانی را آزموده است.«تحولاتی که گاه مطلوب و دلپذیر و زمانی تلخ و دردناک بوده،غم و و اندوه به بار می آورده و یا بهجت وسرور می آفریده اند.بررسی سوانح مزبور به ما می آموزد که رویدادها چگونه و تحولات از چه قرار بوده اند.»(فخرائی،گیلان در جنبش مشروطیت ،تهران،انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی،چاپ سوم،1371،ص1).یکی از مهمترین واقعات مهم در کشور ما که از آغاز قرن بیستم میلادی روی داده واقعه مشروطیت است.از آنجا که موتور تغییر وتحول سبک های ادبی ،تغییر و تحول اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است ،بنابر این در مطالعه این دوره ازتاریخ ادبیات کشورمان نیز در درجه نخست باید عوامل تغییر وتحولات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی این دوره را باید مد نظر قرار داد.اما در اینجا لازم می دانم پیش از آنکه وارد اصل مبحث و درباره چگونگی و تاریخ پیدایی ادبیات عصر مشروطه گردم خود را از توضیح دو اصطلاح ناگزیر می بینم؛1- دیسکورس،یعنی اعتقاد و افکاری که در یک دوره در جامعه رواج داشته و به گونه فراگیر مطرح می شود و همگان پیرامون آن سخن می گویند و راه حل و پیشنهاداتی را ارائه می کنند.واژه گفتمان واژه جدیدی است و چند سالی بیش نیست که وارد ادبیات معاصر گردیده است.این واژه تبار انگلیسی و فرانسوی دارد.و به معنای نوعی از گفته ها،نوعی از بیان،یا حاصل پاره ای از بیان هاست.ودر ادبیات معاصر گفتمان به منظومه ای از واژه ها،تعبیرات و مفاهیمی اطلاق می گردد که با یکدیگر خویشاوندند و مجموعا پرده برداری از یک عالم فکری -معیشتی خاصی می کنند.کلمات و مفاهیمی از قبیل:آزادی،قانون،وطن و ملت در ادبیات مشروطه از این گونه اند.

2-مشروطه و مشروطیت:نقطه آغاز عبور از عالم سنّت به عالم مدرنیته

همانطوری که در دوران عبور از سنّت به مدرنیته در مغرب زمین که به عصر روشنفکری معروف است روشنفکرانی چون ولتر و دیدرو ظهور کردند و با افکار و اندیشه‌هایشان مسیر تاریخ را تغییر دادند، دوران انتقال تاریخی ما ایرانیان نیز از عالم سنّت به عالم مدرن کمابیش با عصر مشروطیّت منطبق است.

عصری که در آن در میان ما ندای آزادیخواهی برخاست و شعارهای انقلاب فرانسه:

برادری، و برابری و آزادی، در میان روشنفکران ما پیچید و جایگاه و پایگاهی پیدا کرد و بدل به شعارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شد ما تجربه دوران گذار از عالم کلاسیک به دوران مدرن را آغاز کردیم. فی‌الواقع این آغاز گری و عبورو انتقال از عالم سنّت به عالم مدرنیته «از روزگار صفویان به بعد، [که] ایرانیان ترقی خواه، با وجوه اندیشه اروپایی و نظم اجتماعی و راه و رسم زندگانی مردم باختر آشنایی اندکی یافتند آغاز شد. یکی از این کسانی که به این موضوع توجه کرد حزین لاهیجی (1103 -1181 ه.ق) شاعر برجسته اواخر صفوی بود. وی در یکی از آثار خود به انتظام حکومت، راه و رسم زندگانی اروپاییان و امتیازات آن اشاره می‌کند و می‌نویسد: «شاید تنها راه درست کردن اوضاع ایران، سازماندهی کشور به طرز غربیان باشد.» سپس هم عنان او و اندکی بعد عبداللطّیف شوشتری صاحب کتاب تحفه العالم از زندگی مردم انگلستان شرحی مفصل می‌آورد که نشان عمق آشنایی او با مظاهر صنعت و تمدن و آشنایی با حکومت قانون در بریتانیاست. شوشتری این کتاب را در آستانه روی کار آمدن دودمان قاجار نوشت و در هندوستان به طبع رساند و منتشر کرد. در این کتاب بحث وی درباره فراماسونری و برابری همه انگلیسیان در برابر قانون خواندنی است. پس از او دوست و معاصر او میرزا ابوطالب (1166-1221 ه.ق) در سفرنامه‌ای موسوم به «مسیر طالبی» مجموعه مشاهدات خود از راه و رسم مردم انگلستان را به‌صورت مفصل شرح می‌دهد. او را باید نخستین ایرانیی دانست که با دموکراسی انگلستان بی میانجی و بدون واسطه آشنایی پیدا کرده و مجموعه اطلاعات خود را در این باره نوشته و در معرض توجه دیگران قرار داده است. نکته مهمی که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که در ایران، اندیشه آزادی اندک اندک از راه هند، روسیه و امپراتوری عثمانی یعنی از راه زبان ترکی (استانبولی) رواج یافت. تعداد کثیری از پیشروان آن عصر مانند میرزا فتحعلی آخوند زاده (فوت: 1295 ه.ق) و میرزا ملکم خان (1326- 1249 ه.ق) و سید جمال الدین افغانی (حدود 1315- 1245 ه.ق) در انتشار اندیشه آزادی در بیرون از مرزها تلاش کردند. ملکم به عنوان سیاستمدار و اصلاح طلب، میرزا فتحعلی به عنوان نویسنده و منتقدی انقلابی و سید جمال‌الدین به عنوان اندیشمندی سیاسی و اجتماعی که بر مذهب تکیّه می‌کرد، راه را برای رواج اندیشه نو و اصول آزادی هموار کردند و طبیعی بود که بعدها، این اندیشه‌ها و نوجویی‌ها در شعر و ادب فارسی (ادبیات به مفهوم خلاّقه آن، نه، نوشته‌ای که به فارسی باشد)، باز تابید.(شفیعی کدکنی،70:1390) و به تعبیر ژان پل سارتر، ادبیات متعهد و ملتزم، پرتو افکند. ژان پل سارتر در کتاب ادبیات چیست می‌نویسد: «نوشتن به نوعی خواستن آزادی است. اگر دست به کار آن شوید، چه بخواهید و چه نخواهید، درگیر و متعهدید.»

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 95/4/5:: 1:21 عصر     |     () نظر