سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنچه دیده بیند در دل نشیند . [نهج البلاغه]
تحقیق در ادبیات و رویکرد های آن از عصر افلاطون تا روزگار ما
پیوندها

 

بنام خداوند جان و خرد

قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند    بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم

بر جمیع انبیا ءو اولیای الهی درود می فرستم که نخستین معلمان بشریتند به ویژه درود خدا بر قافله سالاراین راه حضرت محمد مصطفی (ص)باد که فرمود : انّی بعثت معلما من معلم بر انگیخته شدم و بر این گفته خود نازش می کرد.و بر جمیع اربابان فضل و حکمت و دانش نیز ادای احترام می کنم .و تشکر می کنم از درایت اندیشی مقامات ذیصلاح آموزش و پرورش که به قصد تولید دانش و بهره وری از تجربه ها ی معلمان فرصت فرخنده ای را در اختیار آنان نهاده اند .تا انبان تجربه های سالیان تلاش و کوشش و حاصل اوقات خود را باز کرده و در معرض قضاوت بگذارند.این بخش از برنامه ریزی مدبرانه را باید گونه ای تریبون آزاد تلقی کرد که در آن همگان می توانند هرچه در دل تنگ خود دارند بگویند .از نقاط قوت بگویند. از نقاط ضعف بگویند .راه بنمایند. توانمندیهای خود را به رخ بکشند البته نه به قصد خود نمائی بلکه به قصد راهنمائی و نشان دادن راه .همانطوری که بزرگی فرموده است:"معلم امانتداری است که انسان امانت اوست"وهمگان در تاریخ پر فراز و نشیب بعثت خوانده ایم که خداوند در آغاز بعثت حضرت پیامبر را به خواندن دعوت کرد و فرمود:بخوان محمد امین ،بخوان بنام من بخوان.و سپس به قلم سوگند خورد که:ن والقلم و ما یسطرون.پس :جنبش اول که قلم بر گرفت      حرف نخستین ز سخن در گرفتچون قلم آمد شدن آغاز کرد     روی جهان را به سخن باز کردپیشه لطیف و ظریف معلمی دارای تجارب معتنابهی است که باز گوئی این تجربیات مسلما در روند بهبود آموزش و پرورش و در عوامل یاد گیری و یاد دهی بسیار موثر است .در معنای وسیع کلمه معلمی شغل نیست ،هنر است ،عشق است ،ایثار است و فداکاری.معلم کار خود را به شرط مزد نمی کند .معلم از خود مایه می گذارد گاهی جان بر سر عشق می گذارد و عاشقانه این بار امانت الهی را به دوش می کشد.حال ببینیم مواد و مصالح این موجود عاشق در پی افکندن بنای انسانی که از هیچ باد و بارانی گزند نپذیرد چیست ،مخاطب او چگونه موجودی است؟آیا در پی افکندن این کاخ عظیم انسانی به اندازه نیاز ،مواد و مصالح و ابزار در اختیار او نهاده ایم ؟آیا کمبودهای مو جود معیشتی و غیر معیشتی او را فراهم کرده ایم و در اختیار او نهاده ایم تا از او انتظار خدمات بیش ار حد انتظار  داشته باشیم؟آیا فضا های آموزشی ما در حد استاندارد های قابل قبول برای آموزش است یا نه ؟من به حکم وظیفه معلمی که از من خواسته شده است تجارب خود را در طی چند سال تدریسم( نزدیک به دوازده سال)در اختیار این بزر گترین نهاد انسانی قرار دهم سعی خواهم کرد مجموعه این اندوخته ها را منصفانه و عاری از هرگونه پیشداوری گزارش نمایم.

نگاهی به نقش و  جایگاه عوامل یاد دهی و یاد گیریاز آنجا که در یاددهی و یاد گیری دو قشر معلم و دانش آموز جایگاه ویژه دارد در درجه نخست باید به نیاز های این دو بپردازیم .هر دو قشر موجودی متفکر و عاشق اندیشه است.اما اینکه در چه شرایطی این موجودات عاشق می توانند عاشقانه به هنر خود عشق بورزند و فرداهای بهتری را بسازند همچون معمائی در پیش چشمان ما ست.وضع نا مطلوب معیشتی معلمین  اجازه مطالعات و تحقیقات و پژوهش در سطح وسیع را به آنان نمی دهد.کمبود فضاهای آموزشی و گاهی فضاهایی با ساخت های قدیمی و کمبود امکانات کارگاههای آموزشی وعدم امکانات تفریحی و ورزشی ،کسورات درمان و باز نشستگی بالا ،عدم اختصاص درمانگاه ویژه فرهنگیان ،عدم تشکیل کانون های خاص معلمان جهت احقاق حقوق آنان و دفاع از حقوق مسلم آنان ،عدم اطلاع رسانی های به موقع از اخبار ویژه آموزش و پرورش همه و همه می تواند عامل بازدارنده ی آموزش و یاد گیری باشد که در طول خدمتم با همه اینها مواجه شده ام و برای اینکه یک آموزش و پرورش درخشانی داشته باشیم باید آسیب شناسی کنیم و به فکر درمان دردها باشیم. امروز باید به خود بقبولانیم که وقت معلم خیلی گرانبهاتر از آن است که آن را در فروشگاهها و سوپر مارکت ها و آژانسهای تاکسی تلفنی و چه و چه بگذراند تا تامین شود و بتواند خانواده خود را اداره کند.این دیگر نهایت جفا کاری به معلم است.همانطوری که می دانیم به علت تغییرات مهمی که در سیستم های آموزشی به وجود آمده و طبل عصر ارتباطات به صدا در آمده باید زمینه به روز شدن اطلاعات و آگاهی های معلمان را هم فراهم آوریم.امروز با وقوع و ظهور ابر رایانه ها در میدان آموزش و کسب مهارتها، بدیهی است که معلمین و آموزگاران نمی توانند با آموخته های سنتی پاسخگوی سوالات متعدد دانش آموزان باشند، مگر اینکه آموخته های خود را به روز و به هنگام کنند.به یمن همین اندوختنها و آموختنها است که معلم می تواند همچون طبیبی حاذق عمل کند و راه نفوذ میکروب و عوامل بیماریزا به دیواره یاخته های سلولی را باز شناسد و آنتی ویروس آن را ایجاد کند.و این مهم ممکن نیست مگر اینکه ابزارهای گوناگون پژوهش و تحقیق را در اختیار او قرار دهیم.باید بودجه های مناسب و در خوری را صرف این مهمترین نهادی که کار آن پرورش روح انسانی است قرار دهیم.چنانکه همگان استحضار داریم دنیای غرب به سرکردگی بنگاههای عظیم بانگ و رنگ جنگ نرم به راه انداخته اند و می خواهند جوانان ما را از ما بگیرند ،آنها را بی هویت کنند ،خودی آنها را از خودشان باز ستانند ،آنها را اسیر و حیران بیگانه کنند ،آنها را به تماشاگری بنشانند ،نه بازیگری.غافل از اینکه مولای متقیان ما را از اسیر بیگانه شدن و رنگ باختن در برابر بیگانگان نهیب می زد که ای انسان:اتزعم انّک جرم صغیر     و فیک انطوی العالم الاکبرتو می پنداری که جسم کوچکی بیش نیستی ؟حال آنکه جهانی در تو پیچیده است.و همین مضمون بیت منسوب به سالار متقیان را شاعران توانای ما به شعر کشیده اند .چه شعر های دل انگیزی .ای نسخه نامه الهی که توئی                  وی  آینه جمال شاهی که توئیبیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست        از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئیای انسان همه موجودات عالم در تو حیران است ،تو حیران چه کسی هستی ؟مسئله الیناسیون که در فلسفه معاصر هگل آن را طرح کرد و بزرگان ما سال های سال پیش به طرح آن قیام کرده بودند مسئله دردناکی است .یکی از معانی الیناسیون خود باختگی است .یعنی انسان در مقابل غیر خود را ببازد .انسانی که بازیگر بود تبدیل به تماشاگر شود.اکنون غرب با جوانان ما و با فرهنگ ما می خواهد همان کار را بکند. با جوانانی که اقبال لاهوری به جان آنها قسم می خورد و می گفت :ای جوانان عجم جان من و جان شما        آتشی در سینه دارم از نیاکان شماو در تحکیم وحدت ملتها و مقاومت در مقابل شارلاتان بازیهای استبدادی نغمه سر می داد و می سرود :از عراق و روم و ایرانیم ما                شبنم یک صبح خندانیم ماو زمانی که یونان زدگی و حکمت یونانی در بین ما رایج بود مولوی صاحب مثنوی معنوی و شاعر انسانیت می سرود.چند چند از حکمت یونانیان                  حکمت ایمانیان را هم بخوانو در توجه دادن انسان به خویشتن خویش می سرود :چه می دانی که در باطن چه شاهی همنشین دارم       رخ زرین من منگر که پایی آهنین دارمهمه سخن ما و دغدغه ما این است که طراحان بین المللی جنگ نرم با یورشهای بی امان و انسان کش قصد تهاجم به فرهنگ ما را دارند و ما باید به مقابله بر خیزیم و خودی نشان بدهیم.تا دیر نشده باید بجنبیم.باید پناهگاههای فرهنگی خود را مستحکم کنیم تا با وزش کوچکترین نسیمی نلرزد و از پای در نیاید.مدارس ما ،دانشگاههای ما ،کانون های فرهنگی و پرورشی ما ،کتابخانه های ما ،پژوهشکده های ما ،مراکز تحقیق و فناوری ما ،پناهگاههای فرهنگی ما هستند.و فرازندگان این کاخ ها و پناهگاههای فرهنگی معلمان و متعلمانند.باید پاس بداریم این بنیان های فرهنگی را. باید فرهنگ نقد پذیری را در بین خودمان رواج دهیم .تکلیف خود را با مسئله نقد روشن کنیم که نقد دشمنی ورزیدن نیست و نه عیب جویی کردن است ،خود را بهتر است در آیینه دیگران ببینیم که :بهتر آن باشد که سر دلبران                              گفته آید در حدیث دیگران.






تلاش برای ایجاد موازنه های مثبت گامی اساسی در تحکیم بنیان های فرهنگیبرای ساختن آینده خود راهی جز این نداریم که گذشته های خود را بکاویم و از تجارب گذشته خود به نفع آینده سود جوییم .گذشته خود را ارزیابی بکنیم .نقاط قوت و ضعف خود را مشخص کنیم .علم تجربی است و باید به صورت تجربی هم به آیندگان منتقل شود.یک نکته ای را هم به عرض برسانم در نقل تجربیات و مستندات آن رسم معهود این است که ما آمار و ارقام دهیم که مثلا من در فلان سال تحصیلی که تدریس فلان  درس را به عهده داشته ام مطابق سیاهه های موجود در دفتر دبیرستان بهمان درصد قبولی داشته ام .یا نمره ارزشیابی من در فلان سال این مقدار بوده است پس من معلم موفقی بوده ام .پیداست که این شیوه در مستند سازی هدف من نیست اولیای امور اگر بخواهند آن معیارها را در مد نظر داشته باشند و ملاک قضاوت و داوری وارزشیابی قرار دهند کار بسیار سهل و ساده ای است و همه در فایل های کامپیوتری موجود است.بلکه مراد از نقل تجربیات ذکر این امور است که مقام و موقعیت خود را در این عصر مشخص کنیم که  در کجای این جهان ایستاده ایم اگر از قافله واپس مانده ایم راز این واپس ماندگی فرهنگی در چیست ؟کدام عامل ویا کدام مکانیسم ما را به این واپس ماندگی دچار کرده است.نکته دیگر را که لازم به ذکر می دانم و می تواند از عوامل بازدارنده محسوب شود برخی ضعفهایی است که در مدیریتمان وجود داردیعنی نمی توانیم به ذخیره های مثبت انرژی بپردازیم.به جای اینکه در مدیریت های خود جهت ها را تغییر دهیم ،از روش مدیریتی مچگیرانه که روش مردودی است استفاده می کنیم و حتی گاهی ما کمین کرده ایم که کسی رفتار منفی دیگران را گزارش کند و ما به جای تغییر جهت و ذخیره انرژی مثبت ،انرژی ها را هدر  دهیم .من در اینجا از فرصت فرخنده ای که در اختیارم است می خواهم استفاده کرده  به تشریح یکی از شیوه های مدیریتی موسوم به شیوه مدیریتی به روش ویل دان یا نیروی ناشی از روابط مثبت که بسیار هم عبرت انگیز و موثر است اشاره ای کنم.و همگان را به خواندن این کتاب که برای چندمین بار تجدید چاپ شده دعوت می کنم.(ما از چاپ دوم این کتاب که توسط تهمینه مظفری ترجمه گردیده و انتشارات ایدون آن را به چاپ رسانده است استفاده کرده ایم.)خلاصه داستان این است که آقای کن بلنچارد با خانواده اش برای گذراندن اوقات فراغت  از دانشگاه ماسا چوست به  سن دی گو می روند.یکی از اولین مکانهایی که دیدن می کنند مکانی است به نام دنیای در یا که در آنجا به نهنگها آموزش می دهند.  با هرکس که صحبت می کنند آنها را تشویق می کنند و به آنها اصرار می کنند که به دیدن نهنگ قاتل شامو بروند.وارد استادیوم شامو می شوندو نمایش شروع می شود.وال ها شروع به شیر جه زدن می کنند .این که چگونه این موجودات خارق العاده با شیرجه زدن در آب و بالا جهیدن مربیانشان را هم با پشت حمل می کردند موجب اعجاب و حیرت گروه تماشاگران شده بود..آقای کن بلنچارد می نویسد سالها بود که من درباره نیروی روابط مثبت و همچنین در باره ضرورت تشویق کردن مردم هنگام انجام درست کارها برای دست یافتن به باز دهی بالا در محیط کار و منزل می گفتم و می نوشتم.ولی وقتی که می دیدم در اکثر سازمانها و منازل عکس آن اتفاق می افتد نا امید می شدم.به نظر می رسید که غافلگیر کردن مردم هنگام انجام نادرست کارها رایج تر بود.من کاملا متقاعد شده بودم که تنبیه ،در روابط انسانی زیانبار است و بطور غریزی باور داشتم که چنین چیزی در مورد آموزش نهنگهای قاتل هم نمی توانست کاربرد داشته باشد.این باور وقتی به اثبات رسید که من گروهی از مدد جویان و مددکاران را  به پشت صحنه شامو بردم و در آنجا ،چاک تامپکینز،سر مربی "دنیای دریا"را ملاقات کردم.چاک و من دوستان خوبی از آب در آمدیم و با هم به یک توافق رسیدیم:او به من راجع به آموزش وال ها می آموخت و من به او درباره انسانها یاد می دادم.در طی این روند متوجه شدیم که هردو یک چیز را آموزش می دهیم.با این وجود هنوز مفاهیم با اهمیت دیگری در افکارمان وجود داشت که باید از یکدیگر یاد می گرفتیم.من ،به ویژه ،جذب توانایی مربیان"دنیای دریا "در بکار گیری روش"دوباره جهت دهی "شدم.بدین معنا که در صورت مواجه شدن با هر رفتار نا مطلوب از سوی وال ها ،مربیان به سرعت ،انرژی آنها را در جای دیگر،تمرکز مجدد می دادند.این تدبیر بسیار ساده ولی قدرتمند،به مربیان اجازه می داد تا شرایط جدیدی را ایجاد کنند که در آن والها رابه انجام درست کارها وادار و تشویق کنند.همه می دانند که تاکید بر نکات مثبت ،اثر و کارایی بهتری دارد.اما اگر ،کسی کاری را که اثری منفی داشت انجام داد،چه باید کرد؟اینجا بود که چاک و مربیان "دنیای دریا"چشمان من را به سوی حقیقت باز کردند.به جای تمرکز انرژی بر روی یک خطا ،یعنی کاری که اکثر ما می کنیم،آنها آن انرژی رادر جهت یک پیامد مثبت ،دوباره جهت دهی می کردند .وقتی چاک ومن متوجه شدیم که ترکیب روش"جهت دهی دوباره"و تاکید بر"نکات مثبت"می تواند تغییری عمده در روابط کاری و حتی خانوادگی ایجاد کند،شروع کردیم به بحث راجع به نوشتن کتابی با همکاری یکدیگر ،که نشان دهد چطور می شود این مفاهیم را بطور عملی به کار گرفت.بعد کن بلنچارد توضیح می دهد که طرح تا سال ها بعد به صورت رویا در ذهن من باقی مانده بود تا اینکه یک روز چاک مرا به رئیس وهمکار خود تدلسیناک معرفی کرد  و من هم از دوست وهمکار قدیمی و شریک نوشتاری (هم تالیف)خود "جیم بالارد"دعوت به عمل آوردم تا به ما بپیوندد.با همکاری آن گروه نکته سنج  بود که کتاب والیه یا همان ویل دان شکل گرفت. این کتابی است که یازدهمین چاپ خود را پشت سر گذاشته است.این کتاب به زعم برخی ها شاهکار کن بلنچارد است و یک تست خود آزمائی برای همه کسانی است که در عرصه مدیریت مشغول فعالیت هستند.مطالب کتاب هر آینه این امکان را به مدیران می دهد که اعمال و رفتار خود را با زیر دستان مورد مقایسه قرار دهند و به جایگاه واقعی خود در سازمان پی برند.نویسندگان این کتاب قصد دارند این پیام را منتقل و القا نمایند که اگر نهنگهای درنده ،وحشی و ترسناک این ظرفیت و قابلیت را دارا هستند که با روشهای نوین،صحیح و ابتکاری آموزش،انتظارات مربیان خود را به سادگی بر آورده سازند،بدون تردید انسانها که به سلاح هوش بالاتر ،تفکر عمیقتر و از همه مهمتر قدرت تکلم ،که قوی ترین ابزار برقراری ارتباط است،مجهز می باشند،می توانند انتظارات مربیان،روسا و مدیران خود را بسیار ساده تر و بهتر بر آورده سازند،فقط کافی است راه و روش موثر و مناسب آن را فرا گیرند که در کتاب توضیح داده شده است.حذف موازنه های منفی راهکاری موثر در روند آموزش و مدیریت صحیحیکی دیگر از مسائلی که باید در محیط آموزش و پرورش مورد امعان نظر جدی قرار گیرد این است که  ما باید در برخورد های خود جانب عدالت و انصاف را مراعات کنیم از باند بازی در امور ،از تبعیض و تفاوت قائل شدن بپرهیزیم .از امتیاز بیهوده دادن به دیگران جدا پرهیز کنیم .من که در مقام معلم قرار گرفته ام اگر فرزند من در کلاس من نشسته باشد باید اورا با همان چشمی ببینم که بقیه دانش آموزان را.حتی در تصحیح اوراق و نمره دادن نباید درصدی برای او قائل شوم .اگر چنین کاری بکنم و حتی چنین اندیشه مزورانه ای را به ذهن خود راه دهم ،کارد بر گلوی عدالت نهاده ام.







استفاده از شیوه های روشمند در تدریس                بیشترین تجارب معلم در تدریس است .و بزرگترین مسئولیّتی که معلم بر عهده دارد و بسیار هم مسئولیت بزر گی است کار تدریس ویاد دادن است.و این یاد دادن و یاد گرفتن مخصوصا در مکتب اسلام بسیار ستوده شده است و اگر کسی بخواهد تمام احادیث و روایاتی که در این مورد وارد شده است نقل و جمع آوری نماید می تواند تالیف چندین کتاب قطوری را تدارک ببیند.و بسیار هم کار ضروری و از مهمات است.یکی از معانی تصفیه و استخراج فرهنگی و تدوین هندسی علم همین است.یعنی منابعی را که در اختیار داریم در زمینه علوم و تا به حال روی آنها کار شایسته ای نشده است ،کار کنیم ،نقد بنویسیم ،توضیح بدهیم،آن کتابها را و نویسندگان آنها را به سخن گفتن وا داریم.برخی از این کتابها زبانشان مغلق و دشوار است ما حق داریم این دشواریها را شرح دهیم ،به دیگران معرفی کنیم.خلاصه ما به عنوان منتقد منصف که هدفمان عاری از هرگونه پیشداوری است واسطه ای باشیم بین خواننده و نویسنده تا والائیها و زیبائهای این آثار را به دیگران نشان دهیم.البته این مسائل نیاز به امنیّت خاطر دارد ،یعنی چنین زمینه ای را ما باید برای معلمین و محققین آماده کنیم تا آنها  بتوانند استعدادیابی کنند و از عهده پژوهشهای سترگ برآیند.در سایه این پژوهشهای اساسی کاری کنیم که هر معلمی و هر دانش آموزی به یک دایرةالمعارف سیّار تبدیل گردد چنانکه اسلاف ما اینگونه بودند.مرحومان علامه دهخدا،دکتر محمد معین،فروزانفر ،جلال همایی،ملک الشعرای بهارو....رحمت الله علیهم جمیعا هر کدام یک دایرةالمعارف سیّار بودند.البته ناگفته نماند شیوه های یاد دادن و یاد گرفتن و به طور کلی مهارتهای یاد گیری نسبت به زمان مرحومان یاد شده خیلی تغییر کرده و ابزارهای جدید آموزش را سهل کرده،آنزمان کامپیوتری در کار نبود،اینترنتی در کار نبود،ابر رایانه ای در کار نبود .امروز با یک کلیک رایانه در مقابل بیلیونها اطلاعات قرار می گیریم.بنابر این امروز باید به موازات تغییرات بنیادی در سیستمهای آموزشی باید شیوه ای اتّخاذ گردد تا معلمان ،دبیران وآموزگاران اطلاعات خود را به روز کنند ،باید در حد نیاز کلاسهای آموزش کامپیوتر و آموزش اینترنت جهت استفاده صحیح و آشنائی با کاربرد آنها در آموزش دایر گردد.تا بتوانند اطلاعات خود را به روز رسانی کنند .و الّا راهی به دهی نمی برند و چه بسا در مقابل سوالاتی قرار بگیرند که توانائی پاسخگوئی را نداشته باشند.پس امروز دیگر آن شیوه تدریس که معلم متکلم وحده بود و مفاهیم را تنها به شیوه سخنرانی انتقال می داد منسوخ شده است.در شیوه های انتقال دانش در عصر ارتباطات معلم نقش سازماندهی برنامه ها و هدف ها را دارد.پس ما نمی خواهیم به دانش آموز ماهی بدهیم .می خواهیم ماهی گرفتن را به او یاد بدهیم. در زمینه مفهوم یاد دادن برای یاد گرفتن یک ضرب المثل چینی یا ژاپنی وجود دارد که بسیار هم مفید و تاثیر گذار است وآن اینکه :اگر یک ماهی به من بدهی،یک وعده غذا به من دادها ی.اگر دو ماهی بدهی، دو وعده غذا داده ای.امّا اگر ماهی گیری یادم بدهی،یک عمر مرا از غذا بی نیاز کرده ای. پس می خواهیم ذهن اورا با مسئله در گیر کنیم.تا خود به حل مسئله نایل آید.اگر ما بتوانیم حس کنجکاوی او را برانگیزیم چرخ نیلوفری را به زیر خواهند آورد.و این یعنی از نو فلکی دیگر ساختن به قول خیام نیشابوری تا آزاده به کام دل آسان برسد.گفتیم معلم نه وکیل مدافع است ونه فرمانده بلا منازع تا با زور محفوظات خود را به ذهن دانش آموز فرو کند و دانش آموز بسان ضبط صوت که از خود هیچ اراده ای نداردآن ها را حفظ کند ،بلکه معلم  ناظروسازماندهنده برنامه راهبردی است ،اگر به دانش آموز روش یاد گرفتن را یاد بدهد ،یاد می گیرد .در مقابل اشتباه و خطای دانش آموزان آنها را تنبیه نکنیم ،اشتباه تنبیه و سرزنش نمی طلبد ،بلکه با حوصله و صبر و آرامش آنها را تشویق  کنیم ،اشتباه و خطای خود را رفع کنند.اگر چنین فضایی را ایجاد کنیم آنها را تشویق کرده ایم تا استعداد های بی پایان خود را کشف کنندو به توانایی های خود پی ببرند. مگر در شرح حال بزرگترین کاشفان و مخترعان و نوابغی چون آلبرت انیشتین نخوانده ایم که به سبب کند ذهنی یکی دو بار از مدرسه اخراج گردید و بعد ها در اثر تمرین ،ممارست و پشتکار به بزرگترین نابغه و دانشمند تبدیل گردید.نظریّه نسبیّت او معروف است.قدری هم راجع به ابزارهای یاد دادن صحبت کنیم .اینکه اسباب و ابزار های یاد دادن کدامند؟خود سوالی است بس مهم که در عین سادگی بسیار هم مهم است.ما می گوییم هر چیزی که در اطراف ما وجود دارد می تواند به عنوان اسباب و ابزار آموزشی قرار گیرد.قلم ،کاغذ ،تابلوها،مجلات ،روزنامه ها ،...همه و همه ابزارهای آموزشی هستند.مهم آن است که چگونه از آنها استفاده کنیم.   مشاهده افتادن یک سیب از درخت توسط نیوتون منجر به کشف قانون جاذبه گردید.حافظ شاعر قرن هشتم با دیدن عبور آب از جو مشابهتی بین عبور آب و گذر عمر یافت و شعری اینچنین زیبا و دل انگیز سرود:بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین                  کاین اشارت ز جهان گذران مارا بس 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 98/4/17:: 5:44 عصر     |     () نظر
<      1   2