سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرمان داد تا زبان سریانی را یاد بگیرم . [زیدبن ثابت]
تحقیق در ادبیات و رویکرد های آن از عصر افلاطون تا روزگار ما
پیوندها

نخستین آشنایی من با سارتر با خواندن اثری از دکتر شریعتی شروع شد.شعر چیست؟در آن زمان که انقلاب بهمن 57 با سقوط سلطنت به پیروزی رسید وطومار 2500ساله شاهنشاهی در هم نوردیده شد کتابهای دکتر علی شریعتی در قالب جزوه هایی کوچک به خیابان وبه مساجد راه یافت.کتابخانه های کوچک مساجد پر از آثار شریعتی ودیگر نویسندگان مردمی ومبارز گردید.در آن زمان به سبب حال وهوای آن روز ها برخی از دروس ادبیات فارسی را نوشته های علی شریعتی ومطهری وفانون ،آن انقلابی الجزایری تشکیل می داد.من در این دوران دانش آموز دبیرستانی بودم وچنان در مطالعه آثار نویسندگانی از این دست غرق در مطالعه بودم که سر از پا نمی شناختم.به جرأت می توانم بگویم که سواد ومطالعات آن روز من از یک دانشجوی دکتری امروز بیشتر بود.تمام آثار شریعتی ومطهری  وبسیاری از نویسندگان دیگر  را غیر از کتابهای درسی ام مورد مطالعه قرار می دادم.جامعه شناسی ادیان واسلام شناسی ومذهب علیه مذهب و خود آگاهی واستحمار وعرفان ،برابری وآزادی  وانسان ومکتب های مغرب زمین وانسان واسلام ومارکسیسم وتاریخ تمدن دکتر علی شریعتی از محبوبترین منابع مطالعاتی من تلقی می شد.بسیاری از مقالات صبحگاهی  ویا مراسم خاص را که تهیه آنها غالبا به عهده اینجانب بود با توجه به آثار شریعتی تهیه وتنظیم می کردم.به هر تقدیر یکی از مکاتبی که در آن زمان مرا تحت تأثیر قرار داد مکتب اگزیستانسیالیسم بود  که بحث اصلی واساسی آن اصالت وجود بود.که انسان واصالت وجود یکی از عنوان های کتاب ژان پل سارتر نیز هست.سارتر آخرین فیلسوفی است  که درباره ادبیات نیز سخنان دلربا وهوشربائی دارد وهمه آن سخنان را تحت عنوان ادبیات چیست منتشر نموده است.البته نیک گفتنی است که آثار ادبی سارتر ،در خدمت فلسفه او،اصالت وجود(اگزیستانسیالیسم)قرار دارد .وبرای فهم آثار او باید با فلسفه او آشنا شد.پیداست که آگاهی همه جانبه بر همه شاخه های فلسفه اصالت وجود ،این زاده شگفت قرن پر هیاهو کار دشواری است.دلیل اول اینکه این فلسفه پر هیاهو بر تضاد ها وتناقض هاوغرابت ها وابهام ها بنا گردیده،وبه همین سبب درک نوشته های آفرینندگان آن،به ویژه نوشته های فلسفی سارتر حتی برای کسانی که خود در جهان فلسفه نظری دارند نیز دشوار است.اما اینکه این اصالت وجود فلسفه است یا نه خود بحث دیگری است .ولیکن از آنجا که فلسفه اصالت وجود بیش از هرچیز متوجه انسان ومسائل مربوط به اوست ،انسانی در قرن بیستم سرنوشت رقت باری داشته وبه نام پاسداری از اصول بسیار تحقیر شده است حائز کمال اهمیت است.

اگزیستانسیالیسم هم ظاهرا برای جبران کردن این تحقیر زاده شده است.اما چون این فرزند بی خون قرن بیستم نه مادری سالم داشته،نه پرستاری کاردان ونه آموزگاری بخرد ونه محیطی سالم،چنان موجودی ناقص الخلقه خود نیز تحقیری بر تحقیر های بشریت افزوده است.چرا که این فلسفه زاده قرنی است گناه آلود وبی اعتنا به اخلاق.قرنی که نیمه ای ستم وسبکباری وگسیختگی است ونیمه ای درهم ریختن،سوزاندن وبا شتاب بنیاد نهادن.وآنچه در این میان مایه دلبستگی فلسفه ای بشری است ،بنیاد نهادن است واندیشه را با تعهد االتزام همراه کردن.به هرحال قرن بیستم به قرن تضادها نام گرفته است:قرن نادانی وقرن دانایی،روزگار فقر وروزگار ثروت،دوران امید ودوران نا امیدی.

قرن نادانی بدان سبب که حتی هنوز هم در بسیاری از بلاد وکشورها  کثیری از مردمان به ساده ترین حق خود آشنایی ندارند وبه حقوق کودکان یعنی مظلوم ترین وبی گناه ترین وآسیب پذیرترین قشر اجتماع ستم می شود،ومحیط سالم وسازگار برای رشد وپرورش ندارند.در محیط آموزشی به روی آنان گازهای سمی نیتروژن سمپاشی می گردد.از طرفی دیگر در کشور های توسعه یافته که جلوه گاه فروزش وتابشفلسفه قرن نوزدهم بود مردمی با یقه های اتو کشیده،وکفش های واکس زده،وکراوات زده،به آسانی،به زیر درفش دیکتاتورهاجمع شدند ودستی خون آلود،از انسان شکوهمند عروسک هایی ساخت که بسیار آسان به نوای طبل وشیپور،برای کشتن انسان واز پای در آوردن او نرون آسا،به میدان های کشتار گسیل شدند.بدینسان در آثار سارتر ،همه چا رهبران،مردمی دغل وخونخوار وحیله گرند وسایرین گوسفند های نجیب یا عروسک های منجمد.اما در عین حال قرن بیستم قرن دانایی است،زیرا پیشرفت پر شتاب دانش ها،بسیاری از راز های جهانی را گشوده است وانسان بر طبیعت واجتماع بینا ومسلط تر شده است.چرا که در قرن نوزدهم جز از خانه خود خبر نداشتیم ولی امروز می دانیم که همین دیروز در دور جایها،قومی متمدن هزاران نفر را ،هزاران بشر را در روز روشن در گونی پیچیدند وبه دریا رختند.ودرمیان کارخانه های چدن ریزی وپولاد گدازی،کوره های آدم سوزی وگولاگ ها وآشویتس ها سر کشید وآنجا که قرار بود دیکتاتوری مصلحتی کوتاه باشد ،چنان به درازا کشید که ریشه بخشی از معنویات را آتش کشد وسوزاند.وبه قول  صاحب نفثه المصدور :چه می گویم واز این گفته خود چه می جویم وبه قول حافظ:

زتند باد حوادث نمی توان دیدن                           در این چمن که گلی بوده است یا سمنی

از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت            عجب که بوی  گلی هست و رنگ یا سمنی

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 101/12/13:: 9:20 صبح     |     () نظر

به گزارش دفتر نشر وتولید آثارفرهنگی امین اله بخشی مشکول ،سعدی پژوه،در دومین سخنرانی خود در کنفرانس بین المللی مطالعات زبان وادبیات،تاریخ وفرهنگ در دانشکده ابن سینای گرجستان درباره ضرورت توجه به فضایل اخلاقی در عصر ماشینیسم سخن می گوید.امین اله بخشی مشکول در مقاله ومتن سخنرانی خود که به تحلیل فضایل اخلاقی سعدی پرداخته است دنیای بدون توجه به فضایل اخلاقی را دنیای تاریکی ها وسیاهی ها می خواند.درچنین دنیایی عدالت از زندگی مردمان وجوامع رخت بر بسته است.امین اله بخشی مشکول دنیای بدون توجه به اخلاقیات را دنیایی پر از ظلم ستم وتبه کاری ها وبی بندوباری ها توصیف می کند که در چنین دنیایی انسان بی هیچ دغدغه ای ندای درونی خود را نادیده می گیرد ورسول باطنی خود را که همان عقل سلیم وفطرت پاک و وجدان اوست در زیر پای خود لگد کوب می کند.البته چنین دنیایی بی شباهت به آن چه که در مکتب های جدید سیاسی به نیهیلیسم معروف است ،نیست.در چنین دنیایی البته همه نیکی ها وجوانمردی ها که مردمان صد سال پیش به آن مجهز بودند رخت بر بسته وتنها چراغ نیم سوزی از آن باقی مانده است که وظیفه انسان امروزی نگه داشتن آن چراغ افروخته نیم سوز است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 101/12/12:: 12:29 عصر     |     () نظر

نخستین آشنایی من با دکتر شفیعی کدکنی با شنیدن شعری اززبان معلم تاریخم آغاز شد :بخوان بنام گل سرخ، در صحاری شب،

که باغ ها همه بیدار وبارور گردند،

بخوان دوباره بخوان 

تا کبوتران سپید 

به آشیانه خونین دوباره برگردند 

بخوان بنام گل سرخ 

دررواق سکوت،

که موج واوج طنینش زدشت ها گذرد 

پیام روشن باران، 

زبام نیلی شب، 

که رهگذارنسیمش به هر کرانه رود.

زخشکسال چه ترسی ،

که سد بسی بستند؛

نه در برابر آب،

که در برابر نور 

ودربرابر آواز و در برابر شور،

در این زمانه عسرت ،

به شاعران زمان برگ رخصتی دادند

که از معاشقه سرو وقمری ولاله

سرود ها بسرایند

ژرف تر از خواب ،

زلالتر از آب،

تو خامشی،

که بخواند؟

تو می روی ،

که بماند؟

که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند

از این گریوه به دور

در آن کرانه ببین

بهار آمده ،

از سیم خاردار گذشته.

حریق شعله گوگردی بنفشه ،چه زیباست!

هزار آینه جاری است

هزارآینه

اینک به همسرایی قلب تو می تپد با شوق

زمین تهی است زرندان،

همین تویی تنها!

بخوان بنام گل سرخ وعاشقانه بخوان

حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی.

اگرچه موهبت حضور در کلاس های ایشان را نداشته ام،اما بسیاری از تحقیقات و پژوهش های خود را مدیون آثار پر بار وگرانسنگ استاد شفیعی کدکنی می دانم.مخصوصا هنگامی که در دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی درس می خواندم ومی  دیدم که استاد دکتر شمیسا یکی از منابع دروس سبک شناسی وبیان را صور خیال دکتر شفیعی کدکنی معرفی می کرد شوق من به تهیه کتابهای دکتر شفیعی کدکنی بیشتر می شد.ووقتی می دیدم که استادم شمیسا در نوشته هایش با امانتداری علمی مخصوص به آثار دکتر شفیعی کدکنی ارجاع می دهد این شوق مراجعه به آثار دکتر شفیعی بیشتر  ,وبیشترمی شد و گاهی برای اینکه به روش تحقیق مسلط شوم باید برای یافتن اصل سخن که مورد استفاده قرار گرفته است به اصل منبع مراجعه می کردم.وهمین جستن ها ویافتن ها شم پژوهشگری مرا تقویت می کرد.این شیوه را در مورد چند تن از پژوهشگران سترگ حتی در مورد مرحوم دکتر زرین کوب به کار می بستم چون سحر قلم آنان مرا از خود بیخود می کرد ومایه شگفتی ام می شد .مثلا برای ردیابی نوشته های زرین کوب درباره زندگانی مولوی وشمس تبریزی به کتاب هایی مانند مناقب العارفین افلاکی ویا به زندگینامه مولوی  به قلم فریدون سپهسالار که از زندگینامه نویسان نزدیک به روز گار مولوی بود مراجعه می کردم.ووقتی می دیدم که زرین کوب با چه ظرافتی لب مضامین را از آنان وام گرفته است انگشت حیرت می گزیدم وغرق در هنرنمایی های زرین کوب می شدم ودر برابر هنر او تعظیم می کردم که حد همین است سخندانی وزیبایی را.وبه راستی که به قول ناصر خسرو:

شکار شیر گوزن است وآن یوز آهو           ومرد بخرد را علم وحکمت است شکار

اما درباره شفیعی کدکنی وشعری که از او خوانده شد باید بگویم که :

شفیعی کدکنی که در اشعارش م.سرشک تخلص می کند ؛از شاعران آگاه روزگار ماست که  با سرودن مجموعه زمرمه ها(1344)کار شاعری خود را آغاز کرد که نمونه مذکور نمودار قدرت وآگاهی او از شعر کلاسیک فارسی است وبه خصوص توانایی او در غزلسرایی را نشان می دهد .اما شفیعی کدکنی به دلیل آگاهی ها از روند جریان های شعری نمی تواند به سرودن اشعار در قوالب سنتی وکلاسیک بسنده کند وبه همین دلیل زود قالب وبیان سنتی را رها وبه سوی تکمیل قالب نیمایی روی می آورد.ودر واقع شفیعی کدکنی در مجوعه زمزمه ها که نخستین غزلسرایی های اوست تقریبا با غزل عاشقانه وداع می کند و به سرودن اشعاری از نوع اجتماعی وحماسی روی می آورد.شفیعی کدکنی خود در این باره چنین سخنی دارد:«اینکه چرا به چاپ این دفتر پرداختم،گرجه اجباری به گفتن واز طرفی دانستن آن نیست،اما اندیشه ای که برای خودم حاصل شده و شاید هم چنین باشد که احساس می کنم چندی است،در مسیر دیگری هستم وحتّی تغنیّ عاشقانه ام نیز در قالب وفضایی دیگر است.برای همین است که اینها را در این دفتر چاپ می کنم که بتوانم با فاصله گرفتن از این فضا واندیشه ها راه اصلی ام را بپیمایم...»(حمید زرین کوب،چشم انداز شعر نو،تهران،توس،1358،صص:216-248)این راه اصلی که شفیعی از آن سخن می گوید ودر فکر پیمودن آن است در واقع به نوعی پیوستن به شعر نیماعی است با زبان وبیانی جدید که خود به آن آگاهی دارد ومجموعه شبخوانی (1344)سر آغاز آن راه اصلی است واز زبان برگ آغاز جدی تر آن راه.

 

 

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 101/12/5:: 11:48 صبح     |     () نظر
<      1   2