اگر مستحبات واجبات را زیان رساند بنده را به خدا نزدیک نگرداند . [نهج البلاغه]
تحقیق در ادبیات و رویکرد های آن از عصر افلاطون تا روزگار ما
پیوندها

یکی از کارا ترین ابزارهای بررسی آثار و شاهکارهای ادبی استفاده از نقد ادبی است ،که متأسفانه هنوز هم به درستی قادر نیستیم در تحلیل ها و تفسیرهای آثار و شاهکارهای ادبی خود جایگاه نقد را مشخص کنیم ؛چرا که تا به حال تعریف و برداشت درستی از آن نداشته ایم.و نقد در پیش ادبا و دانشگاهیان ما نیز جنبه سلیقگی داشته است.یعنی سعی کرده ایم در تفسیر و تحلیل آثار به جای پرداختن به موازین علمی و روش های درست نقد ؛راه افراط و تفریط را به پیش بگیریم،این است که نقد ما به نقد بیمار گونه تبدیل شده است و بحران ادبی بیداد می کند.حال آنکه اگر با روش های درست نقد ادبی آثار خود را بررسی کنیم،بسیاری از مسائل ادبی ما حل خواهد شد و خواننده از متن لذت خواهد برد .امّا پیش از هرچیز باید بدانیم که نقد به چه معنی است و چه تعریفی دارد.

1-نقد:در لغت«بهین چیزی برگزیدن»و نظر کردن در درهم وپول است تا در آن سره را از ناسره باز شناسند.امّا این کلمه عیبجویی را نیز به همراه داشته است که لازمه به گزینی است و لذا از همان اوان شکل گیری ،این کلمه در تازی و فارسی بر وجه مجاز و در معنای ثانوی به شناخت محاسن و معایب کلام اطلاق می شده است.(زرین کوب،5:1382) البته این تعریف با تعاریفی که امروز بر اساس مکاتب نقد ادبی به آن اطلاق می گرددتعریفی نارساست و نیاز به باز نگری و تعریف مجدد دارد.این تعریف نیز که نزذ اروپائیان به رای زدن و داوری کردن درباره امور و پدیده ها و شناخت نیک وبد و تشخیص سره از ناسره اطلاق می گردد،خود ناشی از این اندیشه است که نقد ادبی دارای مفهومی وسیع و تعریفی جامع است که بدون تلقی درست از تعریف آن نمی توان نسبت به آثار ادبی شناخت پیدا کرد.

1-1:تعریف نقد ادبی:نقد ادبی یک تعریف قدیم دارد و یک تعریف جدید.ضمن این که هر دانشوری می تواند تعریف جداگانه ای از آن به دست دهد.نقد ادبی در تعریف ادبای کلاسیک و سنتی عبارت از بررسی یک اثر و نشان دادن ارزشهای آن به خواننده است.یعنی منتقد در این تعریف واسطه ای است  بین خواننده و نویسنده؛تا والایی های اثر را به خواننده نشان دهد.و به او بگوید که چرا این اثر والاست و فلان اثر از ارزش کمتری برخوردار است.چه معیارهایی در اثر هست که ممکن است خواننده عادی متوجه نگردد،اما یک آدم منتقد و متخصص متوجه گردد و نیز باید توجه خواننده جلب کند که این اثر به سبب آن معیار هاست که از ارزش والایی برخودار است و فلان اثر آن والایی را ندارد.البته این موضوع دارای جزئیاتی هم هست .و برای اینکه فرد بتواند از عهده این مهم برآید باید شرایطی را لحاظ کند،و این ممکن است در نزد اشخاص و مکاتب متفاوت انحاء متفاوتی داشته باشد.مثلا ممکن است کسی در بررسی اثر موسیقی شعر را بر سایر امور ترجیح دهد ؛و بحثهایی مانن وزن،قافیه،لغت و بدیع و معانی را از سایر امور مهم بشمارد .و کسی برعکس ممکن است معنی را مهم شمارد و کسی دیگر بر ساختمان اثر اهمیت دهد و یا ممکن است کسی به سرچشمه ها و آبشخورهای هنری و شعری بیندیشد که در چشم انداز های نقد ادبی بسیار مهم است و تا به حال این رویکرد از دید ناقدان ادبی مغفول مانده است و جا دارد که در این زمینه تحقیقات دامنه داری صورت گیرد.در این زمینه من به اختصار داستانی نقل می کنم که نقد حال ماست .من از دوران جوانی و دانشجویی هر فرصتی که پیش می آمد و حالی دست می داد ابیاتی سر هم می کردم و به خیال اینکه علی آباد هم شهری است آن را به خورد خوانندگان می دادم.اما اخیرا که مقاله ای از استاد دکتر شفیعی کدکنی به دستم آمد و آن را برای چندمین بار با ولعی خاص مطالعه نمودم با عنوان  مآخذ اشعار برخی از شاعران معاصر از جمله ایرج،بهار و دهخدا و.....که درحقیقت این مقاله حواشیی است که استاد شفیعی کدکنی بر کتاب التمثیل و المحاضره ثعالبی نوشته است؛به کل دیدگاهم نسبت به شعر و شاعری تغییر کرد و تازه فهمیدم که شعر گفتن نیز باید آداب و قواعد خاص خودش را داشته باشد . و با خود عهد کردم که دفتر از خاطرات پریشان بشویم و منبعد پریشان نگویم.که:

                                            زبان بریده،به کنجی نشسته صمّ بکم                    به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم

اما همچنان این شعر نظامی در ذهن من جوشان که:

                                       چون که نسخته سخن سرسری            هست بر گوهریان گوهری

                                      نکته نگهدار ببین چون بود                     نکته که سنجیده و موزون بود(نظامی)

1-2:تعریف جدید نقد ادبی:نقد ادبی یک تعریف جدید دارد و آن عبارت از :«دیگر گونه خواندن اثر ادبی است.»(شمیسا،نقد ادبی؛گفتگو با دکتر شمیسا:مجله دانشگاه انقلاب،شماره 53)

این تعریف از زمانی به تعریف نقد ادبی افزوده شد که برخی مکاتب جدید زبان شناسی روی کار آمدند.از پیش کسوتان این اندیشه رومان یاکوبسن (تولد1896)از بنیانگذاران «محفل زبان شناسی مسکو» پیشتاز است که همکاری نزدیکی با یکی از محافل ادبی در سن پطرزبورگ به نام«انجمن پژوهش درباره زبان شعری را داشت.»[که]نتیجه این همکاری،شکل گیری شیوه نقد موسوم به«فرمالیسم روسی»بود.(خوزان و پاینده،7:1386)که هنوز هم طرفداران زیادی دارد.در سال 1920 بود که رومان یاکوبسن به چکسلواکی رفت و در آنجا «محفل زبانشناسی پراگ »را پایه ریزی کرد.و در سال 1939 به دلیل حمله ارتش آلمان نازی به چکسلواکی او مجبور به ترک آن کشور شد و پس از چندین سال اقامت در کشورهای دیگر،سر انجام به امریکا سفر کرد و تا پایان عمر در آنجا به سر برد.(همان،8)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 95/4/14:: 5:27 صبح     |     () نظر

درباره عرفان تا به حال سخنان بسیاری گفته شده است ؛اما چون آنچه را که من از عرفان برداشت کرده ام با دیگر برداشت ها متفاوت است؛شایسته دیدم در وبلاگم در بوته نقد و بررسی قرار دهم تا هم دیگران و مخاطبانم از کم و کیف آن آگاه گردند و هم اگر نظر خاصی داشته باشند آن را مورد نقد و بررسی قرار دهند.از آنجا که در گستره ادبیات فارسی و همچنین در نزد عامه مردم عرفان بیشتر بار منفی دارد؛ضرورت تحقیق در این زمینه را الزام می کند.چرا که بخشی از ادبیات و شاهکارهای گرانسنگ ادبیات فارسی را ادبیات عرفانی تشکیل می دهد. شاهکارهایی چون اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابو سعید ابوالخیر،احمد جام ژنده پیل وآثارسنایی ،منطق الطیر عطار،مثنوی معنوی و غزلیات شمس مولوی و بوستان سعدی و دیوان غزلیات و غیر غزلیات حافظ و کلیات عبید زاکانی.... از این قبیلند.و در همه این آثار به نحوی با ادبیات مقاومت یعنی درگیری صاحبان این آثار و شاهکارها با صاحبان قدرت و با تعبیر استاد دکتر علی شریعتی با صاحبان زرو زور و تزویر مواجهیم.سه مثلث پلید و شوم تاریخ که از عهد اهرام ثلاثه مصر تا امروز قربانی می گیرد.



نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 95/4/7:: 2:44 عصر     |     () نظر

 

با تشکر از شما دوستداران ادبیات و تاریخ کشور خودمان که در این محفل و گفتمان بزرگ گردآمده اید ؛تا درباره یکی از بزرگترین واقعات کشور خود یعنی ادبیات عصر مشروطه به گفتگو بنشینیم.به شهادت تاریخ ایران کشوری است که در طول دوران خود تحولات فراوانی را آزموده است.«تحولاتی که گاه مطلوب و دلپذیر و زمانی تلخ و دردناک بوده،غم و و اندوه به بار می آورده و یا بهجت وسرور می آفریده اند.بررسی سوانح مزبور به ما می آموزد که رویدادها چگونه و تحولات از چه قرار بوده اند.»(فخرائی،گیلان در جنبش مشروطیت ،تهران،انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی،چاپ سوم،1371،ص1).یکی از مهمترین واقعات مهم در کشور ما که از آغاز قرن بیستم میلادی روی داده واقعه مشروطیت است.از آنجا که موتور تغییر وتحول سبک های ادبی ،تغییر و تحول اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است ،بنابر این در مطالعه این دوره ازتاریخ ادبیات کشورمان نیز در درجه نخست باید عوامل تغییر وتحولات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی این دوره را باید مد نظر قرار داد.اما در اینجا لازم می دانم پیش از آنکه وارد اصل مبحث و درباره چگونگی و تاریخ پیدایی ادبیات عصر مشروطه گردم خود را از توضیح دو اصطلاح ناگزیر می بینم؛1- دیسکورس،یعنی اعتقاد و افکاری که در یک دوره در جامعه رواج داشته و به گونه فراگیر مطرح می شود و همگان پیرامون آن سخن می گویند و راه حل و پیشنهاداتی را ارائه می کنند.واژه گفتمان واژه جدیدی است و چند سالی بیش نیست که وارد ادبیات معاصر گردیده است.این واژه تبار انگلیسی و فرانسوی دارد.و به معنای نوعی از گفته ها،نوعی از بیان،یا حاصل پاره ای از بیان هاست.ودر ادبیات معاصر گفتمان به منظومه ای از واژه ها،تعبیرات و مفاهیمی اطلاق می گردد که با یکدیگر خویشاوندند و مجموعا پرده برداری از یک عالم فکری -معیشتی خاصی می کنند.کلمات و مفاهیمی از قبیل:آزادی،قانون،وطن و ملت در ادبیات مشروطه از این گونه اند.

2-مشروطه و مشروطیت:نقطه آغاز عبور از عالم سنّت به عالم مدرنیته

همانطوری که در دوران عبور از سنّت به مدرنیته در مغرب زمین که به عصر روشنفکری معروف است روشنفکرانی چون ولتر و دیدرو ظهور کردند و با افکار و اندیشه‌هایشان مسیر تاریخ را تغییر دادند، دوران انتقال تاریخی ما ایرانیان نیز از عالم سنّت به عالم مدرن کمابیش با عصر مشروطیّت منطبق است.

عصری که در آن در میان ما ندای آزادیخواهی برخاست و شعارهای انقلاب فرانسه:

برادری، و برابری و آزادی، در میان روشنفکران ما پیچید و جایگاه و پایگاهی پیدا کرد و بدل به شعارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شد ما تجربه دوران گذار از عالم کلاسیک به دوران مدرن را آغاز کردیم. فی‌الواقع این آغاز گری و عبورو انتقال از عالم سنّت به عالم مدرنیته «از روزگار صفویان به بعد، [که] ایرانیان ترقی خواه، با وجوه اندیشه اروپایی و نظم اجتماعی و راه و رسم زندگانی مردم باختر آشنایی اندکی یافتند آغاز شد. یکی از این کسانی که به این موضوع توجه کرد حزین لاهیجی (1103 -1181 ه.ق) شاعر برجسته اواخر صفوی بود. وی در یکی از آثار خود به انتظام حکومت، راه و رسم زندگانی اروپاییان و امتیازات آن اشاره می‌کند و می‌نویسد: «شاید تنها راه درست کردن اوضاع ایران، سازماندهی کشور به طرز غربیان باشد.» سپس هم عنان او و اندکی بعد عبداللطّیف شوشتری صاحب کتاب تحفه العالم از زندگی مردم انگلستان شرحی مفصل می‌آورد که نشان عمق آشنایی او با مظاهر صنعت و تمدن و آشنایی با حکومت قانون در بریتانیاست. شوشتری این کتاب را در آستانه روی کار آمدن دودمان قاجار نوشت و در هندوستان به طبع رساند و منتشر کرد. در این کتاب بحث وی درباره فراماسونری و برابری همه انگلیسیان در برابر قانون خواندنی است. پس از او دوست و معاصر او میرزا ابوطالب (1166-1221 ه.ق) در سفرنامه‌ای موسوم به «مسیر طالبی» مجموعه مشاهدات خود از راه و رسم مردم انگلستان را به‌صورت مفصل شرح می‌دهد. او را باید نخستین ایرانیی دانست که با دموکراسی انگلستان بی میانجی و بدون واسطه آشنایی پیدا کرده و مجموعه اطلاعات خود را در این باره نوشته و در معرض توجه دیگران قرار داده است. نکته مهمی که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که در ایران، اندیشه آزادی اندک اندک از راه هند، روسیه و امپراتوری عثمانی یعنی از راه زبان ترکی (استانبولی) رواج یافت. تعداد کثیری از پیشروان آن عصر مانند میرزا فتحعلی آخوند زاده (فوت: 1295 ه.ق) و میرزا ملکم خان (1326- 1249 ه.ق) و سید جمال الدین افغانی (حدود 1315- 1245 ه.ق) در انتشار اندیشه آزادی در بیرون از مرزها تلاش کردند. ملکم به عنوان سیاستمدار و اصلاح طلب، میرزا فتحعلی به عنوان نویسنده و منتقدی انقلابی و سید جمال‌الدین به عنوان اندیشمندی سیاسی و اجتماعی که بر مذهب تکیّه می‌کرد، راه را برای رواج اندیشه نو و اصول آزادی هموار کردند و طبیعی بود که بعدها، این اندیشه‌ها و نوجویی‌ها در شعر و ادب فارسی (ادبیات به مفهوم خلاّقه آن، نه، نوشته‌ای که به فارسی باشد)، باز تابید.(شفیعی کدکنی،70:1390) و به تعبیر ژان پل سارتر، ادبیات متعهد و ملتزم، پرتو افکند. ژان پل سارتر در کتاب ادبیات چیست می‌نویسد: «نوشتن به نوعی خواستن آزادی است. اگر دست به کار آن شوید، چه بخواهید و چه نخواهید، درگیر و متعهدید.»

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 95/4/5:: 1:21 عصر     |     () نظر

اخیرا فایل کتاب جدید التألیف ادبیات فارسی دهم به همت دوستی که از مدرسان این رشته هستند و از کارشناسان ارشد این فن عزّ وصول گردید.بنده ضمن تشکراز حسن نیت این دوست فرزانه که خود از ناقدان برجسته و از سرگروهان رشته ادبیات فارسی هستند و ضمن تشکر از سر گروه محترم ادبیات فارسی استان آذربایجان شرقی که این فایل درسی توسط ایشان  به اطلاع اینجانبان رسیده است؛اینجانب به لحاظ اهمیت موضوع این فایل  راباز کردم و فهرست مطالب و همچنین محتوای دروس را از نظر گذراندم و نکاتی را در خور یاد آوری دیدم و امیدوارم  مولفان محترم این کتاب چنانچه یاد آوریهای بنده را حق به جانب تشخیص دادند با توجه به فرصتی که در اختیار آنان است پیش از آنکه آن کتاب جامه طبع بپوشد در جهت بهبود کیفیت و محتوا اصلاحاتی را به عمل آورند.

1- مولفان محترم کتاب فصل یکم این کتاب را ادبیات تعلیمی قرار داده اند؛حال آنکه بر اساس تقسیم بندی ارسطو که فیلسوفان مسلمان نیز در عصر ترجمه تحت تأثیر ادبیات یونانی  نخستین نوع ادبی را ادبیات حماسی می دانند.اروپاییان نیز ادبیات را تحت تأثیر آراء هوراس و ارسطو بر اساس معنا و محتوا به حماسی و غنایی و تعلیمی و....تقسیم بندی می کنند.کتابهای تألیفی سالیان قبل یعنی حد اقل از دو دهه و اندی به این طرف بر پایه همان تقسیم بندی اروپاییان یعنی بر اساس معنا و محتوا تألیف گردیده بود و بسیار هم برای آموزش مناسب بود ؛البته بنده نیز معتقد به تألیف های جدید و با ساختار های مناسب هستم اما این زمانی است که واقعا در کار قبلی چنان موردی مشاهده گردد.البته اینجانب منکر زحمات مولفین محترم نمی گردم و چه بسا مطالب ارزنده فراوانی در سبک تألیف آنان وجود دارد که به آن ها نیز پرداخته خواهد شد.ولیکن یکی از بزرگترین عیب این کتاب این است که عاری از نظریه پردازی است و این عیب کوچکی نیست.البته این نکته نیز خالی از فایده نیست که بنا به تاکید اساتید فن ما در ادبیات فارسی با فقر نظریه پردازی مواجهیم و کتابی که جامع نظریات ادبی باشد وجود ندارد.امیدوارم با تألیف چنین کتابی که در دست دارم  و از سالیان پیش همزمان با طرح پژوهش دراز آهنگ تحقیق در ادبیات و رویکردهای آن از عصر افلاطون تا روز گار ما خشت بنای آن پی افکنده شده است بتوانم با همت ونظرات و پیشنهادات و نقد و بررسی خبرگان این فن این نقیصه را جبران نمایم.به هر تقدیر تألیف کتب ادبیات فارسی مخصوصا برای دوره دوم متوسطه بسیار حساس است و جا دارد که مولفان محترم بیشتر از اینها شکیبایی و عرقریزان روحی کنند.در این باره سخنان تنی چند از استادان این فن که بسیاری از آنان روی در نقاب خاک کشیده اند ؛استادانی چون زرین کوب و فرشید ورد که هردو رخت به عالم باقی کشیده اند و شفیعی کدکنی و شمیسا که عمرشان پر دوام باد شنیدنی است.البته پیش از پرداختن به نظریه تنی چند از نظریه پردازان ذکر این نکته نیز ضروری است که اگر مولفان محترم در این طبقه بندی این ایده را در نظر داشته باشند که در ایران اسلامی ادبیات تعلیمی از کهن ترین انواع محسوب می گردد البته بدون در نظر گرفتن وجه غالب(Dominnent)باز هم این اثر علی رغم زحماتی که برای تألیف آن به عمل آمده است  از بحث نظریه پردازی عاری است و نیاز به پر کردن چنین فاصله ای بین مخاطب و اثر وجود دارد.پس بنده علی رغم مشغله های ذهنی فراوان پیشنهاد می کنم پس مناجات و افتتاحیه با هر شعر ویا نثر زیبایی که شروع گردد به بحث ماهیت ادبیات  و انواع ادبی اختصاص داده شود.این درس مهمترین و کلیدی ترین درس این اثر خواهد بود .مثلا تعریفی از ادب و ادبیات و انواع ادبی مانند حماسه،غناو ادبیات تعلیمی به دست داده شود و همین درس برای سایر پایه ها نیز به صورت متعالی تر و گسرده تر در نظر گرفته شود.به هر تقدیر ،انسجام و طبقه بندی در علوم  و جریان شناسی در تألیف چنین کتابهایی دارای کمال حائز اهمیت است و باید با احتیاط عمل شود.

2-همانطوری که خاطر نشان کردم من قصد نقدو بررسی کامل این کتاب را ندارم چون مستلزم صرف وقت فراوان است که چنین فرصت طولانی در اختیار من نیست فقط هدف بنده یاد آوری مواردی است که ذهن مولفین محترم را بیشتر کنجکاو کرده باشم و لذا جهت تیمن و تبرک به چند مورد دیگر نیز اشاره می کنم:

2-1-فصل ششم کتاب به ادبیات حماسی اختصاص یافته است.بدون اینکه درباره حماسه،تعریف آن و ویژگی های آن سخنی به میان آمده باشد.حال آن که همین فصل می توانست فصل نخست کتاب را تشکیل دهد.گرچه محتوای آن سنگین است .درسی که در سال های قبل برای پایه های سوم تدریس می شد به نظر نمی رسد که برای پایه اول از دوره دوم سنگین باشد.بهتر بود به جای این درس که تقریبا تمامی آن به نظم است از نوشته های نثر دانشگاهی در همین موضوع مانند نوشته هایی از اسلامی ندوشن و یا مجتبی مینوی و یا محمد امین ریاحی و یا منوچهر مرتضوی و یا از نوشته های میر جلال الدین کزازی سره نویس معاصر انتخاب می شد.

درنگ در محتوای درس:

در آموزش صحیح و مبتنی بر استانداردهای جهانی ابتدا باید تئوری پردازی گردد و نظریه های لازم ارائه گردد؛تابر بنیاد آن نظریه ها و تئوری ها مسئله حل گردد و معما کشف شود.و این قانون را می توان به تمامی علوم ،انسانی و غیر انسانی تعمیم داد.حال در این درس با مسئله ای روبروئیم. یعنی مجهولی را می خواهیم معلوم و کلیدی به دست دانش آموز دهیم که با آن در بسته را باز نماید.از همان بیت نخستین آغاز می کنیم:

                         -خروش سواران و اسپان ز دشت             ز بهرام و کیوان ،همی برگذشت

این بیت برای کسی که سالهای سال معانی و بیان خوانده است وبا دانش بدیع و نظریات جدید ادبی آشناست ؛هیچ مشکلی ندارد.استاد توس در این بیت مثل ما انسانها سخن را در نظام اولیه(First order) بیان نمی کند.   بلکه بنا به سنتهای ادبی برای اینکه کلام خود را موثر کند از نظام ثانویه(Second order)استفاده می کند.و این نظریه هانس گئورگ یاس است.مطابق بلاغت فارسی ما در این بیت با ما با اغرق و مبالغه و  غلو روبروییم که در بدیع انواعی دارد و به سه دسته تقسیم می شود:

الف:بیانی؛یعنی افراط و تأکید در توصیفی که حاصل تشبیه و استعاره باشد.یعنی یکی از انحای ادای معنی که مربوط به علم بیان است.

ب:حماسی؛مبالغه و اغراق و غلو جزو ذات آثار حماسی است و از مختصات آثار حماسی محسوب است و در این صورت نباید به آن اطلاق صنعت کرد.در حماسه با قهرمان فوق بشری مواجهیم و از این رو رفتار و کردار او نیز غیر طبیعی و متا فیزیکی است و حتی حیوانات مطرح در داستانهای حماسی فوق طبیعی اند.مثلا اسبان مثل انسانها شیهه می کشند.و اسب رستم درخشان است.استاد توس در وصف اسب رستم می فرماید:

                   همان رخش رخشان سوی خانه شد             چنین با خداوند بیگانه شد

نکته:در کتب سنتی بین مبالغه واغراق و غلوفرق است.اگر وصف عقلا و عادتا ممکن باشد  مبالغه و تبلیغ می گویند.و اگر عقلا ممکن و عادتا محال باشد به آن اغراق و اگرعقلا و عادتا ممتنع باشد غلو نامیده می شود.نخستین بیت این درس دارای غلو است .اما به دانش آموز تدریس نشده است.چون درسی به نام آرایه های ادبی در پایه های بالاتر ارائه می گردد.

حال به سراغ بیت دوم می رویم:

              همه تیغ و ساعد ز خون بود ،لعل                  خروشان دل خاک ،در زیر نعل 

باز هم بیت دارای هنرورزی هایی است که دانش آموز به صورت منسجم آنها را نخوانده است و لاجرم اگر حرفی به کارش باشد طبیعی است.اولا تیغ را به علاقه جزء و کل در معنای مجازی به کاربرده است.(یعنی دشنه و شمشیر).ثانیا باید به دانش آموز تفهیم گردد که در سنت های ادبی چیزهایی که رنگ قرمز دارد به لعل تشبیه می گردد که نام سنگی قرمز است . مثلا لب را هم به لعل تشبیه می کنند.چرا؟برای اینکه در سنتهای ادبی لب سرخ است.چنانکه در شعر دقیقی آمده است:

            دقیقی چار خصلت برگزیده است         به گیتی در زخوبیها و زشتی

           لب بیجاده رنگ و ناله چنگ                 میی چون زنگ و کیش زرد هشتی(از یادداشتهایی به خط مرحوم دهخدا).

ج)بدیعی:و آن زمانی است که بین مبالغه و اغراق وغلو جنبه بدیعی وجود داشته و همراه با صنعتی باشد یا در آن نکته و دقیقه و لطیفه یی باشد.(شمیسا،78:1371)

حال سخن تنها به همینجا ختم نمی گردد در مصرع دوم نیز  از استعاره مکنیه تخییلیه (دل خاک )استفاده شده است. که دانش هنوز حتی نام چنین استعاره ای را هم نشنیده است.حال چرا به چنین استعاره ای مکنیه تخییلیه گفته می شود؟چون ادبیات میدان چرائی هاست.پاسخ این است که شاعر در ضمیر خود خاک را به موجودی مانند کرده است که دل داشته باشد .همین که گفتیم خاک را در ذهن خود موجودی تصور کردهاست(مکنیه)و برای آن دل پنداشته است.(تخییلیه).به هر تقدیر این درس مملو از هنرورزی های شاعرانه بیانی و بدیعی است و افزون بر آن مشتمل بر یکی از مهمترین انواع ادبی است که بدون نظریه پردازی قبلی می تواند موجب اغتشاش و اختلال در روند آموزشی تلقی گردد. در مورد این درس حتی می توان کتاب جداگانه نوشت چرا که می توان گفت تمامی ویژگی های مهم اثر حماسی در این درس مطرح شده است .مثلا باز هم به مواردی که بسیار مهم است و از دید مولفان محترم فوت شده است و نظر آنان را جلب نکرده است اشاراتی می کنم؛امیدوارم که مولفان محترم کتابها که سعیشان مشکور بود تا شروع کلاس ها که خوشبختانه فرصت بازنگری نیز دارند تجدید نظر اساسی به عمل آورند.و اکنون نمونه های دیگری که از دید پژوهشگران ارجمند پوشیده مانده است:

اولا باید این درس یک توضیحاتی ولو اجمالی تحت عنوان توضیحات درس داشته باشد؛تادر اثر تمرین و تکرار مطالب دشوار ملکه ذهن دانش آموزان گردد که گفته شده است «الدرس واحد والتکرار الف»اصطلاحات سبکی و کنایی این درس بسیار زیاد است و نیاز به توضیح دارد.تکلیف استعاراتی چون شیران نر،عقاب دلاور،روی خورشید،جوش آمدن خاک،و کنایاتی چون:سر هم نبرد را به گرد آوردن،گرد رزم به ابر اندر آمدن،اشاره به آداب نبرد که جنگ تن به تن بوده است و گاهی دو پهلوان دور از انظار به نبرد تن به تن می پرداختند ،از جمله رجز خوانی  وهم آورد طلبیدن،اشاره به طرز آرایش جنگی،اشاره به کتمان نام ،و اینکه چرا قهرمان نام خود را به حریف مقابل نمی گفتند و به گونه ای دیگر پاسخ می دادند از مسائلی هستند که از دیدگاه اینجانب بسیار مهم هستند و نمی توان به راحتی از چنین مسائلی گذشت.در مورد متن پژوهی برای مورد 1از قلمرو زبانی  بهتر است به جای شبکه معنایی «شبکه تداعی»اطلاق گردد.درمورد مورد 5 از نظی غلط چاپی است و نظیر درست است.(اسلام=اسلامی)غلط است و اسلیمی درست است.

در مورد قلمرو ادبی،مورد 2سخن درباره شبنم است که صفت غیر عادی به آن اسناد داده شده است ولیکن مثال ذکر شده غلط است.

ز گرز تو خورشید گریان شود    ز تیغ تو بهرام بریان شود(فردوسی)

در مورد بیت :

مرا مادرم نام مرگ تو کرد      زمانه مرا پتک ترگ تو کرد

نیزجای تأمل فراوانی است . سوالی که توسط مولفان محترم طرح گردیده است گرچه سوالی نیکوست ،اما بهتر از آن هم می توان طرح کرد.درباره این بیت باید اینگونه سوال گردد چرا رستم دربرابر اشکبوس کشانی که نام اورا پرسید نام خود را کتمان کرد؟دوم علت جاندار پنداشتن «زمانه »چیست؟پیداست که به چنین سوالاتی باید با نگاه اسطوره ای پاسخ داد.هریک از سوالات مزبور پاسخهای خاص خود را دارد.این بیت را باید یکی از بیت های کلیدی این داستان تلقی کرد.که مبین یکی از مهمترین ویژگی های اثر حماسی است .نام پوشی و کتمان نام در آثار حماسی که می توان درباره آن مقاله ای تدوین کرد.

بنده با بضاعت مزجات 25 سال  قبل از نخستین دانش آموختگانی بودم که چنین رویکردهایی را برای نخستین بار در مدارس ایران مطرح کردم. و الحمد لله اولا و آخرا و ما توفیقی الا بالله.

 

              گر خدا خواهد نگفتند از بطر                      پس خدا بنمودشان عجز بشر

              ترک استثنا مرادم قسوتی است               نی همین گفتن که عارض حالتی است

             ای بسا نا ورده استثنا به گفت               جان او با جان استثناست جفت(مولوی)



نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 95/3/12:: 7:35 عصر     |     () نظر

سلام برهمه اولیا و انبیای الهی،و سلام بر یگانه منجی عالم بشریت که در زاد روز خجسته او به سر می بریم.این روز بزرگ را برهمه مسلمانان جهان و بر همه انسانهای روی زمین تبریک می گویم.تبریک ویژه دارم به تمامی انسانهایی که از ستمگریهای ظالمان به تنگ آمده اند.ودر انتظار آمدن انسانی به سر می برند که دیر یا زود خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.امروز دنیا بیش از هر زمانی به وجود چنین انسانی نیاز مند است.چرا که خداوند در کتاب مبین وعده داده است که انسانهایی که به بردگی کشیده شده اند؛و به بند و زنجیر گرفتار آمده اند و در شب سیاه ودیجور قرار گرفته اند،زنجیر آنان گسسته خواهد شد.خداوند در آیه یی می فرماید:و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین.و ما اراده کردیم تا بر انسان هایی که در روی زمین به استضعاف کشیده شده اند،منت نهیم،آنان را امام و پیشوا قرار دهیم ووارثان زمین .

انتظار مذهب اعتراض:

علی رغم این اندیشه که در بسیاری از جوامع انتظار را مذهب تسلیم و تمکین و فلسفه و مذهب منفی می دانند باید گفت که انتظار نه تنها فلسفه و مذهب تسلیم و تمکین نیست ؛بلکه مذهب اعتراض است.یعنی انسانی که باید در موقعیتی قرار می گرفت که به همه حقوق انسانی خود نایل می شد ،اما به دلیل عدم آگاهی ،به بندگی در آمده و از رسیدن به حقوق انسانی خود باز مانده است.و اسلام این مسئولیت را به انسان اعطا نموده است که در چنین شرایطی در هر نقطه ای و وابسته به هر قشر و گروه خاصی که باشد به همین اندازه که انسان است  از حقوق خود دفاع نماید.و این اندیشه دفاع از حق خاص یک عصر و یک دوره نیست ،بلکه دعوتی است برای همه عصرها و همه نسلها.در اینجا سخنی از «پیکودلامیراندولا»اومانیست ایتالیائی در قرن پانزدهم میلادی سخت شنیدنی است،این اومانیست ایتالیائی که از افلاطونیان جوان و مستعد بود که در سی و دو سالگی دیده از جهان فرو بست عصر حاضر را در خطابه ای در باب عظمت شأن انسان    در قرون وسطی اینگونه ستوده است و می گوید :«...تو ای انسان،اینک که مرزی تو را محدود نمی کند؛حدود طبیعت خویش را خود باید معین کنی...تو در مقام سازنده و طراح و شکل دهنده خود می توانی چنانکه خود می خواهی خویشتن را به قالب زنی.تو این قدرت را خواهی داشت که راه انحطاط پیش گیری و در شکل های پست تر زندگی در آیی یا به یاری روح و تمیز خود تجدید حیات کنی و در صور عالیتر که یزدانیند جلوه نمایی.»(پریستلی،سیری در ادبیات غرب،1391،صص11-12).سخنانی دلیرانه و زیبا،اما می نمود که زمان و مکان چنین استقبالی را طلب می کرد.باری سخن از انتظار به میان آوردن در حقیت طرح مدینه فاضله ای است که منشأ آن به مدینه النبی متصل است.انسان همواره در آرزوی مدینه و شهری  و کشوری است که از مصائب و بلایا و غم ها و محنت ها به دور است. « باری سخن از مدینه های فاضله و کشور خورشید و شهر زندگی است.همین سان هرچه قرن به قرن پیش بیاییم و تاریخ فرهنگ انسانی را ورق بزنیم،به این آرمانها و آرزوها بر می خوریم.آرزوی داشتن رهبری پاک و زنده بودن قانون و تشکیل حکومت واحد جهانی.از دوران کهن تا کنون ،تشکیل چنین حکومتی از آروزو های فلاسفه و مصلحان و پیامبران بوده است.امروز نیز تقریبا عموم فلاسفه و اندیشمندان و سیاسیون،تنها علاج بیماریهای جامعه ی بشری ،و تنها راه جلو گیری از جنگ و تثبیت صلح راتشکیل حکومت جهانی می دانند.و به گفته کانت:«ایجاد نظم جهانی ،منوط است به وضع یک قانون جهانی و ...(حکیمی،در فجر ساحل،تاریخ مقدمه ،18:1348) و نیک گفتنی است که :«سیستم های بشری نیز ،با ادیان الهی ،در این انتظار شریکند.و به گفته راسل،انتظار مارکس هم همان انتظار مسیحیان است،برای رجعت ثانی مسیح.»(همان،ص19).


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 95/3/2:: 10:7 صبح     |     () نظر
<   <<   51   52   53   54   55   >>   >