در قرآن درمان بزرگترین درد هست : درد کفر و نفاق و گمراهی وسرگشتگی [امام علی علیه السلام]
تحقیق در ادبیات و رویکرد های آن از عصر افلاطون تا روزگار ما
پیوندها

یکی از معلمان دلسوز این دیار که حق عظیمی بر شاگردان خود دارد استاد کاووس علیزاده است .البته زبان این حقیر قاصر است که بتواند شرح معالی این استاد را بازگوید ولیکن مواردی چند از سر ارادت که چون ران ملخی است به پیشگاه استاد تقدیم می گردد.من در سال 1356در دبستان حافظ گیوی درس می خواندم که بامعلمی آشنا گردیدم که سبک تدریس او با دیگران کاملا متشخص بود.واین نکته را در همان سنین خرد سالی به رأی العین دریافتم.معلمی به غایت منضبط،ضمن اینکه معلومات و سطح آگاهی نسبت به زمانش بسیار پیشرفته بود؛به لحاظ ظاهر نیز بسیار شیک پوش و آراسته بود.وهر دانش آموزی بادیدن حرکات و سکنات استاد ایده معلم شدن را در ذهن تقویت می کرد واین خود موهبتی  کم برای تشویق دانش آموزان نبود.چیزی که امروز کاملا منسوخ شده است .وآن چیزی را که دانش آموزی آرزوی آن را در سر نمی پروراند معلم شدن است که ریشه ای کاملا اقتصادی دارد و تا این رویه و وضع موجود اصلاح نگردد اعلام خطری بزرگ برای نابودی فرهنگی است که باید زار زار بر این وضع موجود درمقایسه با دوران طلایی فرهنگ و ادب ایران گریست.دورانی که بزرگان آن چون بهار بودند وفروزانفر وهمایی ویاسمی ودیگران که خوش درخشیدند ولی دولتی مستعجل بودند. به تعبیر حافظ شیرین سخن:

                  راستی خاتم فیروزه بواسحاقی                خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

                                         و

                 از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت        عجب که رنگ گلی ماند و بوی نسترنی

گرچه خداوند جنین تقدیر کرده است که هیچ کدام از دوران های فرهنگی ایران کهن از وجود ادیبان خالی نگردد ولو در سیاهترین و تاریک اندیش ترین دوران ها باشد .باری سخن از دانشی مردی است که از راست قامتان تاریخ است ودر بیدار گری اجتماع یگانه.استاد از نمونه معلمانی است که می توان اورا سرمشق همه معلمانی قرارداد که در کار خود بسیار موفق بوده اند.و ما به راستی هرگاه کسی را می بینیم که درکار خود موفق بوده است روح او را در کالبد خود می دمیم وبا او زندگی می کنیم و این ما را حیاتی دوباره می بخشد.باری مثل استاد مثل درختان گشن و سرفرازی است که در بیابان های کویری سر بر می آورند تا راه نوردان خسته و از ره رسیده در سایه سار آن دمی بیاسایند واز میوه های شیرین آن کام خود را شیرین کنند.باری فضایل بیشمار است وبر شمردن همه آنها به مطالعات کامپیوتری نیاز دارد.یکی از مهم ترین فضایل او این است که ادب درس را با ادب نفس همراه کرده بود.ساده زیستی و قناعت پیشگی ومناعت طبع وهمت بلند جامه ای بود که بر قامت او دوخته شده بود.استاد بسیار پر مطالعه بود و من تا زمانی که به دانشگاه علامه طباطبایی راه نیافته بودم و از محضر بزرگانی چون علامه شمیسا وفیلسوف دادبه واستاد کزازی راه نیافته بودم ایشون از پر نفوذترین وبا سواد ترین معلمان من محسوب می شدند.این روستا زاده دانشمند که خون او با آزادگی سرشته شده است سراسر زندگیش پیام است ودرس.این معلم فرهیخته اوج صدای انسانیت است.وچنان ازدرد انسان سخن می گفت که گویی آن را عبادت می شمرد.لحن بسیار عمیق وموثر بود وهمگان را تحت تاثیر قرارمی داد واین همه به سبب آک بود که اهل عمل بود نه ادعا.یکی از شگرد های معلمی او این بود که می گفت بپرسید ؛اگر بدانم جواب می دهم واگر ندانم مراجعه می کنم.چیزی که دربسیاری از معلمان نمی توان چنین خصیصه ای را سراغ گرفت.و بسیاری شجاعت آن را ندارند که اگر جواب پرسشی را ندانند مراجعه کنند و علط یاد ندند.واین چیز بدی است .واینهمه بخاطر آن است که  سیستم معلم سازی ما غلط است.باید به معلم آموزش داده شود که شجاع باشد ویکی از این شجاعت های اخلاقی غلط یاد ندادن وبا مطالعه و آگاهی سر کلاس رفتن است.واستاد این گونه بود.مرتب وبا مطالعه وبا انضباط سر کلاس حاضر می شد وحتی یک دقیقه هم وقت کلاس بیهوده صرف نمی کرد.و به بطالت نمی گذراند برخلاف بسیاری از بیدردان که بیشتر سالعات آموزش را به بطالت می گذراندند و لابد از این عمل خود لذت می بردند.باری ابعاد شخصیتی استاد نیاز به کشف دارد.باید این کار به مرور انجام  دعوتواز تمام کسانی که از محضر پر فیضشان استفاده کرده اند دعوت تا با نظر سنجی تمامی تلاش های استاد در قالب ارج نامه ای تهیه و تدوین گردد.

از دیگر فضایل استاد تشویقات وتنبیهاتی بود که در سر کلاس انجام می گرفت.که همه بجا و به موقع بود ودر روند بهبود کیفیت آموزش تأثیر به سزا داشت.بنده از نخستین کسانی بودم که با همه بضاعت اندک مورد تفقد ونوازش ایشان قرار می گرفتم .من تحت تشویقات و ترغیبات ایشان در همان سنین کودکی بسیاری از آثار مرحوم شریعتی را مطالعه کردم وامرورز پس از گذشت 35 سال و اندی به تدریج برای من کشف می گردد که با چه گنجینه ای مواجه بوده ام.استاد از لابلای کتابهای دکتر شریعتی که به صورت مداوم مطالعه می کرد من ودوستانم راکه درمحضر ایشان جمع شده بودیم با مکاتب بسیاری از مغرب زمین و مکاتبی چون اگزیستانسیالیسم،اومانیسم،امپریالیسم،مارکسیسم،سوسیالیسم و....آشنا می نمود البته در این راه بنده نسبت به سایر همشاگردی هایم بسیار پیش افتاده بودم.و در همان حال و هوای انقلاب که سیل کتب ادبیات زیر زمینی رو شده بود هر کتابی که می یافتم دیوانه وار آن را مطالعه می کردم .می توانم ادعا کنم که در سن خود پر مطالعه ترین شخص دوران بودم .تمام کتابهایی که در قفسه های مسجد جامع بود مورد مطالعه بنده بوده است.کتب کتابخانه عمومی بزرگ گیوی آن روز غذای روحانی این حقیر محسوب می شد.استاد در انتخاب موضوع برای انشا بسیار حساس بود وموضوعات و عنوانهایی را بر می گزید که حکایت از یک نیاز اجتماعی می کرد .دقیقا مثل یک پایان نامه که امروزه دانشجویان مقاطع ارشد و دکتری انتخاب می کنند.

 

 



نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 96/4/2:: 8:56 عصر     |     () نظر

دفتر نشر و حفظ آثار امین اله بخشی مشکول 29خرداد سالروز درگذشت مرحوم دکتر علی شریعتی یکی از معلمان دلسوز و قهرمانان فکری این دیار رابه هواداران آن مرحوم ونسل جوان ‌و انقلابی تسلیت و تعزیت می گوید.و امیدوار است که بتواند  دین خودرا به این مجاهد کبیر ادا نماید.مرحوم دکتر علی شریعتی این مبارز انسان دوست از قافله سالارانی است که در دفاع از حقوق مظلومان و مستضعفان ید طولایی دارد.آشنایی من با مرحوم دکتر شریعتی به سال 1357 همزمان با وقوع انقلاب اسلامی برمی گردد.من آن روز در پایه هفتم یا اول راهنمایی به همین نام مبارک دکتر شریعتی درس می خواندم.اما به راستی با اوآشنایی به معنای علمی وآکادامیک نداشتم.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 96/3/30:: 6:24 عصر     |     () نظر

دفتر نشر و حفظ آثار امین اله بخشی مشکول از سه اثر با عنوان های 1-کتاب قانون  2-کتاب نظم  3-کتاب صلح در دست تألیف امین اله بخشی مشکول خبرداد.امین اله بخشی مشکول که پس از حادثه تلخ بار تروریستی  تهران وسایر شهرستانها به شدت احساساتش جریحه دار گردیده ،و نمی تواند خود را آرام کند بدین گونه واکنش نشان داد.من باید به یاری دیگر علما و دانشمندان و اهل قلم آنچه را که در توش و توان دارم به کار بندم تا در اثر پرتو افشانی های علم ودانش جهان را خلع سلاح کنم. واین میسر نیست مگر با توسعه علم و دانش و بهره وری از تکنولوژی ها و فن آوری های جدید.دنیا باید امروز بداند که اگر همچنان بخواهد،تنور جنگ ،فتنه وآشوب را گرم نگه دارد و مشتعل نماید .دود این آتش افروزی ها و جنگ طلبی ها نخست چشمان آنا ن را کور خواهد کرد.امروز بر همه ملت ها فرض است که فارغ از هرگونه ،کیش و آئین تحت تعالیم کتب آسمانی  و تحت تعالیم رهبران خود که جز صلح و دوستی را تبلیغ نمی کنند از تعدی گریهای  خوددست برداشته و به کتاب قانون و نظم وصلح احترام بگذارند.تا بدین وسیله پایه های یک حکومت انسانی و جهانی مستحکم تر گردد و همگان در پرتو آن تعالیم به یک زندگی سالم و عاری از هرگونه دغدغه و اضطراب ادامه دهند.در این راستا دانایان و دانشمندان مسئول ترند وبرای پیکار و مبارزه با قلدریها و تعصبات جهانی در صف نخست قرار دارند.دولت ها و ملت ها باید بدانند که غیر از این همه راهها به بن بست منتهی می شود.در این راستا یونسکو می تواند نقش کلیدی را بازی کند.خانه فرهنگ ها در نقاط مختلف جهان می تواند در این راستا نقش ارزنده ای داشته باشد.سازمانهی جهانی و مدافع حقوق بشر شایسته است با پیگیری های خستگی ناپذیر شتاب و آهنگ کار خود رابیشتر کند.



نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 96/3/28:: 3:27 عصر     |     () نظر

اخیرا دو مجموعه شعر  از محمد زارعی شاعر معاصر با نامهای بامداد عشق وجام ناتمام چاپ شده است که اگر بر اساس وجه غالب؛ درونمایه شعری اورا مشخص کنیم .من فقط عنوان شاعر ستیهنده را برای این دو اثر برازنده می دانم.در بامداد عشق با عنوان عطر اقاقی از درد خفته ای سخن می گوید که هویدا شده وسینه شاعررا پر خون و دل او را هولناک کرده است.( بامداد عشق،2:1395) تمامی شاعران متعهد تلاش می کنند که از یک درد فروخفته سخن بگویند.اصلا شعر با درد همراه است و شعری که خالی از درد باشد نمی توان بر آن نام شعر نهاد.زارعی شاعر بی درد نیست او سرنوشت خود را به سرنوشت مردم گره زده است.او نیز چون بهار  بنیاد و جوهر اعتراض خود را متوجه نابسامانی های جامعه می کند.و همانند بهار می خواهد بگوید :

زین بی خردان سفله بستان     داد دل مردم خردمند

چرا که اصلا اگر درست دقت کنیم بخش بزرگی از شعر جهان شعر اعتراض است.شعر خیام شعر اعتراض است به کارگاه خلقت.وگاهی شعر ناصر خسرو هم.ناصر می گوید :

  لب و دندان ترکان ختا را     نبایستی چنین خوب آفریدن

وشعر حافظ شعر اعتراض است بر محتسب:محتسب شیخ شد و فسق خود از ازیاد‌ ببرد.و زارعی می گوید:

شاعر نشدم وصف چمنزار سرایم   رندانه مرام از غم دوران بنویسم

عمریست که با اهرمنان شاخ به شاخیم    آسیمه سر از غربت و حرمان بنویسم

آنان که به بازیچه گرفتند هنر را     بر قامتشان آیه شیطان بنویسم

نیکوست که رندان سخن سنج ادب را      فرزانه شوریده کیهان بنویسم

یادم نرود خون دل مرد تهی دست      حیف است اگر منظر الوان بنویسم

بامداد عشق، صص37-39)

آفرین بر تو زارعی چه زیبا خود را به میان مردم یله کرده ای. به راستی از کدام باده سرمست شدی که اینگونه عاشق و غزل خوان شدی؟

 ای صدای بغض گرفته هزاران انسان درد مند ؛ این حق خواهی وستم ستیزی بر تو گوارا باد.به راستی چه زیبا گفته است دست غیب منتقد معاصر:شاعران و نویسندگانی که از رنج های انسانی دور هستند در جریان تاریخ محکوم به زوالند.(گرایش های متضاد در ادبیات معاصر ایران،ص11)آری برادر؛ومن اکنون قلم دردستم می لرزد؛ وچشمانم بادیدن اینهمه درد و محرومیت به سیاهی می رود؛وبغض گلویم را گرفته است ونه می توانم چشمان خود راببندم واین همه بدبختی را نادیده بگیرم .ونه می توانم بیش از این کاری کنم.ومسیر تاریخ را تغییر دهم.اما تنها رسالتی که دارم این است که باید سخن بگویم.به قول بیهقی وقایع نگار راستین: امروز جز این قلم در دست من چیزی نیست، باری خدمتی می کنم.چرا که به خوبی می دانم ؛ آنجا که طلایه داران آفتاب؛ در سردستان تاریکی، به سر برند و خموشی پیشه سازند شعله های زندگی محکوم به فرو مردن و مرگ است.و آنجا که همه ناظر مرگ شعله ها باشند، دیگر گرمی حیات وگرم خویی زندگی را از چه کسی باید توقع داشت؟( حکیمی،فریاد روز ها:27 )

زارعی در اردوی عقیدتی پیشتاز است ودر برهم زدن بزم اهریمنان یگانه، او چون بی دردان در مقابل هرکس وناکس گردن کج نمی کند.او سخنگوی راستین خلق است.وعبادت را جز خدمت به خلق نمی داند.جهت اثبات این ادعا به شعر دیگری از او گوش فرا می دهیم.

شاعر شده ام از غم دوران بنویسم     مجنون صفت از آتش حرمان بنویسم

از زور وزر و ناله وفریاد فقیران          از ماتم یک سفره بی نان بنویسم

از قامت وارونه یک مرد تهیدست       از ضجه یک کلبه ویران بنویسم

افسوس که مردان خدا گوشه نشینند    نیکوست من از شام غریبان بنویسم

 

این قصه درد است نه آواز قناری      ای عشق بیا شرح پریشان بنویسم

با چوبه دار است مرا نغمه پنهان     صد مرتبه از شاهد عرفان بنویسم

( جام ناتمام؛11)


 



نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 96/3/26:: 10:37 صبح     |     () نظر

گاهی یک 

هرگز دلم برای کم و بیش غم نداشت   آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت

در دفتر زمانه فتد نامش از قلم          هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

در پیشگاه اهل خرد نیست محترم      هرکس که فکر جامعه را محترم نداشت

با آنکه جیب وجام من از مال ومی تهیست    ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 96/3/25:: 12:48 عصر     |     () نظر
<   <<   46   47   48   49   50   >>   >