ن والقلم و ما یسطرون
قسم به قلم وبه آنچه که می نگارد.
در کشور ما ایران روز چهاردهم تیر ماه روز قلم نام گرفته است.روز قلم یکی از روز های میمون ومبارکی است که باید آن را گرامی داشت.البته باید توجه داشت که در ایران باستان روز تیرگان یعنی روز سیزدهم از ماه تیر که هوشنگ پادشاه پیشدادی جمعی از علما و نویسندگان را گرامی می داشت روز قلم تلقی می شد.همچنین انتخاب یکی از روز های تیر ماه به عنوان روز قلم انتخاب با مسمایی است .چرا که در باور های اسطوره ای و روانشناختی که می توان از آن به ناخود آگاه جمعی تعبیر کرد سیاره تیر ویا عطارد به دبیران وکاتبان تعلق دارد .پس عطارد رب النوع کاتبی و نویسندگی است.ضمن اینکه ارزش قلم آنچنان مهم است که در قرآن مجید نیز آیاتی به آن مختص است.ودر سوره مبارکه علق چند آیه به قلم مختص شده است.کتابت و نوشتن از موضوعاتی است که هم در قرآن مجید ارج وارزشی ویژه دارد وهم در احادیث و روایات گهر بار پایه ای بلند .آنچنان پایه ای که مداد علما بر خون شهیدان برتر دانسته شده است :که مداد العلماء افضل من دماء الشهدا.به هر حال روز قلم وفضیلت قلم از روز های ماندگار و به یاد ماندنی است که ناشناخته مانده است واین هم یکی از جفا های روزگار است که بر قلم روا می دارد.
کلمات کلیدی:
ارزش کار ومقام کارگر برای هیچ کسی وهیچ انسانی ناشناخته نیست.اما موضوع از مباحثی است که هرچقدر هم درباره آن سخن گفته شود جای خالی آن احساس می گردد.ومن امروز با توجه به مسئولیت خطیری که برای خود احساس می کنم می خواهم درباره این مهم سخن بگویم.واین موضوع چند دلیل دارد اولا اینکه خودم یکی از زجر کشیده های تاریخ هستم که همواره بار سنگین مسئولیت محرومان وستم کشیدگان تاریخ را بر دوش خود احساس می کنم.ثانیا در طول پنجاه سال زندگی دانشجویی که داشته ام یک آن ویک لحظه نسبت به سرنوشت کشورم وفرزندان میهنم تغافل نورزیده ام وبه وضع موجود آنان دریغ و افسوس خورده ام.واین افسوس خوردن ها بسیار معنی دار است .من افسوس می خورم به آنهمه نیروی کاری که بی سبب وبی جهت نیروی آنان به هدر می رود.وما تا زمانی که این مشکل را حل نکنیم هیچ مشکلی را نمی توانیم حل کنیم.نیروهای جوان بنا به سرشت بی آلایش وپاکشون انسان های پاک واسطوره های فداکاری هستند که اگر راه درست را به آنان نشان دهیم خودشان معماران جدیدی برای برافراشتن کاخ های باشکوهی هستند. واکنون من می خواهم به عنوان یکی از بیدارگران این اقالیم با آن معماران با شکوه سخن بگویم.ومی خواهم سخن خود را با ارزش کار ومضرات وزیان های بیکاری ومقام کارگر آغاز کنم.
امروز باید این حقیقت تلخ را قبول داشته باشیم که کشور زرخیز ما وکشوری که معدن طلا ها وجواهر هاست سالهای مدیدی است که دچار بحران های شدید اقتصادی ودر رأس آنها دچار تورم است.ویکی از عواملی که بر موج این بحران افزوده است وجود بیکاری شدید ومفرطی است که بین تحصیل کردگان وغیر تحصیل کردگان به چشم می خورد،که رفع این معضل نیاز به بر نامه ریزی اساسی دارد.وتا زمانی که این معضل اساسی را که بیشتر نیز دربین جوانان وقشر تحصیل کردها شایع است حل نکنیم و درباره آن برنامه ریزی صحیح نداشته باشیم بد بختانه کشور ما با آسیب های سخت و جبران ناپذیری مواجه خواهد شد .شاید این عمل نمادین رئیس جمهور یکی از کشور ها برای ما نیز درس عبرتی تلقی گردیده و در حل این بحران به ما کمک نماید.نمی دانم سال های پیش درچه منبع ویا مرجع و رسانه ای خواندم که مقرر بود رئیس جمهور یکی از کشور ها در یکی از مراسم رسمی به سخنرانی بپردازد و حاضرین در جلسه انتظار داشتند که چنین سخنرانیی به درازا بکشد حال آن که سخنران همین که به میز سخنرانی تکیه کرد دریک دقیقه سخنرانی خود را تمام کرد و برگشت سر جای خود نشست و احتمالا این عمل غیر منتظره بر انگیزاننده سوالاتی بود که آن مقام رسمی ودرواقع بالاترین مقام رسمی کشور بایستی به آن پاسخ می داد و آن این بود که دیگر سخن گفتن بس است .ما باید به جای هرگونه سخن گفتن های غیر ضروری جامه عمل به تن کنیم.حال ببینیم در مقابل اینهمه بی مبالاتی برای کشتی شکسته در امواج گرداب های مهلک چه می توان کرد.در پاسخ باید گفت که برای نجات آن کشتی شکسته وطوفان زده در موج گردابها با غریقانی که دست در هر گیاهی می زنند تا به ساحل نجات برسند یک راهی بیش وجود ندارد.باید کار کرد ودیگران را نیز به کار کردن واداشت.البته به قول مولانا چلال الدین (مولوی)
تا توانی می تراش ومی خراش تا دم آخر دمی فارغ مباش
کلمات کلیدی:
دفتر نشر وتولید آثار فرهنگی امین اله بخشی مشکول متعاقب جاری شدن سیل ویرانگر در مسیر مسیل های شهرستانهای گرمی وانگوت که منجر به جان باختن وآسیب دیدگی چند تن از هم استانی ها وخسارات معتنابه گردید اظهار تأثر نمود وبه خانواده های جان باختگان تسلیت گفت.متن پیام دفتر نشر به شرح زیر است.
انا لله وانا الیه راجعون
با کمال تأسف و تأثر به دنبال ریزش باران های شدید در روز های اخیر در شهرستانهای گرمی ومحدوده های انگوت وبیله سوار تنی چند از هم استانی های ما گرفتار سیل گشته ودعوت حق را لبیک گفتند.اینجانب این فاجعه اسف بار را به هم استانی های عزیز وخانواده محترم جان باختگان وخسارت دیدگان تسلیت عرض نموده وبرای مصدومان که دربیمارستانها بستری هستند آرزوی شفای عاجل دارم.واز نیروهای مؤمن وانقلابی وزحمت کش که در یاری رساندن به سیل زدگان وکشف اجساد جان باختگان ومعالجه ومداوای مصدومان تمام توان خود را در کف اخلاص نهادند وگوی سبقت را به مصداق کریمه السابقون السابقون واولئک المقربون از همدیگر ربودند تشکر می نمایم.واز مسئولان دلسوز وهمچنین از خیرین عزیز تقاضای عاجزانه دارم که برای بهبود آلام آسیب دیدگان با خدمت رسانی های سریع وبا فراهم آوردن مایحتاج آنان برگ زرینی بر کارنامه درخشان خود بیفزایند.که:لا تنال البرّحتی تنفقوا مما تحبون.وبه گفته شاعر انسان دوست سعدی علیه الرحمه:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چوعضوی به درد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار
بیست وپنجم خرداد ماه یکهزار و چهار صدو دو هجری خورشیدی-امین اله بخشی مشکول
کلمات کلیدی:
روزی که آموزگار کلاس چهارمم مرحوم زنده یاد حمید پور مرادی بیتی از ملک الشعرای بهار را در روی تخته سیاه دبستان گلی روستای مشکول که اطراف آن را کوه های سر به فلک کشیده در میان گرفته بود موضوع انشا قرار داد:
زندگی جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو نیست هنگام تأمل بی درنگ آماده شو
گویی حمید پور مرادی با این بیت حماسی ملک الشعرای بهار همچون فرماندهی مقتدر می خواست شاگردان خود را برای مبارزه با انواع مشکلات وپدیده های اجتماعی که با آن مواچه خواهند بود مقاوم کند.این بیت آهنگین وحماسی ملک الشعرای بهار از شاعران بیدار گر ایران از چنان هیمنه ای بر خوردار بود که من همواره در سفر وحضر ودر مواجهه با مشکلات پیرامون آن را با خود زمزمه می کردم .بیتی که بر گرفته از یک قصیده بسیار بلند ومطنطن ملک الشعرای بهار است که در طول پنجاه سال توفیق مطالعه تمام قصیده را نداشته ام اما بر حسب اتفاق چند روز پیش که بیت بهار به ذهنم خطور کرد چون بیت بلندی بود ومضمون آن چنان بزرگ بود که وسوسه شدم تمام قصیده بهار را از اینترنت سرچ کنم ودوباره از نو بخوانم وغرق در لذت شوم.به راستی این قصیده ملک الشعرای بهار تبار نامه از تبارنامه های حماسی ایرانیان است.بهتر است آن را دوباره بخوانیم:
زندگی جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو نیست هنگام تأمل بی درنگ آماده شو
در ره ناموس وملک وملت وخویش وتبار با نشاط شیر وبا عزم پلنگ آماده شو
بهر کام دوستان و بهر طبع دشمنان در مقام خویش چون شهد وشرنگ آماده شو
همچو شیر سخت دندان یا عقاب تیز چنگ تا مراد خویش را آری به چنگ آماده شو
تا رود صیت خوشت هرسو،چو سرو آزاده باش تا رسد آوازه ات هرجا چو چنگ آماده شو
علم یکتا گوهر است وکاهلی کام نهنگ تا بری این گوهر از کام نهنگ آماده شو
حاصل فرهنگ جز مهر ومحبت هیچ نیست تا از این فرهنگ یابی فر وهنگ آماده شو
خشم وشهوت پالهنگ گردن آزادگی است تا زگردن بفکنی این پالهنگ آماده شو
کلمات کلیدی:
مدت مدیدی است که رسانه های جمعی درباره فرزند آوری به وجه زاید الوصفی تبلیغ می کنند،بدون اینکه به عواقب وخیم وخطرناک چنین پدیده بی رویه ای کمترین توجهی نشان دهند.اخیرا برای خانواده هایی که در سال های اخیر بیشترین تولید مثل را داشته باشند جوایزی در نظر می گیرند .بدون رعایت نوبت در ثبت نام اتومبیل ثبت نام می کنند. تسهیلات دویست سیصد میلیونی به آنان اختصاص می دهند.خلق الله را چنان وسوسه می کنند که فارغ از هر وضعیتی به فرزندآوری بیندیشند.حتی مرد شصت هفتاد ساله می خواهد دست به تولید مثل بزند چرا که تنها در این صورت است که شانس برنده شدن را دارد.به قول سعدی علیه الرحمه مرد هفتا ساله جونی می کند.که به نظر می رسد ایده ای است فاجعه آفرین.به هر حال اگر بخواهیم دو مسئله ریشه دار نه تنها در ایران بلکه در دنیای امروز وآینده را کالبد شکافی کنیم و در رأس مسئله ها نام ببریم؛یکی آلودگی محیط زیست ودیگری افزایش بی رویه سریع جمعیت است.البته افزایش جمعیت در گذشته معنی دار بوده است .مخصوصا اولاد ذکور دو دلیل عمده داشته است .یکی شرکت در جنگ های قومی وقبیله ای ودیگری کندن زمین واشتغال در کارهای کشاورزی و یا چراندن گله ها وحیوانات.که با ورود صنعت به زندگی انسان ،مخصوصا در دنیای فناوری جدید وزندگی دیجیتالی که دیگر افزایش جمعیت آن هم با وضعیتی بی رویه معنای خود را از دست داده است. بحث این است که همین اندازه جمعیتی که داریم برای تربیت وکنترل آن وبرای تأمین مایحتاج زندگی آنان چه راهکاری در پیش داریم.
در گذشته که بهداشت به مفهوم امروز رایج نبود ،طبیعت زاد ومرگ بشری را تعیین می کرد،واو که همیشه طرف دار نیرو است؛مقاوم تر ها را نگه می داشت وبقیه را که تاب مقاومت در مقابل بلایا را نداشتند روانه می کرد.امراض بچه کش مشخص بود وهیچ راه چاره ای برای مقابله با آن نبود. ولی به بهداشت جدید مرگ بچه به حد اقل پایین آمده ،و از سوی دیگر رپیشرفت خیره کننده ای که در علم پزشکی وفیزیولوژیکی حاصل شده ؛متوسط سن بزرگترها را افزایش داده است.من باب مثال کسانی که در گذشته در پنجاه سالگی پیر حساب می شدند وآماده مردن می شدند الان هشتاد نود سالگی را نیز برای مردن مناسب نمی دانند وشگفت تر اینکه برخی مردان متمول در مرز نود یا صد سالگی ازدواج مجدد می کنند ویا دختران را به حباله نکاح خود می افکنند.
نتیجه آن است که دنیا رو به سوئی دارد که برای اینهمه جمعیت کوچک بشود؛خاصه آنکه نحوه زندگی جدید،دامنه نیاز های انسانی را وسعت می دهد.پس با این وصغ دیگر زندگی کومه نشینی وخانه به دوشی واجاره نشینی که بخش عمده ای از جمعیت مارا در بر می گیرد اگر وجود داشته باشد ؛مایه شرم آوری است .وتراژدی قضیه بیشتر در اینجا است که یک کارمند باز نشسته که سرمایه عمر خود را برای آبادانی ورفاه کشور در باخته اکنون پس از سی سال خدمت همچنان در خانه استیجاری زندگی می کنند.وفرزندان همین خانواده برخی ها با تحصیلات عالیه دربیکاری به سر می برند وهیچگونه ممری ندارند.وانگاه ما با بوق وکرنا در شیپور ها می دمیم که می خواهیم جمعیت را افزایش دهیم.غافل از اینکه مردم مانند گذشته زیستن به هر قیمت را دوست ندارند،وبرای آن شرایط وسطحی قائلند،که چون به آن دست نیابند خود را خوشبخت نمی دانند واز زندگی خود نا خشنودند ووقتی که مردم به ان چه که توقع دارند نرسند عواقب دیگری را نیز ممکن است به تماشا بنشینیم که از حداقل های آن دست زدن به آشوب ها خواهد بود.از هند مثال می زنم وقتی در صد قدمی هتل «تاج محل»بمبئی که یکی از مجلل ترین هتل های دنیاست ،کسانی در زیر باران وآفتاب توی پیاده رو بخوابند،این تفاوت زندگی تا کی می تواند دور از تشنج واعتنا باشد؟
کلمات کلیدی: