دفتر نشر وتولید آثار فرهنگی امین اله بخشی مشکول همسو با ملت فهیم ایران شهادت سردار قاسم سلیمانی در مبارزه ورویارویی با استکبار جهانی را به مردم شریف و خانواده این رزمنده دلاور تهنیت وتسلیت گفت وافزود سردار سلیمانی از آن اسطوره های مقاومت است که نظایر آن را کمتر می توان در تاریخ سراغ گرفت.سردار سلیمانی به همگان آموخت که داستان آمریکا برای همیشه به سر آمده است وبا به شهادت رساندن یک سردار نه تنها خللی در عزم راسخ جوانان ایجاد نخواهد شد بلکه خون او همیشه جوشان خواهد بود تا هزاران سردار دیگری ازراه رسند و به دیگران درس عشق به میهن وایثار وفداکاری بیاموزند.که ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیائ عند ربهم یرزقون.
کلمات کلیدی:
هنر دیگر گونه خواندن آثار ادبی؛کتابی که امین اله بخشی مشکول آن را در دست تصنیف دارد.دفتر نشر و تولید آثار فرهنگی امین اله بخشی مشکول اعلام کرد .امین اله بخشی مشکول دانش آموخته دانشگاه علامه طباطبایی تهران اخیرا از نوشتن کتابی با عنوان هنر دیگر گونه خواندن آثار ادبی و هنری خبر داد .مشارالیه در انگیزه نوشتن این کتاب افزود من از سالها پیش نوشتن کتابی با چنین موضوعی را در ذهن خود می پروراندم اما در نامگذاری آن مردد بودم و حتی قصد داشتم چنین عنوانی را موضوع پایان نامه و رساله خود قرار دهم اما در انتخاب اسم آن وسواس داشتم.ابتدا قصد داشتم کتابم را با عنوان چگونه آثار ادبی را دیگرگونه بخوانیم شروع کنم.ولی بعد ها این عنوان جمع و جور تر به ذهنم راه یافت وبه انتخاب چنین عنوانی رضایت دادم.امین اله بخشی مشکول که قدرت نوشتن خود را با نوشتن چنین کتابی به نمایش می گذارد در ادامه سخنانش افزود من پس از اینکه تقریبا نزدیک به چهل پروژه دانشگاهی اعم از پایان نامه کارشناسی ارشد ویا رساله دکتری را با موفقیت به پایان رساندم دست به نوشتن چنین کتابی می زنم.وامیدوارم که با اقدام چنین کار فرهنگی به جامعه بشریت خدمتی کرده باشم.
کلمات کلیدی:
تقسیم بندی ادبیات براساس موضوع
یکی از مسائل مهمّی که در عرصه ادبیات فارسی حائز اهمّیت است و تا به حال محققان و پژوهشگران ما کمتر به آن پرداخته اند و جای آن دارد که با جامعیّتی بیشتر به آن پرداخته شود توجه به تقسیم بندی ادبیات براساس موضوع است.
تقسیم بندی ادبیات براساس موضوع از کهن ترین ایام یعنی از عهد ارسطو مورد توجه اروپائیان قرار گرفته است یعنی شعر و ادبیات ا از لحاظ موضوع به انواعی تقسیم کرده اند؛ که تا امروز نیز این تقسیم بندی مورد اطمینان و اعتبار است که آن را در انواع ادبی( literary gene) مطرح می نمایند.
انواع ادبی که در ادبیات فارسی دانش جدیدی است و پژوهش در این شاخه قدمت چندانی ندارد و از آن در ردیف نظام هایی از قبیل سبک شناسی و نقد ادبی ، و یا به قول فرنگیان یکی از شعبه ها و مباحث نظرّیه ادبیات یاد می شود، شاخه ای از علوم است که آثار ادبی را براساس ماده و صورت در گروه های محدود و مشخصی طبقه بندی می کند. نه در فرم و شکل تا این منظور مشخّص شود که « آیا هر اثر ادبی مرتبط است ؛ به تعبیر دیگر آیا ادبیات به معنای اعّم آن چه نثر باشد و چه شعر » مجموعه ای از آثار پراکنده است یا برعکس، بر هر دسته از آثار ادبی - چه به لحاظ ماده و چه به لحاظ صورت - نظم و قانونی حکمفرماست.؟» (شمیسا،1370: 254)
بر این اساس اگر بخواهیم ادبیات را نیز از دیدگاه علمی بررسی کنیم «باید بتوانیم آثار ادبی را نیز طبقه بندی کنیم و انواع مشابه آثار ادبی که دارای وجوه مشترکی است در طبقات مخصوصی قرار دهیم. چرا که مهمترین ویژگی علم این است که می تواند علوم را طبقه بندی کند برای هر علمی سیستمی و نظامی خاص وضع کند.» اما اقسام و انواع شعر و ادب را چگونه می توان طبقه بندی کرد؟ سؤالی است که جواب آن در این باب تحقیق کرده است. و او بود که اشکال و صور طبیعی شعر را که اهّم آنها «حماسه ، تمثیل و غزل است با دقتی خاص از هم متمایز کرده و مورد امعان نظر قرار داد. حاق قضیه این است که طبقه بندی شعر هم از جهت مادّه و معنای آن ممکن است و هم از جهت صورت و فرم آن. امّا آن طبقه بندی که بین اکثر ادبا و فضلای ما از روزگاران کهن معمول و مرسوم بوده است تقسیم شعر از جهت صورت و هیئت و شکل ظاهری آن صورت گرفته است و نه بر پایه و ماده و موضوع آن(زرین کوب،1376: 108) . و اینهمه به دلیل نا آشنایی تئوریسین های ادبی ما بوده است با علومی چون انواع ادبی ،سبک شناسی و نقد ادبی. تئوریسین هایی ادبی از نوع شمس قیس رازی که 180 درجه حرفهایش با حرف های درست ارسطو تفاوت دارد و ادبای سلف ما در ایران هیچ توجهّی به حرف های درست ارسطو نکردند و بعد از تأسیس دانشگاه تهران، بقایای بزرگان دور? بازگشت ادبی که همه از خراسان بودند با همین ذهنیّت وارد دانشکد? ادبیات شدند و همین حرف های مغشوش و مغلوط را در دانشکده های ادبیات مطرح و ترویج نمودند. (نقد ادبی : گفتگو با دکتر شمیسا، مجلّ? دانشگاه انقلاب ، سال 67، شماره 54)
و لاجرم ادبیات کشور ما بدون اینکه راه تکامل را بپیماید، دچار سکون و رکود و توقّف گردید.«زیرا وقتی سخنوران و شاعران و نویسندگان ملّتی از راه و رسم ابداع و ابتکار باز مانند و از نقد و سنجش و ] موازین سخن سنجی[ بیخبر باشند یا در سراشیب افراط در می افتند و یا در پرتگاه تفریط در می غلتند و یا به تقلید دلازار آثار دیگران می پردازند و یا به «نوآوریهای » من در آوردی و بی ارزش دست می یازند» که هر یک از این ها در ادبیات کشور ما نمونه هایی دارد.(رک؛ فرشید ورد، 1363: پیشگفتار)
با توغل در آثار ادبی و شاهکارهای بزرگ جهان به این حقیقت پی می بریم که مللی ادب و هنر شکفته و پویایی داشته اند که سخن سنجان پویا و نوآور داشته اند و تمامی نوآوریهای هنری و ادبی حاصل موشکافی ها و راهنمائی های هنرشناسان و سخن سنجان بوده است. «مثلاً نظریات ارسطو و هوراس و بوالو بی شک در حرکت و اوج گیری شعر و ادب و نمایشنامه های اعجاز آمیز دور? کلاسیک فرنگ تأثیری به سزا داشته است. و اگر ما هم در عرصه نقد ادب و نظریّه پردازی پیشرفتی از این داشتیم شعر و داستان پردازی و نمایشنامه نویسی ما هم راه پیشرفت و تکامل را می پیمود و اینهمه دچار توقّف و سکون نمی گشت. اگر بزرگان سلف ما چون رشید و طواط که شعر او سرشار از صنایع بدیعی است و برای انباشتن این صنایع بدیعی به هر جان کندنی دست زده است ، تا «فرم» های مرده را بازسازی کند؛ فرم هایی که عبور به سوی هیچگونه آزادی در آن ها وجود ندارد و تنها همانند خاک راه جلو پای هر سخنوری همچون سدّی مانع بوده است، اندکی به سوی عبور از موانع و رسیدن به آزادی با پذیرفتن اصول و لوازم ساخت صورت ها و آنچه فرم را سامان م یدهد، گام می نهاد و به سوی کمال حرکت می کرد و به جوهر شعر و هنر نزدیک تر می شد، ادبیات ما بسیار پربارتر و شکوفاتر از آن می شد که تاکنون داشته ایم. یعنی حرکت و عبور از محال و رفتن به سوی دست نایافتنی ها و پذیرفتن و در عین حال نپذیرفتن. (شفیعی کدکنی، 1391: 242)
یعنی همان حالتی که به پارادوکس معروف است و به قول لونگینوس اثری که خواننده را بارها به هیجان می آورد و این همان « نمط عالی » است که در هر پدید? هنری که مبتنی بر جمال شناسی باشد دیده می شود. تی . اس. الیوت می گوید: « شعر خوب ،شعری است که هر کس آن را بخواند بگوید: من اگر می خواستم بگویم، همین را می گفتم، امّا از عهد? آن بر نمی آمدم.» (شفیعی کدکنی،همان: 243) یعنی همان چیزی که در جمال شناسی به « سهل و ممتنع »معروف است که از خصایص مسلّم شاهکارهای هنری است گرچه توضیح و توصیف آن با زبان منطق دشوار و یا ناممک باشد. همان چیزی که صورت گرایان روس سخت بدان معتقدند که پیام از صورت و صورت از پیام انفکاک ناپذیر است، آن گونه که « رقص» از «رقصنده» . برای همین به شیب ضعف نقد ادبی و سایر علوم کارآمد نظیر سبک شناسب ، انواع ادبی ، جامعه شناسی ادبی و مباحث درست نظرّیات ادبی و مباحث «بوطیقا» در هفتاد یا هشتاد سال اخیر هیچ کس شاهنامه را حماسه نخوانده بود. و تنها در سال های اخیر با توجه به اصطلاح ایپک فرنگی epique بعضی از ادبا (مقارن جشن هزار? فردوسی 1313 ه .ش) کلم? حماسه را بجای ایپک به کار بردند و رواج پیدا کرد.
] حتّی[ عربها خودشان از حماسه مفهوم ایپک را احساس نمی کنند] و[ به همین مناسبت در مورد کتابهایی از نوع شاهنامه یا ایلیاد یا مهابها را تا لغت حماسه را به کار نمی برند، بلکه واژ? « الملحمه » را به کار می برند که به معنی جنگ سخت خونین است و می گویند: الملحم? ایلیاد.»(حاکمی، 1386: 13)
حال آنکه در اروپا براساس فنّ شعر ارسطو، ادبیات را بر مبنای موضوع آن به «حماسی، غنائی و تعلیمی» تقسیم بندی کردند. گرچه این نوع تقسیم بندی نیز به زعم برخی از ادیبان و نظریّه پردازان نارسائی هایی داشته است، طوری که از قرن نوزدهم به بعد به تدریج دچار تغییر و تحوّل شده و یا منسوخ شده است، طوری که امروز در اروپا این انواع به هیچ وجه ملاک نقد آثار نیستند و انواع دیگری جایگزین برخی انواع شده اند و کار نقد در قرن بیستم و بیست و یکم بر مدار دیگری قرار گرفته است زیرا آنقدر در عصر حاضر تحوّلات و دگرگونی های نظم و نثر سریع بوده است و به قدری معیارها و موازین انواع تغییر کرده است که با معیارها و میزان های قدیم نمی توان دربار? ادبیات داوری کرد. و پاسخ به این سؤال هم « دربار? اینکه کدام یک از انواع ادبی نسبت به هم قدمت دارند و کدام یک زودتر به وجود آمده اند ؟ نیز بحث بسیار است. زیرا در این باره نیز قاعده و قانون ثابتی حکمفرمانیست. مثلاً در ایران پیش از اسلام ادبیات غنایی و مذهبی پیش از انواع دیگر ظاهر شده چرا که قدیمترین شعر پیش از اسلام ایران گاتها یا گاهان (سرودهای دینی اوستا) هستند که جنب? غنایی دارند؛ حال آنکه ادبیات واقعی در یونان باستان با ایلیاد و اُدیسه یعنی با شعر حماسی آغاز می گردد و انواع دیگر مانند ادبیات غنائی و نمایشی بعد از آن ظاهر می شوند. چنانکه در جزیرة العرب که دارای شعر حماسی و نمایشی نبوده است ابتدا شعر غنائی به صورت وصف شراب و اطلال و بیشتر و نیز به شکل شعرهای عاشقانه و مفاخره ای ظهور می کند و بعد از اینهاست که ادبیات نمایشی ظاهر می شود. (فرشید ور،1363: 100)
نظر من: وقتی به پیدایش آثار ادبی در کهن ترین ازمنه دقیق شویم و همگام با زمان به پیش رانیم و به جلو حرکت کنیم می بینیم که در فاصل? ظهور اخیلوس و افلاطون آنچه در زمینه ادبیات به وقوع پیوست در کمتر قرنی از تاریخ جهان جز قرن نوزدهم به وجود آمد. یعنی قرن پنجم پیش از میلاد و قرن نوزدهم شباهت و قرابتی دارد که ادبیات و کیفیت ارضای این نیاز در قرن پنجم پیش از میلاد همانند قرن بیستم میلاد ی بوده است. (نیز،ر.ک: ادبیات و بازتاب آن ، 1381: 5)
پیدایی و تکوین ادبیات حماسی
آنچه که مسلّم به نظر می رسد ادبیّات حماسی در کثیری از اجتماعات انسانی از قدیمترین انواع محسوب می گردد. ادّبیات حماسی در یونان و روم زودتر از سایر انواع و در ایران بعد از اسلام و انگلیس و آلمان همزمان با سایر ژانرها (انواع) ی ادبی (مانند ادبیات غنایی و تعلیمی) ظاهر شده است؛ زیرا تکوین شعر حماسی مربوط به هنگام تکوین ملّت هاست. بنابراین از ابتدایی ترین نمونه های شعری است که مربوط به عصر نخستینه ها و دوران کودکی انسان است. به همین خاطر بسیاری از نظریّه پردازان ادبی و دانشمندان علوم انسانی سعی کرده اند انواع ادبی را با دوره های زندگی انسانی مربوط کنند. از این میان ویکتور هوگو شعر حماسی را بر شعر غنائی مقدم م یداند و بر این باور است که شعر حماسی به دوران کودکی تعلّق دارد و شعر غنائی وابسته به دور? جوانی و شعر فلسفی و عرفانی و نمایشی به دوران کهنسالی و پیری جامعه مربوط است. همچنین ارنست بووه تاریخ تحوّل فکر انسان را به سه مرحله تقسیم کرده است:
الف - جوانی ب- مردی ج- پیری
و عقیده دارد که :« هر یک از جوامعه بشری از هر کدام از این مراحل سه گانه نوع مناسبی از شعر خلق و ایجاد کرده اند. بدین گونه شعر غنائی به عقید? او مربوط به دور? جوانی و نوع حماسی وابسته به دور? مردیو شعر نمایشی متناسب با دور? پیری جامعه است.» (فرشید ورد ،1363: 101-100)
برونتیر ناقد قرن نوزدهم نیز بر این باور است که تحوّل گونه های ادبی همانند تحوّل انواع حیوانات و بر طبق نظریّ? داروین که مبتنی بر تنازع بقا است صورت می گیرد.
نظر من: این نظریّه تا حدّی می تواند درست باشد امّا نمی تواند به تمامی صحیح باشد زیرا متضمّن سهمی از حقیقت است چرا که تحوّل انواع امری محرز است امّا این تحوّل انواع بر پای? قوانین تنازع بقا و آراء داروین صورت نمی گیرد. جهت اثبات نظریّ? برونتیر در مورد تحوّل انواع می توان در ادبیات فارسی مسائل زیر را مطرح کرد ولی باید در نظر داشت که قوانین زیر نظر قطعی نیست بلکه صرفاً گمانه ای است که می تواند به اصول قطعی و مسلّم مبدّل شود:
الف: حماسه های ملّی و دینی غالباً به حماسه های تاریخی و مصنوع بدل می شوند یا حماس? ملّی به حماس? دینی تبدیل می گردد مانند شاهنامه و گرشاسب نامه و سام نامه و برزو نامه و کوسن نامه که در دوران های بعدی جای خود را به آثاری مانند: اسکندرنامه، تیمور نامه ، عباس نامه، بهمن نامه و شهنشاهنامه می دهند که آثار دست? اول یعنی حماسه های ملّی جنب? اساطیری دارند و نوشته های گروه بعدی دارای وجه? تاریخی و نیمه تاریخی هستند. با این توضیح که حماسه های تاریخی ارزش و اعتبار حماسه های ملّی را ندارند. مثلاً بسیاری از داستان های شاهنامه جنب? ملی و اساطیری دارندد مانند داستان رستم و اسفندیار امّا بسیاری از اشعار فرخی سیستانی که در قالب قصیده سروده شده است و محمود غزنوی را به عنوان قهرمان قصاید خود قرار داده است جنب? تاریخی دارد.
ب: حماسه های ملی و اساطیری و تاریخی به هنگام پیشرفت جوامع و عصر بیداری که با رستاخیز ادبی و اصلاح و رفرم همراه است جای خود را به رمان و نمایشنامه و شعر تعلیمی و آثار مبارز و وطنی و شبه حماسی می دهند چنانکه پس از نهضت مشروطه و عصر بیداری در ایران به جای داستان های حماسی ، قصاید و قطعات وطنی و اجتماعی بهار و پروین و اخوان و شاملو و فخرالدین مزارعی و ... دیده می شود.
ج: ادبیات نمایشی از قدیم تاکنون دچار تحوّل و دگرگونی شدیدی بوده است تا آنجا که در قرون اخیر سه قسم اصلی ادبیات نمایشی یعنی فاجعه نامه ( تراژدی)،خنده نامه (کمدی) و آمیخته (درام) استقلال خود را از دست داده و درهم ادغام شده اند؛ طوری که امروز این اصطلاحات دیگر به کار نمی رود و به هم? اینهانمایشنامه (pice) می گویند نه تراژدی یا کمدی یا درام . یکی از پیشتازان این تحوّل شکسپیر بود که با خلق نمایشنامه هایی چون مکث و شاه لیر توانست راه تازه ای در ادبیات نمایشی جهان بگشاید. اصولاً انواع ادبی ، چه حماسی باشد و چه غنایی و یا تعلیمی در دوران تکوین بیشتر به صورت شعر بوده است که در قرن اخیر به نفع نثر( داستان کوتاه، نمایشنامه) به عقب نشسته است زیرا توانائی نثر در بیان مسائل پیچیده ادبیات امروز بیش از شعر است. برای همین است که در ادبیات امروز گرایش غالب گروه ها و طبقات اجتماعی و انسانی به سوی رمان و داستان است.
ه: ادبیات تعلیمی و حماسی جای خود را به ادبیات نمایشی و ادبیات مقاومت و پیکار جویانه و اجتماعی و انتقادی داده است. و این روند و ادبیات به صورت گسترده در ادبیات ملل جهان قابل ملموس است.
و: بر اثر دگرگونی هایی که در موضوعات ادبی و مسائل سیاسی و اجتماعی بوجود آمده است آاین انواع امروز دیگر به شکل قدیم مطرح نمی شود و به همین دلیل انواع ادبی اهمیّت پیشین خود را در نقد و داوری از دست داده است و به جای انواع ادبی به شکل قدیم از اصطلاحات جدید ادبی از قبیل موضوع و مضمون و سخن و درونمایه استفاده می کند.
ز: تکوین و تحوّل انواع ادبی چه بسا به عوامل روانی گوینده و به علل اجتماعی و جغرافیایی و ادبی محیط شاعر بستگی دارد مثلاً قرون اوّل اسلامی که ملّت ایران در تکاپوی کسب استقلال بود محیط برای تکوین حماسه ملّی مساعد و مناسب بود امّا در قرون بعد مثلاً در سبک عراقی محیط برای تکوین ادبیات غنائی و عاشقانه و عرفانی که برای تشفی روحی های شکست خورده بسیار مناسب است به وجود آمد.
به هر تقدیر مسأله آغاز پیدایش ادبیات حماسی و یافتن پاسخ درست به آن ، تعریف دقیق علمی آن ، خصایص و ویژگی هایی که در آثار حماسی دیده می شود؛ تغییر و تبدیل این نوع به انواعی دیگر ، سؤالاتی است که ذهن پژوهشگران را به خود جلب نموده و باعث واکنش های متعدد و طرح سؤالات و نظریاتی گردیده است که ما در اینجا به برخی از این سؤالات و نظرّیات اشاره می کنیم و توضیحات مفصل و گسترده را در فصول آینده مطرح می کنیم.
شکلو وسکی یکی از فرمالیست های روسی می گوید:« اشکال جدید هنری از تغییر شکل انواع پست تر ] نازل تر[ به وجود می آیند. مثلاً رمان های داستایفسکی از تعالی رمان های خیالی به وجود آمده است و یا اشعار بلوک block شاعر تغزل گوی انگلیسی، شکل تکامل یافت? ترانه های کولیان است . بدین ترتیب خون جدیدی به ادبیات تزریق می شود که در مباحث جدید ادبی به آن «بازگشت به بدویت» rebrbanzation می گویند. همانطوری که برخی از اشعار نو مثلاً «پریای» شاملو بر مبنای ترانه های عامیانه ساخته شده است. و امّا نکته ای که در اینجا باید به آن توجه داشت، بحث تمیز و تشخیص «بازگشت به بدویت» از بحث پیدایش انواع است. مثلاً در مورد منشأ غزل و پیدایش آن گفته شده است که منشأ آن ترانه های عامیانه بوده است. شفیعی کدکنی در مقال? ممتد« راههای انتشار یک شعر، در قدیم» می نویسند :« این نکته که شعر دوره های آغازین زبان فارسی ، در سنّت شعر شفاهی بالیده و رشد کرده است، امروز جای تردید نیست، از «چنگ برگرفتن » رودکی و «سرود انداختن»او، تاراویان خوش آوازی که در مجالس پادشاهان و در بازارها شعرها را به آواز می خوانده اند تا مذّکران و اهل منبر تا مرشدان زورخانه ،همه و همه دلیل این است که شعر فارسی دور? اسلامی ادام? کار گوسان های پارتی است.» (شفیعی کدکنی ،1386: 3: 42)
باری بحث «بازگشت به بدویت» با «بحث پیدایش انواع» تفاوت اساسی دارد. در بحث پیدایش انواع سخن از ژانرهای ادبی است. و اینکه کدام نوع ادبی نسبت به هم تقدیم و تأخیر دارد. مثلاً آیا نوع حماسه مقدم است یا نوع غنا و چنانکه برخی برعکس استدلال کرده اند و تاریخ پیدایش ادبیات غنایی را بر ادبیات حماسی مقدم داشته اند. همانطوری که در بحث از قالب های شعر فارسی یکی از فرضیه های مربوط به پیدایش غزل این است که منشأ آن ترانه های عامیانه بوده است و یک نظر شاید درست تر - اینکه غزل از دل و بطن قصیده برخاسته و زاییده شده است. همانطوری که دربار? حماسه نیز اعتقاد بر این است که : « حماسه زاد? اسطوره است. اسطوره به ما می ماند که حماسه را می زاید؛ و آن را در دامان خویش می پرورد و می بالاند. حماس? راستین و بنیادین جز از دل اسطوره بر نمی تواند آمد . از این روی ، حماسه تنها در فرهنگ و ادب مردمانی پدید می آید که دارای تاریخی کهن و اسطوره ای دیرینه اند.» (کزّازی ، 1387: 183)
امّا مراد از « بازگشت به بدویت» این است که چگونه هنرمندان بر تنه های تنومند و وحشی، شاخه های ظریفی را پیوند می زنند، یعنی از مایه های بکر و سرشار از تخیّل آثار به ظاهر غیر ادبی و عامیانه سود می جویند» و شاهکار ها می آفرینند، همانطوری که فردوسی بزرگ از روایت های مختلف که به ظاهر ادبی هم نمی نمودند شاهکار جاویدان خود شاهنامه را آفرید؛ کاخ برافراشته ای که از هیچ باد و بارانی گزند نمی یابد. چنانکه فدریکو گارسیالورکا شاعر شهیر اسپانیائی نیز در این زمینه ها شاهکارهایی آفرید.
نتیجه : از این بحث چنین نتیجه می گیریم که می توان آثار و به کل انواع ادبی قدیم را به شکل و صورت آثار و انواع جدید ادبی درآورد . چنانکه در ادبیات جهان می بینم داستان های شاهنام? فردوسی مورد توجه جدی بسیاری از منتقدان و شاعران و نویسندگان قرار گرفت.
« باوم گازتن ، محقق و نقّاد معروف آلمانی داستان رستم و سهراب را با بزرگترین تراژدی های یونان برابر می شمارد و بسیاری از شاعران و فضلای اروپا آن را به نظم و نثر به زبان های خویش ترجمه کرده اند: از جمله جیمزاتکین سون در 1814 آن را به شعر مقفّای انگلیسی درآورد و فردریش روکرت ]نابغ? معروف[ در سال 1837 ترجم? منظومی از آن را به زبان آلمانی منتشر کرد. امّا از همه مهم تر منظوم? زیبایی است که مایثوآرنولد شاعر و نقاد نامدار انگلیسی در 1853 داستانی منظوم با عنوان « سهراب و رستم» منتشر کرد. که از هر حیث مخصوصاً به لحاظ رعایت اصل « وحدت» که در داستان مفصل و پرشاخ و برگ شاهنامه به واسط? عدم انس فردوسی به آن اصول بدان زیاده توجّهی نشده بود و منتقدان و محققان فرنگی از دیرباز آن را کش عمده شعر حماسی دانسته اند . توجهی ویژه مبذول گردیده و از آنجا که داستان به صورت یک واقع? «ضمنی » درآمده است، به حکم ذوق و منطق شاعر رعایت « وحدت زمان» و « وحدت مکان» نیز لحاظ گردیده است. (رستگار فسایی، 1386: 8-57)
و بدینگونه است که شاعران معاصر از جمله شاملو و اخوان با اقتباس و الهام از داستان رستم و اسفندیار و آشیل (= اخلیوس) حماسه هایی دیگر آفریدند که بی گمان هر کدام از شاهکارهای جاویدان ادبیات فارسی است. یکی از شاهکارهای شعر شاملو و بلکه شعر معاصر ، شعری است با عنوان « سرود ابراهیم در آتش » که عنوان یکی از منظومه های شعر شاملو هم واقع شده است. سرود ابراهیم در آتش که به مناسبت اعدام مهدی رضایی یکی از مبارزان زمان پهلوی دوم سروده شده است ، شعری است مطظن و حماسی که عنوان شعر حماسی معاصر را می تواند به خود اختصاص دهد. این شعر از آنجا که یکی از مؤثرترین شعرهای معاصر فارسی است و با موضوع ما ارتباطی تام دارد با شرحی مختصر به تمامی نقل می کنیم.
سرود ابراهیم در آتش
? در آواز خونین گرگ و میش ـ دیگر گونه مردی آنک ـ که خاک را سبز می خواست
? و عشق را شایسته زیباترین زنان ـ که انیش ـ به نظر
? هدیتی نه چندان کم بها بود ـ که خاک و سنگ را بشاید ـ چه مردی ! چه مردی!
? که می گفت ـ قلب را شایسته تر آن ـ که به هفت شمشیرعشق ـ در خون نشیند
? و گلو را بایسته تر آن ـ که زیباترین نام ها را ـ بگوید
? و شیرآهنکوه مردی از این گونه عاشق ـ میدان خونین سرنوشت ـ به پاشن? آشبل ـ در نوشت.
? روئینه تنی ـ که راز مرگش ـ اندوه عشق و ـ غم تنهایی بود.
? « آه ، اسفندیار مغموم ـ تو را آن به که چشم ـ فرو پوشیده باشی!»
? آیا نه ـ یکی نه ـ بسنده بود ـ که سرنوشت مرا بسازد؟
? من ـ تنها فریاد زدم ـ نه! ـ من از ـ فرو رفتن تن زدم.
? صدایی بودم من ـ شکلی میان اشکال ـ و معنایی یافتم.
? من و شدم ـ نه زان گونه که غنچه یی ـگلی ـ یا ریشه یی
? که جوانه یی ـ یا یکی دانه ـ که جنگلی ـ راست بدان گونه
? که غامی مردی ـ شهیدی ـ تا آسمان بر او نماز برد.
****
? من بینوا بندگلی سر به راه
? نبودم
? و راه بهشت مینوی من بزرو طوع و خاک رمی
? نبود:
? مرا دیگرگونه خداییی می بایست ـ شایست? آفرینه یی ـ که نوال? ناگزیر را ـ گردن کنج نمی کند
? و خدایی ـ دیگرگونه ـ آفریدم».
****
? دریغا شیرآهن کوه مردا!
? که تو بودی ـ و کوه وار ـ پیش از آنکه به خاک افتی
? نستوه و استوار ـ مرده بودی ـ امّا نه خدا و نه شیطان-
? سرنوشت تو را ـ بتی رقم زد ـ که دیگران می پرستیدند.
? بتی که ـ دیگرانش ـ می پرستیدند.
1352
شرح و تفسیر مختصر « سرود ابراهیم در آتش»
سرود ابراهیم در آتش نه تنها یکی از زیباترین شعرهای شاملو است بلکه یکی از شاهکارهای شعر معاصر فارسی است که عنوان یکی از مجموعه های شعر شاملو را به خود اختصاص داده است.
شعری است با مضمون سیاسی و فلسفی که با زبان فاخر ادبی و احساس قوی سروده شده است و نحو? ادای بیان و برخورد با مسأله به گونه ای است که در عین حال که به موقعیّت خاصی دلالت دارد،همه زمانی و همه مکانی است و لذا همیشه می تواند در طول دورانها خوانده شود و مصداق داشته باشد. شاملو در این شعر چون حافظ عمل کرده است و یکی از ویژگی های برجست? شاعری شاملوست.
موضوع شعر تیرباران شدن «» یکی از مبارزان دوره پهلوی دوم است که در سال 1352 در میدان تیر چیتگر تیرباران شد. خود شاملو در مورد چیتگر نوشته است:« میدان تیری نزدیک تهران بر سر راه کرج که مخالفان رژیم شاه در آنجا به جوخ? اعدام سپرده می شدند.»
و ظاهراً در زمان اعدام طبل می نواخته اند چنان که در شعر دیگری می گوید:
ـ « بگذار سرزمینم را ـ زیر پای خود احساس کنم ـ و صدای رویش را بشنوم ـرَب رَپ? طبل های خون را ـ در چیتگر»
ترکیب بدیع شیرآهنکوه مرد دلالت به صفات شجاعت و صلابت و استواری و نستوهی و بلندی دارد. مردی و انسانی که خصلت شیر را دارد و خصلت کوه را و در عین حال چون آهن سخت و پولادین است. که در عرف حماسه به چنین صفاتی ، صفات حماسی گفته می شود.
به لحاظ ادبی قافی? سرنوشت و در نوشت بسیار خوش نشسته و شعر را آهنگین و مطنطن کرده است.
شعر شاملو وزن ندارد و به شعر سپید معروف است. شاملو در این شعر که بافتی حماسی دارد به وجه استادان? از تلمیح یونانی «پاشنه آشیل» سود جسته است.« آشیل: یکی از قهرمانان ایلیاد هومر است. وقتی کودک بود مادرش او را در آب چشمه یی فرو کرد تا روئین تن شود و چون پاشنه نوزاد را گرفته بود،پاشن? آشیل روئینه نشد، لذا تیری که در جنگ «تروا» به به پاشنه آشیل خورد باعث مرگش شد در این درباره خود شاملو می نویسد:« پاشنه آشیل مشابه چشم اسفندیار است در اساطیر ایران.» اسفندیار هم در موقع آب تنی کردن ،چشم خود را بست لذا چشمش روئینه نشد و رستم هم تیر گز را به چشم او زد. استاد توس در این باره می گوید:
به مردی مرا پور دستان نکشت نگه نکن به این گز که
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
رنگ زرد از نظر کاربرد، رنگ روشنی و دانایی است. در اساطیر و داستا های اوّلیه ی بسیاری از ملل، مخصوصاً خاور زمین ،جامه ی خدایان و الهه ها ،روحانیان، امپراطورها و ... ،که همگی دارای مفهومی مذهبی دارند،رنگ زرد است. « بودا به هنگام نیایش خدای بلند مرتبه ی خود ،پیراهن هایی به رنگ زرد می پوشید؛ کنفوسیوس نیز همیشه لباس زرد به تن داشت.»(سان،1378: 115-116 ).
پیوند رنگ زرد و روز یکشنبه و سیّاره ی خورشید
به هر تقدیر گنبد زرد منسوب به روز یکشنبه و سیاره ی خورشید است
روز یکشنبه آن چراغ جهانزیر زر شد چو آفتاب نهان
جام زر برگرفت چون جمشیدتاج زر بر نهاد چون خورشید
(نظامی، 1376: 182)
جالب است که « ارتباط روز یکشنبه با خورشید که هنوز هم در نام « Sunday» انگلیسی و «Sontage» آلمانی باقی مانده است، و نیز ارتباط خورشید با طلا و رنگ زرد، ریشه در حکمت باستان، بخصوص حرّانیان دارد که معبد خورشید را به شکل چهارگوش و رنگ طلایی می ساخته و دیوار پوش های آن رنگ زرد یا ساخته شده از پارچه های زربفت بود.»(احمدنژاد،1369: 42)
تجلّی رنگ سبز در هفت پیکر
رنگ سبز رنگ معنویت و آرامش است مولوی در مثنوی عشق را با رنگ سبز توصیف می کند.
باغ سبز عشق کو بی منتهاستجز غم و شادی در او بس میوه هاست
بررسی رنگ سبز ضمن اینکه از نظر روانشناسی مهّم است به لحاظ بررسی آداب و رسوم و عقاید و همچنین مذهب نیز حائز اهمیّت است. چرا که از نظر روانشناسی«سبز نشانه ی احساسی آسایش و تسلّی است. رنگ سبز رنگ فونکسیون مربوط به حواس به طور ناکافی بهره برداری می شود و فرد از روی وجوه ساده و روزمرّه ی زندگی به آسانی عبور می کند.»(اپلی، 1371: 283). رنگ سبز در آزمایش لوشر نیز نشانه ی وجود شرایط روحی مناسب است. کسی که در آزمون لوشر این رنگ را انتخاب می کند دارای صفات روحی اراده در انجام کار، پشتکار و استقامت است؛ از این رو، رنگ سبز بر عزم راسخ، پایداری و مهم تر از همه مقاومت در تغییرات ناظر است. در ضمن به لحاظ روانشناسی «از اثبات عقیده و خودآگاهی نیز حکایت دارد و عاملی است که امنیت و احترام به خود را بیشتر می کند.(لوشر،1386: 83).
سبز رنگ شادابی،طراوت و نوید بخش آرامش درونی است. سهراب سپهری شاعر عارف معاصر وقتی از رنگ سبز سخن به میان می آورد اوج شادی های درونی خود را آشکار می کند. به عنوان نمونه چند مورد نقل می شود:
« من چه سبزم امروز/ و چه اندازه تنم هشیار است.»(سپهری،1376: 350)
« نرسید به درخت،/ کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است.»(همان، 359)
«باغ باران خورده می نوشید نور/ لرزشی در سبزه های تردید.»(همان: 180)
«باغ ،سرشار از تراوش های سبز/ او درونش سبزتر، سرشارتر» (همان: 181)
کاندینسکی می نویسد:« رنگ سبز مطلق،آرام بخش ترین رنگ هاست. این رنگ هیچ انعکاسی موجی حاوی شادی و رنج یا رس ندارد و به هیچ طرفی در حرکت نیست؛بلکه آرام و ساکن و راضی از خود است.» (دیو فراری،1371: 98).
سبز ،رنگ ایمان و توکّل نیز هست. احمدیان می نویسد:« رنگ سبز بیانگر جدایی، ایمان ، عشق، عقیده ی دینی، توکّل، ابدّیت ، فعالیّت ،لطافت ،تقّدس ،معنویّت و غرور است. و نشانه ی طراوت و تازگی تحرّک و انرژی ،آرامش و روشنی رضایت و امیدواری بهار و دانش و خوشحالی و لذّت است.» (احمدیان ،1381: 66)
روایت گنبد سبز در هفت پیکر
«گنبد سبز، گنبد ماه است و ماه که از خود نوری نداردد و برای روشن شدن به نور خورشید وابسته است، نمادی است از قلمرو ناخودآگاهی ،نازپری،شاهزاده ی بانوی سرزمین خوارزم، در این گنبد برای بهرام داستانی از «ماه تمام در ابر سیاه پیچیده ای می گوید که چون ماه عرفانی «عقل سرخ» از دسترس عقل بوالفضول به ور است و ملیخای آسمان فرهنگ – یکی از قهرمانان قصّه که جز به بیرون نمی نگرد ، از سفر به دنیای درون و پرده برگرفتن از تاریکی های آن ناتوان است.»(یاوری،1374: 142)
در هفت پیکر،گنبد سبز مربوط به روز دوشنبه و سیّاره ی ماه است. و داستان مربوط به گنبد فوق داستان دو تن به نام بشر و ملیخاست. بشر مردی پرهیزگار و هدا ترس و خویشتن بان است و از باوری عمیق برخوردار است که به هنگام عبور از جایی، چشمش به زنی زیبا می افتد، و از ترس اینکه مرتکب گناه نگردد،رهسپار سفر می گردد. در طی سفر با مردی به نام ملیخا همراه و آشنا می شود که شخصی خودبین است در طول سفر بین آن دو گفتگوهایی صورت می گیرد که در آن میان بشر به خواست خداوند گردن می نهد امّا ملیخا بیشتر به قوانین علمی و علوم دنیایی پای بند می گردد. بشر با دید مثبت به مسائل نگاه می کند، ولی ملیخا دیدی منفی دارد، سرانجام ملیخا جان خود را در سفر می بازد و بشر که انسان امانتداری است، برای حفظ امانتداری وسایل او را به همسرش می رساند و هنگامی که همسر ملیخا را می بیند، پی می برد که همان زنی است که به خاطر وی راه سفر را پیموده است و سرانجام به وصال وی می رسد. در داستان گنبد سبز «رنگ سبز نماد مثبت اندیشی و اتّکا به خداوند و پرهیز از تکبّر است.» (واردی،1386: 178) لذا در گفتگویی که بین بشر و ملیخا در می گیرد، بشر درباره ی توکّل چنین سخنانی دارد.
تو بدان غرقه ای و من رستمکه تو شاکرنه ایو من هستم
تو که دام بهایش خواندی چون بهایم به دام درماندی
من به نیکی بر او گمان بردمنیک من، نیک بود و جان بردم
(نظامی، 1376: 209)
ارتباط زیبایی میان گنبد سبز و توکّل و تسلیم به چشم می خورد؛ چنانکه بشر وقتی روی معشوق را مشاهده می کند، مانند قهرمان داستان در گنبد قرمز، جنبه ی فعّال از خود نشان نمی دهد، بلکه به خدا توکّل می کند و راهی سفر می شود و سرانجام در پایان حکایت به وصال معشوق می رسد. اینک به بررسی بیشتر رنگ سبز در این داستان می پردازیم:
« در آغاز داستان؛ « گنبد سبز» برای آمادگی ذهن خواننده و تقویت فضای شعر در پنج بیت آغازین،مکرّر کلمه ی «سبز» تکرار شده است:
چون که روز دوشنبه آمد شاهچتر سرسبز برکشید به ماه
شد برافروخته چو سبز چراغسبز در سبز چون فرشته ی باغ
رخت را سوی سبز گنبد برددل به شادّی و خرّمی بسپرد
چون برین سبزه ی زمرّد وارباغ انجم فشاند برگ بهار
زان خردمند سر و سبز آرنگخواست تا از شکر گشاید ننگ
چنانکه مشاهده می شود در ابیات فوق از نظامی ،رنگ سبز ،گاهی نشانگر خرد و نمادی از فرد بصیر و داناست. جالب است که در میان فرهنگ تمدن ها و ملل نیز گاهی نشانه هایی از این باور دیده می شود. مثلاً یک نمونه ، در مرزهای زنده جان است که چنین آمده است:
« در همه ی تمدّن ها از آغاز پیدایش آنها، هاله ی سبز خام درختان را میمون و مبارک می شمردند» چنانکه لویی مقدّس در پای بلوط نبی به داوری می نشست. رنگ سبز، همچنین رنگ مار نیز هست. در تصاویر فراعنه مصر و شاهان بوی آمریکایی غالباً مار مقدس سبز رنگی از چشم سوّم بیرون می جهد رنگ سبز، رنگ متمایز عصر رنسانس نیز بوده است. بعضی از فلاسفه و کیمیاگران بر سفره ی سبز رنگی که درویش آب زلالی می گذاشتند،دست به کار می شدند و معمولاً در روزی که صورت فلکی مار برای انجام دادن کارهای سرّیشان مبارک و سعد بود و در آن روز تشعشعات سبز خام بعضی کرات و کواکب با تشعشعات مار سترگ کیهان مقارن می افتاد، به کیمیاگری می پرداختند. ظاهراً ] به نظر می رسد که[ جامه ی سبز آکادمی نشینان (اعضای آکادمی فرانسه) بادگاری است که از فضایل سرّبی این رنگ به جا مانده است.»
(دوبکور، 1373: 119)
پیوستگی رنگ سبز و سیّاره ی ماه
باری به نظر می رسد که در هفت پیکر نظامی روز دوشنبه منسوب به سیّاره ی ماه هم هست.
ماه را در خط حمایل خویشداد سرسبزی از شمایل خویش
(نظامی، 1376: 12)
که بیت مزبور اشاره ی ظریفی هم به معراج پیامبر (ص) و رنگ بخشیدن به سیّارات را هم دارد.امّا در شعر سپهری نیز سبز قابل توجّه است شمیسا در کتاب نگاهی به سپهری در تفسیر شعر زیر از سپهری که می گوید:
«نرسیده به درخت/ کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است.» می نویسد: « راهی است که از خواب خدا هم مصفّا تر و خوش تر است. ژرف ساخت آن چنین است: خواب خدا سبز است. سبز ، نشانه ی معنویت و آرامش و حیات است. فراموش نکنیم که شاعر نقّاش است و رنگ ها برای او معنایی فراتر از حدّ متعارف دارند. امّا سبز در ادبیات کهن ما هم از رنگ های متعالی است، مثلاً رنگ اسلام سبز است، ارواح مؤمنین سبز می پوشند(اِنّ اَرواح المومنین طیرٌ خضره) و حتی معشوق سبز است:
مرا به درد دل آن سروها همی گفتندکه کاشکی دل تو یافتی به ما دو قرار
که سبز بود نگارین تو و ما سبزیمبلند بود و از و ما بلندتر صدبار
(فرخی سیستانی نقل از شمیسا، 1382: 292)
در ادبیات کهن ما فرشتگان هم سبز پوشند و به نظر می رسد که تصوّر رنگ سپید برای جامه ی آنان جدید باشد و به هر تقدیر به نظر می رسد که این اسناد بعد از آشنایی با فرهنگ غرب تشدید شده است. سبز به معنوی خویش و معنوی در دیگر شعرهای سپهری هم کاربرد دارد. چنانکه در شعر می گوید:
من چه سبزم امروز/ و چه اندازه تنم هشیار است. «در گلستانه» (همان :293)
تجلّی رنگ قرمز و رمزشناسی آن
رنگ قرمز نیز در فرهنگ ها و تمدن های مختلف ،معانی متعدد و متنوعی دارد قرمز بیشتر رنگ عشق و زندگی است و باورهای متعددی درباره ی آن به لحاظ مردم شناسی وجود دارد. به نظر لوشر« قرمز یعنی لزوم به دست آوردن نتایج مورد نظر و کسب کامیابی؛ نشانه ی آرزوی شدید برای تمام چیزهایی که شدّت زندگی و کمال تجربه را تحت پوشش خود دارند(لوشر، 1377: 86). قرمز در اشعار شاعران یاداور رنگ های دیگری از قبیل ارغوانی،مسی، نارنجی ،شنگرفی و گلی نیز می باشد. کلمه ی خون نیز در مواردی در معنای قرمز به کار رفته است. در ادبیات آیین و عاشورایی و رنگ قرمز یاداور ،خون و شهید و شهادت است. در مقابل مرگ سیاه که نتیجه ی تن سپاری به ذلّت است. به هر روی از نظر روانشناسان،قرمز،رنگی پویا و زنده است « قرمز یعنی محّرک ،اراده ای برای پیروزی و تمام شکل های شور زندگیو قدرت ، از تمایلات حسّی گرفته تا تحوّلات انقلابی انگیزه ای است. برای فعالیّت شدید ، ورزش،پیکار،رقابت،شهوت جنسی و بارآوری تهوّر آمیز ،قرمز یعنی «تاثیر اراده یا قدرت اراده» . قرمز از لحاظ نمادشناسی شبیه به خونی است که در هنگام پیروزی ریخته می شود ، همچون شعله یعید پنجاهه است که آتشی را در روح انسان شعله ور می سازد.» (لوشر ،1373:87). و به تعبیر سان« این رنگ ] قرمز[ ،زندگی نوین و شروعی تازه را با خود به ارمغان می آورد. در مقایسه با سایر رنگ ها از انرژی عمده ای برخوردار است . نمایانگر قدرت ابتکار و اشتیاق به عمل ،گرمی و هیجان و روحیّه ی پیش روی است که موجب ترقی ما می شود. پشتکار فقدرت، استقامت و نیروی جسمانی از ویژگی های خاصّ این رنگ محسوب می شوند.» ( سان،1378: 60). قرمز ،رنگی زنده، شادابف و القاگر فتح و پیروزی است،زیرا با خون که نماد زندگی است، هم رنگ است. گفته شده است که اهالی بومی «کاله دونیایی جدید» بر دسته ی شمشیرشان همیشه یک پر قرمز که نشانگر قدرت و مردانگی است؛ نصب می کنند. اینها خدای خود را توانا و پرقدرت می دانند و از او نیز بسیار می ترسند و او را خدای سرخ می نامند.( دیو فراری، 1371: 97) حال با توجه به توصیفات مزبور داستان گنبد قرمز در هفت پیکر بدینگونه است که : شاهزاده ای زیبا، خواستگاران خود را دچار طلسم می کرد و همگی بر سر عشق او جان می باختند. سرانجام جوانی از پیر غارنشین چگونگی طیّ مراحل وصال و کامیابی را می پرسد و پس از طیّ مراحل گوناگون ، به وصال وی می رسد. رنگ سرخ در این حکایت مفهوم عشق و مرگ را نشان می دهد. نظامی با انتخاب رنگ قرمز، جنبه ی شورانگیزی و فعّال عشق را به نمایش می گذارد. در این حکایت ،شاهد عشق و خونریزی بسیار هستیم؛ چنانکه وان گوگ در نامه ای به برادرش تئو در سال 1888 می نویسد: « من کوشیده ام که با رنگ قرمز و سبز ،شهوات و هووس های بیمناک آدمی را تصویر کنم.» (دوبکور، 1373: 125)
ارتباط گنبد سرخ و سیّاره ی بهرام در هفت پیکر
در هفت پیکر نظامی گنبد سرخ به بهرام منسوب است که سیّاره ای در فلک است و به سلحشوری و جنگاوری معروف است؛ و از روزهای هفته روز سه شنبه به او منسوب است.
چنانکه در هفت پیکر آمده است:
از دگر روز هفته آن به بودناف هفته مگر سه شنبه بود
روز بهرام و رنگ بهرامیشاه با هر دو کرده همنامی
سرخ در سرخ زیوری برساختصبحگه سوی سرخ گنبد تاخت
(نظامی، 1376: 214-215)
جالب است که « ارتباط سه شنبه با سیّاره ی مرّیخ که در نام فرانسوی این روز (mavdi) یعنی روز مارس(مرّیخ)،] که به سلحشوری معروف است[ باقی مانده است، و همچنین با حکمت های گذشته حرّانی و بابلی نیز می تواند مرتبط باشد؛ از آن روی که در تز صبائیان ] مهرپرستان[ حرّان پرسشگاه بخصوص مریخ چهارگوش و به رنگ سرخ بود و در جشن مریّخ صبائیان لباس و تزئینات سرخ آلوده به خون به تن می کردند.»(احمد نژاد ،1369: 43) . از شاعران معاصر شاملو رنگ سرخ را در دو معنای حقیقی و غیر حقیقی آن به کار برده است. (محسنی و همکاران ،تحلیل رنگ در اشعار شاملو براساس نظریّه ی ماکس لوشر(www.sid.ir ..
تجلیّ رنگ آبی در هفت پیکر
رنگ آبی ، رنگ مطلوب و مورد دلخواه بسیاری از ملل و قبایل است و در بسیاری از فرهنگ ها از آن به عنوان نماد الوهیّت و حقیقت و کمال مطلوب یاد شده است. احمدیان درباره ی آن می نویسد:
« آبی رنگی است صاف و روشن ، با طراوت ،آرام ،شیرین، ساکت، تسلیم شونده، امیدوار کننده و اصولاً رنگ آبی یک رنگ مقدّس است و در فرهنگ اسلامی چون آسمان به رنگ آبی است و جایگاه خدا و فرشته و موجودات پاک است، ] ولذا[ مورد تقدیس است. با توجه به آثار روانی رنگ که در مواجهه با آن انسان احساس آرامش مطلوبی می کند، تماس مداوم با این رنگ حتّی اگر در سطح وسیعی نیز باشد،ایجاد خستگی یا آثار سوء دیگری نمی کند؛ لذا می تواند در محیط کار یا زندگی مورد استفاده قرار گیرد(احمدیان، 1381: 75). رنگ آبی یکی از رنگ های مطلوب سهراب سپهری نیز بوده است. تصویری از سپهری در حال چیدن توت بر جای مانده است که در آن لباس آبی به تن کرده است. کتابی دارد به نام اتاق آبی که در این کتاب به رنگ آبی اشارات لطیفی دارد. در شعری از سپهری آمده است:
» و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است» (سپهری، )
آبی از رنگ هایی است که بیشتر در ادبیات و سبک نو رایج است. احتمالاً در ادبیات کهن این رنگ نیامده است. به هر حال رنگی است ملایم و شاعرانه.» (شمیسا،1382: 118).رنگ آبی تیره در آزمایش لوشر، نشان دهنده آرامش کامل است و اندیشیدن به این رنگ موجب آرامش در اعصاب می شود(لوشر، 1386: 79).
از شاعران معاصر سپهری و شاملو به رنگ آبی بیشتر از دیگر شاعران دلبستگینشان داده اند. رنگ آبی در دیوان شاملو با احتساب مترادفات آن مانند: کبود، لاجورد، نیل گون و فیروزه گون 35 بار تکرار شده است. (محسنی و دیگرانwww.sid.ir) و در شعر سپهری رنگ آبی بعد از رنگ سیاه ]که مورد انزجار و نفرت سپهری بوده است[ از بیشترین بسامد برخوردار بوده مورد پسند و علاقه ی شاعر بوده است.
(قاسم زاده و همکار، 1382: 152)
حوریا یاوری درباره ی کاربرد رنگ آبی در هفت پیکر نظامی می نویسد:« در هفت پیکر نظامی ،روز چهارشنبه مربوط به گنبد پیروزه است. در این حکایتماهان به دعوت دوستان خود شبی را به باده گساری می گذارند،سپس به جهانی شگفت وارد می شود که در آن ، به خاطر طمع ورزی و بی قیدی، دچار سردرگمی و آزار و اذیت غولان می شود.و سرانجام با توبه کردن و راهنمایی خضر از آن بلال ها رها می شود. گنبد پیروزه رتگ پنجم، گنبد جیوه و عطارد ، یا نزدیک ترین سیّاره به خورشید است. در اسطوره های یونان چهره ی کیمیاگرانه ی مرکوریوس ، خدای سوداگری و سخنوری ، با سرشتی نیم خدا و نیم حیوان، آمیزه ای غریب از همه ی اضداد است و آشتی اضداد همان معنایی است که گنبد پنجم هم بر آن استوار است. ماهان قهرمان این داستان ، چندین بار در چندین شب با ابلیس هایی به پیکر نور و اهدانانی گمراه کننده رو به رو می شود؛ اضدادی که جای به یکدیگر می سپارند و درهم می آمیزند.. پیر دانا که هم راهدان است و هم گمراه کننده، هم زندگی آفرین و هم مرگ آفرین ، به پزشکی می ماند که در دستی دار و دارد و انگشتان دست دیگرش به زهر آغشته است. در اساطیر ایرانی ،سیمرغ ، ویسپوبیش را، که درختی همه درمان است، می شناسد و با مرگ زایی درخت گز هم آشناست،نمادی است از همین کارکرد ناخوآگاهی جمعی.» (یاوری،1374: 146)
در حکایت مزبور در گنبد آبی در پایان داستان، خضر به عنوان منجی قهرمان داستان ظاهر می شود که پس از طی مراحل و منازل پر پیچ و خم، به تعادل نهایی رنگ آبی می رسد. خضر علّت رهایی و نجات ماهان را چنین بیان می کند:
نیّت نیک توست کآمد پیش می رساند تو را به خانه ی خویش
(نظامی ،1376: 266)
و در فواید رنگ ازرق که از خانواده ی رنگ آبی است به چنین مواردی بر می خوریم:
هر که همرنگ آسمان گرددآفتابش به قرص قرآن گردد
(همان: 267)
تجلّی رنگ صندلی در هفت پیکر
گنبد صندلی رنگ، مربوط ه سیّاره مشتری است و به روز پنجشنبه منسوب است و بانوی راوی آن، بانوی چین است که حکایت تقابل خیر و شر را روایت می کند و در پایان خیر پیروز می شود و خیر به دلیل درخت صندل که به وی سعادت پادشاهی و نور چشم داد، جامه ی همرنگ صندل به تن کرد. چنانکه نظامی در هفت پیکر می گوید:
صندل آسایش روان داردبوی صندل نشان جان دارد
صندل سوده درد سر ببردتب ز دل ، تابش از جگر ببرد
(نظامی، 1376: 291)
رنگ صندل قرمز کمرنگ رنگ و تیره به خاک است، خاکی کهه کمی به سرخی مایل است. این رنگ در شعر شاعرانی چون فردوسی، منوچهری، فرخّی و ناصر خسرو هم آمده است.
کویاجی یکی از پژوهشگران عرصه اسطوره شناختی درباره ی صندل چنین گزارشی دارد: « در بسیاری از افسانه های چینی ،اعتقاد به وجود درخت های جادویی و معجزه گر در کرانه های دریای چین به چشم می خورد. در این افسانه ها درخت هایی که در کرانه ها یا جزیره های دریای خاوری روییده اند، زندگی ، نیرو، تندرستی، طول عمر و حتّی جاودانگی می بخشند.» (کویاجی، 1362: 10).
در این گنبد از گنبدهای هفت رنگ، نیروهای اهورائی و سپنتامئینو با نیروهای اهریمنی یا انگره مئینو در رویاروی هم قرار می گیرند. و فی الواقع می توان گفت که : «گنبد ششم آوردگاه نبردی کارساز میان خیر و شرّ است که در سرشت نسبی خود تضادهایی را که بخشی از ساختار فعّال دنیای تن و روان است باز می تاباند. شر یا شیطان و مفیستوفلس در روانشناسی یونگ، وجه اهریمنی هر کارکرد روانی است که از فرمان قلمرو خودآگاه روان سر می پیچد. شر یا همان کنش روان که از فرمان قلمرو خودآگاهی سر پیچیده است، برای براندازی بنیاد خیر از هیچ نیرنگی فرو نمی گذارد و چشمان خیر را که از تشنگی به جان آمده است، در برابر پیمانه ای آب کور می کند. یعنی نیروی دیدن این جهان را از او می گیرد و چشم انداز دنیای درون را در برابرش می گشاید . بهرام رازمند گنبد پنجم، در پیکره ی خیر، نیروهای شرّ را که درون خود او جا دارند در فرمان می گیرد؛ بینا دل و روشن ضمیر دوباره به جهان بیرون چشم می گشاید.»(یاوری،1374: 148)
تجلّی رنگ سفید در هفت پیکر نظامی
رنگ سفید، رنگ پاکی ،تقّدس و عاری از آلودگی هاست. «رنگ سفید، خاصیّتی مثبت، تهییج کننده، نورانی ،فضا دار،ظریف و لطیف دارد. این رنگ مظهر خلوص ،عفّت ،پارسایی، عصمت، بی گناهی و حقیقت و مهم تر از همه ، صبح و پایان جنگ است. رنگ سفید معرّف سکوت است نه محرّک ، در واقع نماد جوانی است(شهامت،1380: 42).
در هفت پیکر روز آدینه به گنبد سفید منسوب است و سیّاره ی مربوط به آن زهره است. داستان شاهزاده اقلیم هفتم چنین است: مردی پرهیزگار باغی داشت بسیار خرّم دلگشا، که روزی صدای ساز و نوا از باغ خود می شنود و از روزن باغ می نگرد و می بیند کنیزکان ماه پیکر در آن مشغول رقص هستند و زیبا رویان او را اسیر می کنند، امّا سرانجام متوجّه می شوند که وی صاحب باغ است و ماهرویان،زیبا رویی را به مرد پرهیزگار معرّفی می کنند. این دو طالب وصال یکدیگر هستند،امّا هربار موانعی بر سر راهشان پیش می آید و زمانی به وصال می رسند که گناه و سیاهکاری را از خودشان زدوده باشند.
« با گذر از این گنبد، که هفتمین دایره ی سرنوشت بهرام است، سفر بهرام به دنیای درون که با دیدار سایه و سیاهی آغاز شده بود، با آمیزش او با نور و سپیدی به پایان می رسد. بهرام درون خود را می شناسد و نیروهای قلمرو ناخودآگاه روان خود را به سود سویه ی خودآگاه آن در فرمان می گیرد و به کمال و تمامیّت دست می یابد( یاوری، 1374: 49).
فی الواقع باید گفت که رنگ سفید، نماد پاکی و بی آلایشی و کناره جستن از گناه است. و داستان هفت پیکر گونه ای سفر از برون به درون است.مبارزه یا سیاهی ها و تیرگی ها و تاریکی ها و آشتی کردن با جنبه های مثبت و حرکت از تاریکی به روشنی است کوپر می نویسد:« رنگ سفید، در باور مسیحیان نماد روح مطهّر ،شادی و پاکی و بکارت و زندگی مقدّس است و در باور هندوان رمز شعور ناب، تنویر خود، حرکت به بالا، تجلّی و اشراق است. »(کوپر ،1379: 79-90) چنانکه نظامی هم درباره ی دوری جستن از رنگ های ظاهری دنیوی و رسیدن به مرحله ی بی آلایشی و پاکی که گویای رنگ سفید است، چنین سخنی دارد:
بر چنین رنگ های سازچه نهی دل که داد باید باز؟
غایبانی که روی بسته شدنداز چنین رنگ و بوی رسته شدند
(نظامی ،1376: 354)
نتیجه گیری
در هفت پیکر نظامی ماجرای سرگذشت بهرام گورساسانی با قصّه ها و افسانه ها و داستان های فراوان مجموعه ای شگرف از نمادها، اشارات و رمزها را در خود جای داده، سکونت هفت شبه بهرام و قصر وابسته است به میزبانی شاهزاده خانمی دور از وطن که رنگ قصر خود را به رنگ سرزمین خویش برگزیده ،روایت قصّه و ماجرایی سخت رمزآلود و شنیدنی و پر جاذبه است که در پایان خود، رمزهای خویش را با بیانی سمبلیک و نمادین با قدرت و تسلّط طبع نیرومند به عرصه ی نمایش می گذارد. طوری که طیف رنگ ها از سیاهی به سفیدی، متناظر با رنگ سیّاره هاست. و می توان گفت که گزینش رنگ ها در هفت پیکر نظامی با هنر اسلامی از این رنگ ها نیز ارتباط دارد.
در هفت پیکر نظامی رنگ های هر گنبد با داستانهای روایت شده بسیا قابل تأمّل و کاملاً معنایی رمزی و نمادین دارد مثلاً در گنبد سیاه پادشاهی همیشه سیاه پوش نماد و سمبل بشر بریده از اصل و دور مانده از وطن است که اعمال جادویی و فراق با انتخاب این متناسب است. در گنبد زرد که نمادی از صداقت و روشنی است؛ صداقت میان عاشق و معشوق به تصویر کشیده شده است. در گنبد سبز به جنبه ی توکل و تسلیم اشاره شده که متناسب با فضای حاکم بر داستان است و قهرمان داستان با دیدن روی معشوق عکس العمل نشان نمی دهد و تسلیم فرمان حق می شود. در گنبد قرمز خون همه ی عاشقان در طلب معشوق ریخته می شود تا اینکه جوان عاشقی به خوانخواهی از آنها بر می خیزد و به وصال می رسد. در این گنبد نظامی با انتخاب رنگ قرمز، جنبه ی شورانگیز و فعّال عشق را به تصویر می کشد. در گنبد آبی خضر به عنوان منجی قهرمان داستان ظاهر می شود و قهرمان پس از سیر مراحل گوناگون به تعادل نهایی که تداعی گر رنگ آبی است میرسد. در گنبد صندلی، خیر و شر در رویاروی هم قرار می گیرند و سرانجام در حکایت گنبد سفید آن گاه که دو عاشق و معشوق از گناه کناره می گیرند به وصال هم می رسند. بنابرآنچه گذشت، مبالغه آمیز نیست اگر گفته شود که شاعر نقش پرداز گنجه، حقیقت رنگ را درک کرده ،هوّیت آن را می شناسد و نه از روی اتّفاق و تصادف،بلکه در کمال دقّت نظر و هوشیاری شعر خود را رنگ آمیز می کند.
منابع:
?آیت اللّهی ،حبیب اله(1381)، مبانی رنگ و کاربرد آن، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاها ( سمت).
?الیاده،میرچا(1388)، مقدّس و نامقدّس ، ترجمه ی بهزاد سالکی ،تهران: خرد ناب،چاپ دوم.
?احمد نژاد،کامل(1379)، تحلیل آثار نظامی ،تهران: علمی.
?توکّلی، حمید(1376)، رنگ در تصویر سینمایی با پایان نامه کارشناسی ارشد هنر، دانشگاه تربیت مدرس.
?درزی،راینهایت پیتران(1383)، فرهنگ البسه مسلمانان، ترجمه ی حسینعلی هروی، تهران: علمی.
?دی ،جاناتان و تایلور،لسلی(1387) ، روانشناسی رنگ (رنگ درمانی)،ترجمه ی مهدی گنجی،تهران: نشر ساوالان.
?حسینی، صالح(1375) ، گلهای نیایش،تهران: نیلوفر.
?حافظ (1369)، دیوان به تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی ،تهران: زوّار.
?خاقانی (بی تا)،دیوان افضل الدین بدیل بن علی نجّار خاقانی شروانی به کوشش ضیاء الدین سجّادی،تهران: زوّار.
?سپهری، سهراب(1376)، هشت کتاب، تهران: طهوری.
?.........................(1369)، اطاق آبی ،ویراسته ی پیروز سیّار،تهران: سروش.
?سان، دوروتی و هوارد سان(1378)، زندگی با رنگ(روان شناسی و درمان با رنگ ها)ترجمه ی نغمه ی صفاریان پور، تهران: مؤسسه ی فرهنگی انتشاراتی حکایت.
?سان، هوارد و دورتی(1378)، زندگی با رنگ ،تهران: مؤسسه فرهنگی انتشارات حکایت .
?سلاجقه،پروین(1384) امیرزاده ی کاشی ها (نقد شعر معاصر ،شاملو ،تهران: انتشارات طیف نگار.
?شمیسا،سیروس(1382) ،نگاهی به سپهری ،تهران: صدای معاصر.
?...................(1383)، داستان یک روح ، تهران: فردوس ،چاپ ششم.
?کربن،هانری(1379)، انسان نورانی در تصوّف ایرانی ،ترجمه ی فرامرز جواهرنیا،تهران: گلبان.
?لوشر ،ماکس(1379)،روان شناسی رنگ ها، ترجمه ی لیلا مهرایی ،تهران: حسام،چاپ هفتم.
?مولانا جلال الدین،محمد بلخی رومی(1375)، گزیده ی غزلیات ، دکتر سیروس شمیسا، تهران: علمی ، چاپ پنجم.
?محسنی ، مرتضی و همکاران( )، تحلیل رنگ در اشعار شاملو براساس نظریّه ی ماکس لوشر.
?مسجدی، حسین و بهرامیان، افسانه (1394)، رنگ و جلوه های روان شناختی به فراوان شناختی آن در هفت پیکر نظامی.
?نظامی (1386)،مخزن الاسرار،تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی به کوشش دکتر حمید سعیدیان، تهران: قطره ،چاپ دهم.
?یوسفی ،غلامحسین(1392)، چشمه ی روشن ،تهران : علمی ،چاپ سیزدهم.
?یاوری ،حورا(1396)،روان کاوی و ادبیات، تهران: سخن، چاپ دوم.
مقالات:
?شهامت ،محمود و ابراهیم یانشی(1380)، «تاثیر روانی رنگ ها در انسان». موفقیّت ،سال سوّم. ش 4.
?عبدالهی ،مهناز(1374 ) ، سال شمار هوشنگ ابتهاج،دفتر هنر ویژه ی «سایه». سال سوم، شماره ی 5،صص 473-474.
?علوی مقدم، مهیار و پوور شهرام سوسن(1389) ، کاربرد نظریّه ی روان شناسی رنگ ماکس لوشر در نقد و تحلیل شعر فروغ فرخزاد، پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی، دوره ی جدید،شماره 3،(پیاپی 6)،تابستان صص 83-94.
?علی اکبری،لزین و سید امیر مهرداد حجازی(1390)، رنگ و تحلیل زمینه های تأویل رمزی آن در هفت پیکر ،متن شناسی ادب فارسی ، دوره ی 3،شماره 2،صص: 9-30.
?فرج نژاد فرهنگ،زهره(1395)، روانشناسی رنگ در اشعار هوشنگ ابتهاج براساس آزمایش ماکس لوشر،بهارستان سخن، سال سیزدهم،شماره 31،بهار صص 155-180
?قاسم زاده، سید علی و نیکوبخت(1382) ، روانشناسی رنگ در اشعار سهراب سپهری،فصلنامه ی پژوهشهای ادبی. شماره 2، پاییز و زمستان، صص: 145-156.
?مسجدی ،حسین و بهرامیان ، افسانه(1394)، رنگ و جلوه های روان شناختی و فرا روان شناختی آن در هفت پیکر نظامی ، فصلنامه ی علمی ،تخصّصی درّدری(ادبیات غنایی عرفانی)، سال پنجم، شماره ی پانزدهم، صص 79-96.
?J.E.Cirlot(1972):ADictionary of symbols.
?Routledge & kegan panl.
?www. Sid.ir
کلمات کلیدی: