دفتر نشر وتولید آثار فرهنگی امین اله بخشی مشکول خبر داد.امین اله بخشی مشکول شاه نامه پژوه که درباره ایران باستان مطالعات گسترده ای دارد؛شاهنامه فردوسی را دریچه ورود به ایران باستان می داند.این پژوهشگر عرصه ادب فارسی معتقد است درباره شناخت ایران باستان هیچ منبع موثق تری مانند کتاب شاهنامه فردوسی نداریم.بنابر این شناخت کتاب شاهنامه وترویج آموزش آن در دانشگاهها ومدارس از ضروریات اولیه فرهنگ سازی است که می توان بر اساس تمام لایه های فرهنگی ایران باستان را شناسایی کرد.این باستان شناس وایران شناس افزود سرمایه ملی وهمگانی ایرانیان است که همه آحاد ملت وظیفه دارند که از آن پاسداری نمایند.امین اله بخشی مشکول افزود در شاهنامه افزون بر مباحث تاریخی واسطوره ای ؛درباره سیاست،اقتصاد،تعلیم وتربیت،حکمت عملی،سیاست مدن وتدبیر منزل آنقدر مطالب ارزنده ای وجود دارد که می توان درباره مباحث مذکور کتابهای جامعی نوشت ومن در این زمینه با همه بضاعت مزجت مطالب ویادداشت هایی را تدارک دیده ام که آنها را به تدریج در اختیار مخاطبین وخوانندگان قرار خواهم داد.
کلمات کلیدی:
3 نکاتی در مورد شیر در اساطیر هر ملتی ممکن است برخی از حیوانات از اهمّیت خاصّی برخوردار باشند و چه بسا که توتم تلقی شوند. مثلاً در کشورهای اسکاندیناوی خرس و در نزد عرب ها سگ و روباه زمانی توتم تلقی می شدند. در نزد سرخپوستان عقاب و در نزد هندوان مار اهمیّت اساطیری داشته است. حیوانات اساطیری ایران شیر و اسب هستند به طوری که شیر از نمادهای مهری مهم محسوب می گردد. 1-1-3 نماد شیر در اسطوره های مهری الف) شیر در اسم ها: غالباً اسم هایی که واژه شیر را یدک می کشند مانند: شیر علی، شیرویه (شیر + اویه که پسوند اتصاف است) دارای مفهوم شجاعت و پهلوانی می باشند. در اسم های غیر ایرانی نیز به همین منوال است مانند: اسدالله (لقب حضرت علی (ع)، ریچارد شیر دل (Coeur de Lion) شیر اوغلی و ... ب) نکاتی در مورد شیر و ارتباط آن با خورشید. به طور کلی می توان گفت نقوشی که در حجاری ها و کنده کاری ها و نقاشی ها و صنایع مستظرفه از شیر باقی مانده است؛ یا دلالت بر قدرت و معنویت و شاهی دارند،یا ارتباط شیر را با خورشید و نور نشان می دهند که در زیر به مواردی اشاره می گردد: 1. یکی از مهم ترین نگاره که از شیر باقی مانده است، نگاره ای است که در آن شیری در حال دریدن گاوی است و این مهمترین نگاره شیر است که در تخت جمشید هم (راه پله ی شرقی آپادانا) دیده می شود. تخت جمشید کاخی بود که در آن مراسم مذهبی و تشریفات انجام می گرفته و نگاره های آنجا دارای معانی خاصّی هستند. 2. نقش خورشید به صورت شیر که در شیر و خورشید و اوملازمت دیده می شود. در پنجه ی راست شیر شمشیری است و برپشت او خورشید است . گاهی صورت شیر چون خورشید است این نقش قدمت بسیار دارد. نشان پرچم و کلاه پادشاهان ایران شیر و خورشید بود چنانکه در شعر شاعرات به چنین مواردی بر می خوریم: بگشابند قبا ای مه خورشید کلاه تا چو زلفت سر سودا زده در پا فکنم (حافظ) (شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است(حافظ) 3. شیری که بر روی پرده ها نقاشی می کردند، که به آن شیر شادروان می گفتند. این نقش در پرده های شاهی معمول بود. چنانکه خاقانی در قصیده ی ایوان مدائن می سراید، این است همان درگه کز هیبت او بردی بر شیر فلک حمله، شیر تن شادروان (خاقانی)جالب است پرده های قلمکاری که در وسط آن شیری نقش شده است هم اکنون نیز در ایران دیده می شود. در یک داستان مذهبی شیر از پرده بیرون می آید و دشمن حضرت رضا را می درد. 4. برقبور پهلوانان مجسّمه شیر می نهادند. این بدان معناست که در حقیقت پهلوان به مرحله ی شیری که از مقامات مهری بود رسیده است. جالب آنکه در ادبیات صوفیانه، پهلوان به معنی عارف کامل آمده است. در مناقب العارفین آمده است که از مولاتا درباره ی سلطان ولد پرسیدند:«گفتند که برای مولانا بهاء الذین ولد چه فرمایی؟ فرمود که او پهلوان است ، او را محتاج وصیّت نیست.» 5. پایه های تخت پادشاهان شکل پنجه های شیر بود. پس در حقیقت شاهی که برروی تخت جمشید نشسته بود شیر بود یا خورشیدی که بر شیر سوار است، سرش مانند سر شیر هاله داشت(که همان تاج است) در صفت تخت بلقیس هم نوشته اند: «چهار پایه به چهار شیر زرین ساخته» 6. پادشاهان به شکار شیر راغب بودند و صفت شیر شکار در مورد آنان به کار می رفته. معروف است که بهرام گور تاج را از میان دو شیر برداشت. 7. در باغ های کهن ایران، آب از سر شیر بیرون می آمد. به همین دلیل بعد از لوله کشی کردن آب در دوران معاصر به tape شیر گفتند. در تذکره ی احوال چهار شهید رومی آمده است که شیرهایی می ساختند که از دهانشان آب فوران می کرده است. (leones Fundentes aquam) (ورمازرن، 75) 8. بر بدن نقش شیر را خال کوبی می کردند. 9. ابوریحان بیرونی می گوید که علم کاویان از پوست خرس یا شیر بود. در نقشی اژدهایی به کمر شیر پیچیده که تفسیر آن مبارزه ی خشکسالی با بارآوری است . همه ی این نکات شرح و داستانی دارد که تفصیل همه ی آنها فراغی فراخ می طلبد و غرض مادر این جستار پرداختن به همه ی آنها نیست بلکه از باب تیمّن و تبّرک به مواردی اشاره می گردد.
4- رمز شناسی «دریدن شیر گاورا»چنانکه اشاره گردید این نقش بسیار کهن است و قدمتی دیرینه دارد. از آثار بازمانده از سومریان نقش جام گلدانی است که در آن شیری در حال دریدن گاوی است. این نقش جلوه یی از کشتن گاو به وسیله ی مهر است. که در اینجا شیر سمبل خورشید گرفته شده است. فردوسی می گوید: چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو زهامون برآمد خروش چکاو (فردوسی)شیر در ادبیات فارسی همیشه تب دارد و با گرما و آتش مربوط است. در بیماری جذام که به آن Leprous(شیر مانندگی) می گویند یک وجه شباهت سرخی است. ترکیب اضافه ی شیر آفتاب با بسآمد بالا در ادب فارسی تکرار شده است: «بیاراست کاووس خورشید فر ب دیبای رومی؛ یکی مهدزر»(فردوسی، نقل از بخشی مشکول و دیگران، 1375: 321) چنانکه حافظ در بیتی می فرماید: به آهوان نظر، شیر آفتاب بگیر به ابراوان دوتا قوس مشتری بشکن (حافظ)و در برخی از نگاره ها شیری در حال شکار آهو یا غزاله ی خورشید است. باید توجه داشت که گاو نزد آریائیان از حیوانات مقدس است و این که مهر گاو رامی درد جنبه ی تمثیلی دارد. آریائیان به دامداری مشغول بودند و در حرکت خود از سرزمین های شمال به طرف جنوب در بین النهرین به اقوام کشاورز برخورده بودند که ابزار اصلی آنان در کشاورزی گاو بود. از طرف دیگر نقش «دریدن شیر گاو را» باید دقت کرد که شیر جانور سرزمین های داغ و گرم است و به طور معمول سروکار چندانی با گاو ندارد و لذا باید آن را نقشی تمثیلی دانست. این نقش در شعر فارسی هم بازتاب دارد چنانکه انوری در بیتی می گوید: اسد اندر کمین کینه ی ثور کام بگشاده تا بیابد کام (انوری، )می توان براین باور بود که خود انتقال این بخش به احکام نجومی دلالت بر سمبلیک بودن آن دارد. برج اسد در احکام نجومی نر است و ثور برج گندم فروشان و برزگران است. بعد از ورود خورشید به برج ثور است که بهار می شود و زمین ارته و هیشتا (اردیبهشت، بهشت مقدس) می گردد. و شگفت اینکه در سفرنامه ی فیثاغورث دابرتاس به فیثا غورث می گوید: من عبور خورشید را از برج حمل به برج ثور که نشان تازگی است تقدیس می کنم. در شاهنامه از چند بزرگ مهری نام برده شده است که قابل توجه است و مادر این جستار تحت عنوان بزرگان مهری به آنها (البته) بسیار مختصر اشاره می کنیم. الف) جمشید : جمشید فی الواقع اسم دیگری از مهراست که او را باید تجلّی دیگری از مهر دانست . چنانکه مراد قدما هم از آیین جمشید خورشید پرستی بود. نظامی، شاعر سبک آذربایجانی، هم که به آیین گبران توجه داشت در خسرو و شیرین (ص 59) می گوید: سر از البرز برزد قرص خورشید جهان را تازه کرد آیین جمشیدکه مراد او از آیین جمشید روز و نور و خورشید است. چنانکه فردوسی نیز جمشید را با خورشید یکی می داند: چو خورشید تابان میان هوا نشسته بر او شاه فرمانروا به جمشید بر گوهر افشاندند مرآن روز را روز نو خواندند(فردوسی، 42/1)و هنگامی که فرّه از جمشید دور شد، از نور او کاسته گشت: به جمشید بر ، تیره گون گشت روز همی کاست آن فّر گیتی فروز(همان، 43/1)درباره فّر جمشید و چگونگی گسیختن فر آرتورکریستن سن در کتاب نخستین انسانو نخستین شهریار چنین گزارش می کند :« در دوران فرمانروایی او ] جمشید[ نه سرما بود و نه گرما، نه پیری و نه مرگ ، نه رشک آفریده ی دیوان ، پیش از آنکه به سخن دروغ و ناراست بپردازد. امّا چون به اندیشیدن به سخن دروغ و ناراست پرداخت، فرّه به پیکر مرغی، آشکارا از او بیرون شتافت. چون جمشید دارنده ی رمه ی خوب دید که فرّه از او گریخت، ناشاد و سرگردان می گشت، و درمانده در برابر دشمنی ها بر روی زمین پنهان شد. چون از جم ویونگهان به پیکر مرغ و ارغنه جدا شد. این فرّه را مهر دارنده چراگاههای فراخ ، دارای هزار هنر برگرفت.» (کریستن سن ،1386: 300-301)چون فرّه ی دوم از جم ویونگهان به پیکر مرغ وارغنه جدا شد، فریدون پسر خاندان اثویه ، از خاندان نیرومند، آن را برگرفت.فریدون: از دیگر بزرگان مهری فریدون است که از خاندان جمشید و پرورده گاو بود. فریدون کشند? جمشید یعنی اژی دهاک یا اژدها را از بین می برد. چنانکه که می دانیم در فرهنگ عامیانه کسوف یا خورشید گرفتگی براثر حمله ی اژدهایی به خورشید است (= ضحّاک همان اژدها که دارای سه سر ، شش چشم و سه پوزه) و از این رو طبل و تشت می کوبند تا اژدها بر اثر سر و صدا، خورشید را رها کند. پس رمز گشایی گرفتگی خورشید توسط اژدها بدین گونه است؛ ضحّاک یا اژدهای سه سر بر خورشید (= جمشید که فّر یا نور از او دور شده بود ؛کسوف و تاریکی چیره شد و میانش را به دو نیم کرد (شقه کردن ماه و خورشید رمز پیروزی است). چنانکه در باورهای دینی و اسطوره های مذهبی حضرت پیامبر (ص) با اشاره دست ماه را به دو نیم می کند. (شق القمر). ضحّاک پس از اینکه جمشید را با ارّه به دو نیم کرد ، دختران فرمانروای بزرگ را دزدید و به عقد خود درآورد که سپس فریدون دختران جم را آزاد ساخت و ضحّاک را در کوه دماوند زندانی کرد(هینلز،1386: 83). بنابراین می توان گفت که فریدون مجدّد و احیا کننده ی دین مهری یا تجلّی دوباره ی مهر است. گفته شده است که «فرّهی که از جمشید دور شده بود؛ سه قسمت گردید و به صورت پرنده یی به فریدون و مهر و گرشاسب رسید. از میان آن فرّه های سه گانه ؛فرّه خدایی و موبدی به مهر رسید، فرّه ی شاهی به فریدون پیوست و فرّه ی پهلوانی نصیب گرشاسب گردید(زامیاد پشت، بندهای 35،36،38) (برنجی، 1367: 280) جمشید و فریدون روی هم رفته حدود یک هزاره (فریدون 500 و جمشید 650 سال) به جهان پادشاهی کردند. در شاهنامه ابیات فراوانی است که دلالت بر ارتباط با خورشید (= جمشید) دارد. نمونه ای از ابیات شاهنامه در زیر نقل می گردد: فریدون به خورشید بر ،بردسر به کین پدر نیک بستش کمر (فردوسی)یا: جهانجوی با فرّ جمشید بود به کردار تابنده خورشید بود (فردوسی)در شاهنامه ی ثعالبی، ترجمه ی هدایت آمده است که ] فریدون [ «سیمائی رخشنده و بیاناتی گیرنده داشت. فرّ ایزدی از وجناتش ساتع و نسیم فتح و ظفر از ملکاتش رائح بود» (ثعالبی، 1385: 17) و « چون ماه در پرتو حمایت الهی نشو و نما می کرد».(همان ، 15)در شاهنامه ی فردوسی مهرگان منسوب به فریدون است: پرستیدن مهرگان دین اوست تن آسانی و خوردن آیین اوستاگر یادگار است از او ماه مهر به کوش و به رنج ایچ منمای چهر(فردوسی ، : 79/1)فریدون در ادبیات فارسی به حکمت و نیکویی معروف است بلعمی در این باره می نویسد: « مغان گویند که او آتش پرست بود و هندوان گویند بت پرست بود و همه مقرّند که دادگر بود و علما و حکما را بزرگ داشتی و نخست ملکی که به نجوم اندر نگریست فریدون بود ». (بلعمی ،1337: 30)خاقانی هم در بیتی نور و حکمتی که در دل است را به فریدون تشبیه کرده است: دست آهنگر مرا در مار ضحّاکی کشید گنج افریدون چه سود اندر دل دانای من (خاقانی ،1375: 221)و باز فردوسی در جای دیگر فرماید: فریدون فرّخ فرشته نبود ز مشک وز عنبر سرشته نبود زداد و دهش یافت آن نیکوی تو داد و دهش کن فریدون توی(فردوسی )،(شمیسا، 1376: 100)5- گرشاسبگرشاسب یکی دیگر از قهرمانان اسطوره ای اژدها کش ایران باستان است. او نیز مانند فریدون ]دارای فرّ کیانی است[ .(هینلز، 1388: 39). برخی از قهرمانان شاهنامه اژدها کش هستند. در اصل بهرام (در اوستا و رثرغن ) اژدها کش است که اژدهای ابرهای سترون را می کشد. ور ثرغنه در اوستا و ایندرا دروداها هر دو اژدها کشند. ایندرای ورتراهان یعنی ایندرا کشنده ی اژدهای ورتره.ایندرای ورتراهان با واجره یعنی گرزش اژدها را می کشد. و اجره همان واژه در فارسی باستان و گرزه در فارسی است. بسیاری از قهرمانان شاهنامه از سام یک زخم گرفته تا فریدون گرزه دارند تا ورتره یعنی دیو یا اژدهای خشکسالی را بکشند. چرا که این اژدها غالباً جلوی ابرهای باران زا را - که برای فلات ایران ضروری بود می گرفت و لذا یکی از بایستگی پهلوانان بزرگ اژدها کشی آنان تلقّی می شد تا باران بتواند ببارد. در اساطیر و دایی هم ورتره اژدهایی است که آب ها را مسدود کرده و ایندره با کشتن آن آب ها را دوباره به جریان می اندازد. میرچا الیاده، اسطوره شناس معروف در این باره می نویسد:« اژدها در اینجا مظهری است از آشوب ... ایزد ایندر به مقابل? اژدهای ورتره می شتابد ... پرتاب آذرخش (گرز ایزد ایندر) و بریدن سر اژدها معادل است با فعل خلقت ... ورتره آب ها را گرفتار کرده و در غارهای کوه بسته نگه داشته بود ... با مسدود کردن آب ها و نگه داشتن آن ها تنها برای خودش ، جهان را دچار خشکسالی کرده بود.» (الیاده،1365: 38-37) سام یک زخم اژدهاکشی خود را در نامه اش برای منوچهر شاه ایران به تفصیل نقل می کند: ز من گر نبودی به گیتی نشان برآورده گردن ز گردن کشان چنان اژدها کو زرود کشف برون آمد و کرد گیتی چو کف زمین شهر تا شهر پهنای او همان کوه تا کوه بالای او ... زتفّش همی پرّ کرکس بسوخت زمین زیر زهرش همی برفروخت ز سر تا به دمّش چو کوه بلند کشان موی سر بز زمین چون کمند زبانش بسان درختی سیاه زَفَر باز کرده فکنده به راه به زخمی چنان شد که دیگر نخاست ز مغزش زمین گشت با کوه راست(ج / منوچهر/ ب/115 به بعد) که به نظر می رسد اژدها همان خشکسالی باشد که نشانه ی آن در کم آبی کشف رود نمایان می شود.زتفّش همی پرّ کرکس بسوخت زمین زیر زهرش همی برفروخت زمین گشت بی مردم و چارپای همه یکسر او را سپردند جای(ج 7/منوچهر/ب 1020 به بعد)بعد از کشتن اژدها مردم دوباره به بوم خود بر می گردند و کشاورزی رونق می گیرد و جهان رو به آبادانی می گذارد. می توان گفت که سام با تکرار خویش کاری ایندره همان زمان سرمدی را القا می کند. پهلوانان همان اعمال ایزدان را انجام می دهند.مایکل بری در تفسیر خود بر هفت پیکر نظامی می گوید: « کیش ور ثرغنه در تمام قلمرو تمدّن ایرانی گسترش داشت. به آن در آسیای میانه ورلاغن، در سغد واشاغن و در خوارزم آرتاغن و در ارمنستان وهاغن می گفتند(بری، 1385: 90)هر چند از اژدها در متون مختلف کهن مخصوصاً شاهنامه تفاسیر گوناگونی وجود دارد در اساس باید گفت که همان دیو خشکسالی است؛ امّا می توان به طور کلّی آن را بر مشکلات و موانع طبیعی بشر تعبیر کرد که قهرمان خدا گونه باید بر آن چیره شود تا بتواند قوم خود را از شرّ آن رهایی بخشد.(شمیسا،1397: 79)اژدها واژه ی عجیبی که شکل مفرد و جمع هم ندارد. موانع طبیعی که مطرح گردید به شکل جانوری نموده شده است که شکل ثابتی ندارد. و گاهی به صورت آتشفشان ، گاه طغیان رودخانه ها و گاه به صورت جانوران دّرنده و گاه به صورت خشکسالی است اژدها هم حیوان اساطیری عجیبی که شکل خاصّ ندارد. هم مثل نرّه شیر است و هم مثل زن پستان دارد.جهان هم اژدهای هفت سر است: به نخجیر شد شهریار دلیر یکی اژدها دید چون نرّه شیر به بالای او موی و زیر سرش دو پستان بسان زنان از برش یکی مرد برنا فرو برده بود به خون و به زهر اندر افسرده بودج 7/ پادشاهی بهرام گور ب 1313 به بعد
6-معنای رمزی اژدهاکشی:نبرد با اژدها - که در اصل کار ایزد ایندره است - در متون حماسی به انحاء مختلف باز تولید شده است. مثلاً نبرد فریدون و ضحّاک می تواند نمادی از نبرد فریدون با یک اژدها باشد. همانطوری که نبردهای رستم با افراسیاب را به اعتباری می توان باز تولید نبرد قهرمان با اژدهای خشکسالی دانست. و لذا کشتن حیوانات و جانوران مهیبی چون گرگ، گراز و شیر هم می تواند در راستای همین اصل اژدها کشی در معنای رفع موانع و مبارزه با نیروهای اهریمنی تلقّی گردد. مگر نه این است که آنگاه که بهرام گور(= بهرام اژدها کش) چون می خواهد تاج شاهی را از میان دو شیر بردارد تا بایستگی خود را نشان دهد نخست با گرزه ی گاوروی شیران را می کشد. همی رفت با گرزه ی گاوروی چو دیدند شیران پرخاشجویج 7،پادشاهی یزدگرد / ب 6767- کیخسرو:سومین پادشاه کیانی، در اوستا جایگاه خاصّی دارد. او پسر سیاووش و نوه ی کیکاووس است. مادرش فرنگیس، دختر افراسیاب تورانی است. او از جاویدانان است. برای گرفتن انتقام خون پدرش ، سیاووش، به جنگ افراسیاب شتافت و او را کشت. (اوشیدری،1371: 400) پس از سامان گرفتن کارها از پادشاهی دست کشید و لهراسب را به جانشینی انتخاب کرد. ایالات ایران را به فرماندهان خود بخشید و منشور سیستان را به رستم اعطا نمود. به همراه طوس، و گیو و گستهم و فریبرز و بیژن به سوی کوهی حرکت کرد و در زیر برف ناپدید شد. کیخسرو از بعضی جهات یادآور کوروش است. ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه (ص 152) به این نکته تصریح دارد.کوروش را پس از ولادت در کوهی رها کردند و چوپانی او را بزرگ کرد. او پسر کمبوجیه فرمانروای انشان و ماندانه دختر پادشاه ماد بود با پدربزرگ مادی خود نبرد کرد و او را اسیر نمود. جالب است که معنای کوروش را نیز خورشید نوشته اند. کوریا خور به معنی خورشید و اوش در پایان علامت حالت فاعلی اسم است. در ادبیات فارسی گاهی کیخسرو را با خورشید آورده اند. فردوسی در ابیات زیر صراحتاً کیخسرو را خورشید نامیده است » : بدو ( پیران ) گفت رستم که ای پهلوان درودت ز خورشید روشن روان هم از مادرش دخت افراسیات که مهر تو بیند همیشه به خواب ج 4 ، ص 220 در داستان بیژن و منیژه ، کیخسرو قبل از آن که در جام جم بنگرد : خروشید پیش جهان آفرین به خورشید بر چند بر آفرین ج 5 ، ص 42
گودرز می گوید : ولیکن چنین دارم امید من که آید جهاندار خورشید من بیفروزد این رزمگه را به فر بیارد سپاهی به نو کینه ور ج 5 ص 205 بدانست کو این سخن جز به مهر نپیمود با شاه خورشید چهر ج 5 ، ص 398 همه روی ایران چو دریا کنیم ز خورشید تابان ثریا کنیم ج 5 ، ص 286 برو آفرین کرد کای نیکنام چو خورشید هر جای گسترده کام ج 5 ، ص 56
کیخسرو می گوید : جهان روشن از تاج و تخت من است سر مهتران زیر تخت من است ج 5 ، ص 346 خاقانی در قصیده ای موسوم به ترسائیه عیسی را که در فلک خورشید می زید ، کیخسرو ایوان نور خوانده است ، چه راحت مرغ عیسی را ز عیسی که همسایه است با خورشید عذرا گر آن کیخسرو ایوان نور است چرا بیژن شد این در چاه یلدا دیوان ، ص 24 کیخسرو تنها باز مانده ی سیاووش است که به دسیسه ی اطرافیان افراسیاب کشته شده است. به قصد انتقام از افراسیاب به گنگ دژ رفت و به دنبال او شش ماه دریانوردی کرد و مدت ها در خشکی راند. اما افراسیاب از گنگ دژ گریخته بود. تا دریای چیچست او را دنبال کرد و سرانجام او را در سواحل دریای چیچست به زاری کشت. ( شاهنامه ، ج 3 و 4 ) و در پی خلسه ها و جذبه های عارفانه و بر مبنای الهامات الهی بدون گذشتن از دروازه های مرگ به معراج رفت و از دیده ها نهان شد و در حماسه و اسطوره او را جاودانه می دانند ( زمردی ، 1395 : 239 ) بدینسان ترتیب انتقال قدرت بر مبنای اصل تناسخ ( metempsychosis ) و تداوم راه قهرمان در گذار از اسطوره ی سیاوش به اسطوره کیخسرو شکل می گیرد. افراسیاب چون آگاه می گردد که سیاووش به عنوان ایزد نباتی ممکن است مرگ مظلومانه اش در رویش بر سیاوشان ، تجلی یابد ، از آنجا که از قاعده ی تناسخ ارواح وحشت داشته تا مبادا از مرگ مظلوم گیاه بروید سرانجام به اطرافیان خود می گوید : « کنیدش به خنجر سر از تن جدا به شخّی که هرگز نروید گیا بباید که خون سیاوش زمین نبوید نروید گیا روز کین » ( همان ، ج 3 ، ص 146 ) اما سیاووش همچون آدونیس ( Adonis) در اساطیر بین النهرین (ژیران ، فرهنگ اساطیر آشور و بابل ، ص 170 ) به رسم ایزد نباتی ، تبلوری جاودانه می یابد و فرزندش در پرتو اصل تناسخ ، ادامه دهنده ی راه اوست. که روی زمین از بد اژدها به شمشیر کیخسرو آید رها روان سیاووش را زنده کرد جهان را به داد و دهش بنده کرد ( همان ، ج 5 ، ص 377) هانری کرین نیز تأکید می ورزد که انتقال معنویت و الوهیّت از پدر ( اب و روح القدس ) به پسر از بن مایه های آیین زرتشت است ( کرین ، هانری ، بن مایه های آیین زرتشت در اندیشه ی سهروردی ، ص 62) کیخسرو استاد نیایش و تطهیر و پاکی است در سراسر مجلد پنجم شاهنامه شاهد آیین سرو تن شستن او به مثابه ی غسل آیینی و نیایش او با یزدان پاک و توکل او به خداوند هستیم. اگر زو تو خشنودی ای دادگر مرا باز گردان ز پیکار سر بکش در دل این آتش کین من به آیین خویش آور آیین من ( همان ، ج 5 ، 359) سهروردی در باب کیخسرو در « الالواح العمادیّه » می نویسد : « کیخسرو فرخنده ، اقامه ی تقدیس و عبودیّت کرد آن گاه منطقیّت اب القدس بدو فرا رسید و با او سخن از غیب گفت و او خود متنقس از حکم الهی ، به سوی علم اعلی عروج کرد و انوار خداوندی بدو مواجه شد و بدین انوار معنایی را که به نام « کیان خرهّ » خوانده شده است دریافت و آن القاء قاهری است در نفس که بدان مردم سر خضوع و اطاعت فرود آورند. » (معین ، 1364 : 1/ 392 ).او هم چنین در حکمه الاشراق از طریقه ی « حکماء الفرس » سخن می گوید و قطب الدین در شرح حکمه الاشراق در توضیح حکماء الفرس از آفریدون و کیخسرو نام می برد. در بسیاری از متون از جمله تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء ، فارسنامه ابن بلخی ، مجمل التواریخ و القصص به جنبه ی پیامبری او اشاره شده است. بدین سان کیخسرو عالی ترین و معروف ترین شخصیت مهری و عرفانی در شاهنامه است که چگونگی زادنش ، بالیدنش ، نیک سیرتی و عدالت و دارا بودن فرّ کیانی و جام گیتی نما و داشتن صفات و کردارش و جدال با افراسیات و کشتن او سرانجام به صورت راز آمیز ناپدید شدنش؛ قابلیت تأویلات رمز آمیز فراوانی را پیرامون او فراهم کرده است و او را از یک نماد اسطوره ای - حماسی به نمادی عرفانی تسری داده است به همین جهت در آثار بسیاری از عرفا و شعرا به عنوان یک انسان کامل از او یاد می گردد. ( مباشری ، 1395 ، 441) 8- تأثیر مهر پرستی در فلسفه و عرفان و ادبیات مهر پرستی در فلسفه و عرفان و علوم غریبه و ادبیات فارسی تأثیر نهاده است مثلاً به مورد سیمیا اشاره می گردد : در آیین مهری اعتقاد بر این است که روان انسان سرانجام از هفت فلک باید عبور کند و در هر فلکی کاستی های خود را از دست فرو هلد تا سرانجام پالوده گردد. گورو ویدال می نویسد : « در هر یک از این هفت مرحله ، گردنده و سالک حالتی را بروز می دهد که روانش روزی آن را خواهد آزمود. یعنی روزی که به میان هفت سپهر فلک اوج خواهد گرفت و نا رسایی ها و کاستی های انسانی اش را یکی یکی از دست خواهد داد. در آرس ، شوق جنگ به منبع خود باز می گردد ، در زئوس ؛ جاه طلبی از دست می رود ، در آفرودیت امیال جنسی از دست می رود و الی آخر تا اینکه روان پالایش می یابد . سپس اما بیش از این نمی توانم بگویم " Nama nama sebesio " ( گورو ویدال 1369 : 166 ) شبیه به این مطلب در کتب سیمیا هم وجود دارد. حاج محمد خان کرمانی در کتاب برهان قاطع در باب علم سیمیا می نویسد : « مرادشان تسخیر کردن کواکب است ... باید اول قمر را تسخیر کرد ، پس از آن که نور قمر در انسان پیدا شد به قوت قمری تسخیر عطارد کرد و در عزیمه قمر را شفیع می کنی پیش عطارد و توجه می کنی به قمر و به واسطه قمر توجه می کنی به عطارد و هم چنین چون در قلب تو نور قمر و عطارد پیدا شد؛ آن وقت صالح می شوی از برای تجلی زهره و ... و هکذا تا آن که به نور همه مشتعل شوی صالح می شوی از برای تسخیر زحل . پس هر کسی می خواهد به آسمان دویم برسد میان آسمان دویم و او آسمان اوّل فاصله است بلکه میان تو و آسمان اول هوا فاصله است و کره نار ، باید از این راه بالا رفت ؛ الطریق مسدود و الطلب مردود ! » ( کرمانی ، 1351 : 214 ) ورمازرن در کتاب ( آیین میترا ، 191) می نویسد : « مهر پرستان معتقد بودند که روح انسان می تواند از سیارات هفتگانه عبور کند » جالب است که نشانه های آیین مهری در عرفان نیز قابل رد یابی است در آیین مهری به هفت زینه یا پله معتقدند ( = هفت وادی سلوک یا هفت منزل در عرفان ) که گورو ویدال آن را در میترا ئیسم رومی به شرح زیر گزارش می کند : کلاغ سیاه ، سرباز ، شیر ، ایرانی ، پیک خورشید و پدر.( گورو ویدال ، 1369 : 166 ) در برخی از منابع آمده است که پدر یا پیر ، عصا و حلقه یی داشت. در عرفان هم آخرین مقام ، مقام شیخی و پیری است. به روحانیان مهری مغان می گفتند که جشن های مهرگان را اجرا می کردند در عرفان پیر مغان شیخ کامل است و خرابات یا « خور آباد » نشیمن اوست . چنانکه حافظ می گوید : در خرابات مغان نور خدا می بینم وه عجب وین که چه نوری ز کجا می بینم (حافظ)می توان حدس زد که بین آیین مهری و شست و شو در آب ارتباطی وجود دارد. حافظ در بیتی می گوید : شست و شویی کن و وانگه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده ( حافظ ) ورمازرن نیز حدس زده است که نزدیک معابد و غارهای مهری می بایست رودخانه یی جریان داشته باشد. در برخی از اقوال و منابع آمده است ، مهریان در ضمن شست و شوی در روز سی ضربه تا زیانه به خود می زنند. (ورمازرن ، 45 ) در این صورت شاید تا زیانه سمبل اشعه ی خورشید بوده باشد. چنانکه خاقانی در وصف صبح و خورشید می گوید : جنبید شیب مقرعه صبحدم کنون ترسم که نقره خنگ به بالا بر افکند ( خاقانی) در اعصار کهن سال به دو بخش زمستان و تابستان تقسیم می شد. که مهرگان جشن آغاز زمستان ( اعتدال خریفی ) و نوروز جشن آغاز تابستان ( اعتدال ربیعی ) بود. در شعر فارسی مکرراً از مهرگان و مهرجان ( میترا گانا ) سخن به میان آمده است. مهرگان در شاهنامه و ادبیات فارسی به فریدون منسوب است. پرستیدن مهرگان دین اوست تن آسانی و خوردن آیین اوست اگر یادگار است از او ماه مهر به کوش و به رنج ایچ منمای چهر (فردوسی)در پارسی باستان ماه باگیادی Bagayadi به معنی ماه بغ است و به احتمال زیاد مراد از بغ میتره است. چنانکه دو مزیل نیز در کتاب اسطوره و حماسه بر این باور است که در آیین هند و ایرانی پرستش پنج خدا رواج داشته است که عبارتند از : میترا و ارونا ، خدایان کنش شهریاری ، ایندرا ، خدای جنگ و دوناسایتا ، خدایان بار آوری » ( دو مزیل ، 1388 : 120 ) در اوستا نیایش هایی درباره ی خورشید و مهر آمده است که به آن ها خورشید یشت و مهر یشت می گویند . گفتنی است که تقدس خورشید و نورانیات بعد از اسلام نیز در عرفان فرقه ی مولوی و در فلسفه ی اشراق باقی ماند. مولانا چند دعا در باب خورشید دارد. و از همه جالب تر هورخش کبیر و هورخش صغیر دو نیایش خورشید از شیخ اشراق سهروردی است. شمیسا بر این باور است که مهر پرستی ، تا قبل از رواج آیین زرتشتی ، مهم ترین مذهب رایج در ایران بوده است. به طوری که در دوران هخامنشی و حتی اشکانی هم رواج داشته است. و چه بسا که این آیین از ایران به روم رفته است . ( شمیسا ، 1376 : 114 )
نتیجه گیری در شاهنامه فردوسی شیر و خورشید و شاه که با بسآمد بالا تکرار گردیده اند می تواند پیوندی با مهر پرستی ایرانیان باستان داشته باشد که به صورت مستقیم از آن در شاهنامه سخنی به میان نیامده است. ریشه ی شیر احتمالاً همان خشثره Xashathra به معنی شهر است . خشثره به معنی کشور و پادشاهی نیز هست. شهریور در اوستا Xshathra vairya است ( از نظر نجومی حضور آفتاب در برج سنبله است که نماد دیگری از بار آوری است ) که می توان آن را خانه ی شیر یعنی برج اسد هم معنی کرد جالب است که صورت دیگر شیر ، شار است که در شیر و سیر و شارویه باز مانده است. شار صورتی از شهر هم هست که در شارستان دیده می شود. در کتب لغت شار را پادشاه غرجستان و حبشه نوشته اند. به نظر می رسد که شار به معنی ریزش آب در واژه ی آبشار همان کلمه ی شیر باشد . چنانکه برخی از زبان شناسان غرب هم roi = Rex) ) و ( Lion = Leo) به معنی شاه را از یک جنس دانسته اند فیثاغورث در سیاحتنامه می گوید : شاه را به صورت شیری دیدم شیر هم که سمبل خورشید است یک نماد مهری است. در فرهنگ سمبل ها آمده است . ایرانی ها خورشید را به صورت شیر نقش کرده اند . دور صورت شیر یال است که مساوی اشعه ی آفتاب می باشد در متون ادب فارسی به آفتاب شیر سوار گفته اند. در قرآن مجید به آفتاب و ماه قسم یاد شده است و خود خداوند نور خوانده شده ورمازرن از اسطوره شناسان غرب بر این باور است که : در مراسم دینی آتش خاص سالکان مهری است که به مقام شیری رسیده اند و نشانه ی شخصی آنان بیچیله یی است که به وسیله ی آن آتش را جا به جا می کنند . شیر هم از حیواناتی است که تب گرم دارد و به آتش و خورشید مربوط است و با آتش و خورشید در پیوند است.
منابع : اکبری ، منوچهر 1395 . فردوسی پژدهی ( مجموعه ی مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان ) تهران خانه ی کتاب.اوشیدری ، جهانگیر 1386 دانشنامه ی مزد یسنا ( واژه نامه ی توضیحی آیین زرتشت ) . تهران ، مرکز.بلعمی ؛ ابوعلی محمد 1337 . ترجمه ی تاریخ طبری به اهتمام دکتر مشکور تهران : خیام بیروتی ؛ ابوریحان ، 1363 . آثار الباقیه . ترجمه ی دکتر دانا سرشت تهران امیر کبیر چاپ سوم.توب کارل 1395 . اسطوره های ازتکی و مایایی ترجمه ی عباس مخبر . تهران : نشر چشمه . ثعالبی 1328 . غرر اخیار ملوک الفرس . ابو منصور عبد الملک ثعالبی،ترجمه ی محمود هدایت. تهران انتشارات وزارت فرهنگ دومزیل ، ژرژ 1388 . اسطوره و حماسه در اندیشه ی ژرژ دو مزیل . تهران : نشر مرکز . شمیسا سیروس . 1376 . طرح اصلی داستان رستم و اسفندیار ( همراه با مباحثی در آیین مهر ) تهران ، میترا. .................. 1397 شاه نامه ها تهران : هرمسطبری. 1362. تاریخ طبری. ترجمه ابوالقاسم پانیده. مجلّد دوم . تهران . اساطیری. کریستن سن آرتور ، 1375 ایران در زمان ساسانیان . ترجمه ی رشید یاسمی . تهران : دنیای کتاب چاپ هفتم. کریستن سن ، آرتور 1386 نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه ای ایرانیان ترجمه ی ژاله آموزگار و احمد تفضلی . تهران : نشر چشمه . کرمانی ، حاج محمد خان ، 1351 ، برهان قاطع ، کرمان : چاپخانه سعادتمعین ، محمد . 1364 مجموعه ی مقالات به کوشش مهدختمعین . تهران ، انتشارات معین خاقانی ، 1338 . دیوان مصّحح دکتر ضیاء الدین سجادی ؛ تهران : زواّر، فردوسی : 1966 مسکو ، اداره انتشارات دانش ویدال گورو 1369 . پولیانوس. ترجمه ی فریدون مجلسی . دو مجلّد ، اصفهان : جی نشر سپاهان وزمازون، مارتن. 1372. آیین میترا. ترجمه ی نادر بزرگ زاد. تهران. نشر چشمه.هینلز ، جان 1368. شناخت اساطیر ایران ترجمه ی ژاله آموزگار و احمد تفضلی تهران : چشمه هینلز ، جان ر . 1388 اسطوره های ایرانی . ترجمه مهناز شایسته فر تهران انتشارات مؤسسه مطالعات هنر اسلامی . یا حقی ، محمد جعفر 1387 فصلنامه پاژ سال اول شماره اول بهار
کلمات کلیدی:
شیر و خورشید در شاهنامه
چکیده: شاهنامه گنجینه ای از مسائل فرهنگی ، تاریخی ، اساطیری ، سیاسی و اقتصادی است. و گاهی حتی تعّمق در یک کلمه و حتی یک مصرع یا بیت معنی آفرین است. شیر و خورشید و پیوندهای عمیق آن با مبانی اسطوره ای چون آیین مهر، بزرگان مهری و اژدها کشی از این مقوله به شمار می رود. در این مقاله ی توصیفی - تحلیلی که به روش کتابخانه ای و اسنادی نوشته شده است شیر و خورشید و رویکردها و ارتباط آن با آئین مهرپرستی ،چیزی که در غرب به میترائیسم معروف است مورد ژرف کاوی قرار گرفت. در این نوشته ثابت گردید که اعمال ایزدان و خدایان به پهلوانان منتقل شده و انسان می تواند با الگو گرفتن از اعمال شاهان و پهلوانان در سایه ی اسطوره ها به زندگی مسالمت آمیز خود ادامه دهد و به همین خاطر است که اسطوره ها همواره تولید و باز تولید می شوند.
واژگان کلیدی: شاهنامه،شیر، خورشید، مهرپرستی ،بارآوری، خشکسالی
1-1 مقدمه: شاهنامه فردوسی گنجینه ای از اساطیر و فرهنگ و تاریخ ایرانی است که همه ی جنبه های آن، آنچنان که باید و شاید تاکنون ژرف کاوی نگردیده است. یک بخش از رویکرد هر پژوهشگری در شناخت شاهنامه می تواند تبدیل داستان (story) به تاریخ (history=) یالااقل یافتن ربط بین آن دو باشد.(شمیسا، 1:1397 ) هیچکس نمی تواند در این نکته تردید نماید که شاهنامه متنی مفصل و ادبی و بسیار ظریف است و برای استنباط و استخراج مطالب آن باید کاملاً با این متن مأنوس بود. همانطوری که ما به همه ی آثار مستشرقان و موّرخان رومی و ارمنی قدیم و یونانی اشراف کامل و کافی نداریم، بسیاری از ایرانشناسان نیز چه بسا که به شاهنامه اشراف کافی نداشته باشند. البته این سخن بدان معنا نیست که آنان شاهنامه را نخوانده اند و یا آن را ندیده اند بلکه منظور این است که آنان انسی سی، چهل ساله ندارند و لذا ممکن است در گزارش های خود از شاهنامه و یا از بخشی از فرهنگ ایران باستان اشتباه نمایند. در شاهنامه گاهی دقّت در حّد یک مصراع و حتّی یک کلمه، معنی آفرین است و گاهی در ذکر مطالب تاریخی منحصر به فرد است و وقایع و حوادث و جزئیات آن همچون یک فیلم سینمایی به تصویر کشیده می شود و در پیش چشم خواننده مجسّم می گردد؛ لذا دقیق خواندن کتاب شاهنامه، مخصوصاً برخی از واژگان کلیدی در مطاوی کتاب شاهنامه با بسآمد بالا از اهمّیت فراوانی برخوردار است و می تواند در فهم لایه های پنهان برخی ابیات به خواننده کمک کند. در این مقاله برآنیم تا مفاهیم شیر و خورشید در شاهنامه را که به نظر می رسد از مفاهیم اسطوره ای کهن می باشد و چه بسا که از مفاهیم مشترک کهن الگوها تلقی گردد ژرف کاوی نموده و شواهد مربوط به آن در شاهنامه را به نمایش بگذاریم. 2-1 بیان مسأله یکی از واژگان کلیدی که می توان گفت از اصول فکری زیر بنایی شاهنامه می باشد، تکرار مطالب کهن باستانی همچون شیر و خورشید در شاهنامه است. گرچه اساساً درک مطالب کهن باستانی با استنباط و حدس و گمان و ذهن وقّاد نظریه ساز ارتباط دارد که چه بسا در برخی از فرهنگ ها ممکن است مورد انکار و تمسخر قرار بگیرد و چه بسا که ممکن است طلب سند کنند و بپرسند که چه کسی قبل از شما چنین گفته است؟! غافل از اینکه در هر دوره ای ابزار و پیش فرض ها و نظریه هایی برای تحقیق و جستجو مطرح می گردد که در دوره های بعد ممکن است باطل گردد. وانگهی در بحث از مطالب هزاره های کهن نباید مدام پرسیده شود: که فلان مطلب را که گفته است؟ چون در این وادی سخن از توجیه است و ممکن است در آینده توجیهات بهتری پیدا شود و خردک خردک مورد قبول عام قرار گیرد. همانطوری که مسائلی چون سلسله طولیّه و عرضیّه و حدوث دهری و راندن عقل اول بر عقل دوم، عقول و نفوس عشره و غیره ... در آغاز مطالب علمی اثبات شده ای نبوده اند بلکه صرفاً نظریه هایی بوده اند برای تبیین برخی امور؛ که اذهان بر اثر تکرار چند صد ساله با آن ها مأنوس شده و آن ها را همانند وحی منزل پذیرفته اند. حال یکی از مباحث بحث برانگیز در شاهنامه می تواند بحث میترائیسم و یا مهر پرستی باشد که هم یکی از مذاهب ایران کهن بوده است و هم در فرهنگ غرب مطرح بوده است، امّا این نکته نامعلوم است که این مذهب کهن در کدام فرهنگ متقدّم بوده است؟ البته اگر ما در مطالعه ی این موضوع به فرهنگ و منابع یونان قدیم و همچنین ارمنی قدیم دسترسی می داشتیم، که قضیه به راحتی حل می شد ولی چون دسترسی به موارد یاد شده امکان پذیر نیست، ناگزیریم که از متون بازمانده ی دست اول مانند تاریخ طبری و غررالسّیر و خدای نامه ها و شاهنامه ی فردوسی در توجیه چنین مسائلی کمک بگیریم. 2- پیشینه پژوهش یک جستجوی ساده ی اینترنتی نشان می دهد که درباره موضوع پژوهش حاضر حتّی یک تحقیق و پژوهش اصیل نیز وجود ندارد. فقط در برخی از سایت های اینترنتی تا این حد اطلاع رسانی گردیده است که تا پیش از بهمن 57 شیر و خورشید در پرچم برخی از حکومت ها و سلسله ها تصویر می گردیده و نشان از فرهنگ ملّی و باستان دارد. امّا این فرضیّه چنگی به دل نمی زند و با ژرف کاوی و عمق نگری می توان به مباحث گسترده تر و ژرف نگرانه تر دست یافت که می تواند در نوع خود اصیل و نوآور باشد. 1-2 پیوند عناصر مطرح در شاهنامه با فرهنگ ایران باستان به نظر می رسد که پدیده و عناصری چون شیرو خورشید مطرح در شاهنامه با مذاهب کهن ایران باستان مخصوصاً با نژاد آریایی ها پیوندی ناگسستنی داشته باشد. امّا طرح مسأله بدین گونه است که به نظر می رسد مذهب کهن ایران قبل از اسلام ، مهر پرستی بوده است امّا دلیل اینکه بحثی تحت این عنوان در متون تاریخ کهن ما نیامده است این است که مورخین دوره ی اسلامی مذهب مهری را به اسم دیگری یعنی دین صابیان می خواندند و لذا باید نشانه های مهری را تحت عنوان مطالبی که در مورد صابیان نوشته شده است جستجو کرد؛ که بحث بسیار دراز آهنگ و گسترده ای است و تفضیل آن از حوصله ی این گفتار خارج است. ولیکن جهت تیّمن و تبرّک به اشاراتی بسنده می گردد. 2-2 دین شاهان کهن مورّخان کهن ما دین شاهان کهن ایران را پیش از زردشت دین صابیان ذکر کرده اند؛ چنانکه طبری می نویسد:«گویند که بشتاسب و پدرش لهراسب دین صابیان داشتند تا وقتی سمی[یکی از پیغمبران بنی اسرائیل] وزرادشت دین خویش بیاوردند و این سال سی ام پادشاهی بشتاسب بود.» (طبری، 1362: ج 2: 481). 1-2-2 صابئین و صابئه: صابئه فی الواقع به تحله های مختلف مذهبی اطلاق می گردد، امّا عموماً آنان را در متون قدیم عبده (= بنده کواکب) خوانده اند، زیرا در نظر آنان کواکب(= ستارگان) جنبه ی قداست و روحانی داشتند همانطوری که آنان آب را مقّدس می شمردند و شست و شو در آب رودخانه در طی مراسمی خاص از ارکان آیین آنان بود. به همین دلیل به آنان مغتسله گفته می شود. جالب است که صابئه هنوز هم وجود دارند«صبح در آب رودخانه کمی فرو می روند و در برابر آفتاب چیزی به زبانی که دارند می خوانند». (قزوینی، بی تا: 277) 2-2-2 اتیمولوژی صابئی: در مورد معنی واژه ی صابئی حدس های فراوانی زده اند که برخی آن را مشتق از صبا به معنی مشتاق بودن دانسته اند و برخی دیگر مشتق از صباء که گویند معنایش دین خود را تغییر دادن است و بعضی آن را دستکاری شده نام sabaean مسیحی عربستان جنوبی می دانند. و لهاوزن آن را به معنی غسل تمعید دادن می داند که در ماندایی وجود دارد.(جفری، 1372: 285) 3- خورشید پرستی یا تقدیس خورشیدبه هر تقدیر خورشید پرستی یا تقدیس خورشید از مذاهب اقوام متعدد تلقی می گردد که در برخی از فرهنگ ها هنوزهم نشانه های این اعتقاد باقی است. در بابل و آشور سمس یا شمش (shamash) خدای خورشید را پرستش می کردند. شمّاس از مراتب روحانیت کلیسای مسیحی احتمالاً با این واژه ربط دارد. این باور بی شک در مناطق مختلف تأثیر نهاده است، مثلاً آزتک ها که در مکزیک تمدن قبایل کهن تر را أخذ کرده بودند؛ خورشید پرست بودند و برای خورشید قربانی می کردند. مردم سبا(=یمن) نیز ستاره پرست بودند و مخصوصاً به خدای ماه که به آن القمه می گفتند اعتقاد خاصّی داشتند که در متون اسلامی آنان را آفتاب پرست می خوانده اند: مولانا در دفتر چهارم مثنوی در قصّه ی بلقیس و سلیمان از زبان سلیمان به هدیه آورندگان سبا می گوید: می پرستید اختری کوزر کند رو به او آرید کو اختر کند می پرستید آفتاب چرخ را خوار کرده جان عالی نرخ را آفتاب از امر حق طبّاخ ماست ابلهی باشد که گوییم او خداست آفتابت گر بگیرد چون کنی آن سیاهی زوتو چون بیرون کنی؟ گر کشندت نیم شب خورشید کو؟ تا بنالی یا امان خواهی از او حادثات اغلب به شب واقع شود و آن زمان معبود تو غایب بود سوی حق گرراستانه خم شوی و ارهی از اختران محرم شوی چون شوی محرم گشایم با تو لب تا ببینی آفتابی نیم شب (مولوی ،1381: 65)جالب است یکی از بت های عرب جاهلی لات بود که نام آن به همراه عزی در قرآن مجید هم آمده است. لات برروی صخره یی قرارداشت که به آن صخرة اللات گفته می شد. به نظر برخی از محققان اللاة محرّف الئلاهه است که نام آفتاب بود و مونث شمرده می شد. به نظر برخی دیگر اللاة الهه آفتاب مؤنث لا است. جالب است که احترام به خورشید و نورانیات در قرآن مجید هم دیده می شود و اسم یکی از سوره ها، سوره ی مبارکه الشمّس است که در آن می فرماید : «والشَمسِ و ضُحیهَا . والقمر اذا تلیها.»( الشّمس/1و2) سوگند به آفتاب و چاشتگاهش . سوگند به ماه آنگاه که از پس خورشید در آید. اصولاً تقدس خورشید در ادبیات فارسی بازتاب گسترده ای دارد که به نظر می رسد یادگاری از مذاهب کهن مهر پرستی (= میترائیسم) است. اکنون چند نمونه در این مورد ذکر می شود: بیفکند باره، فروهشت موی سوی روشن دادگر کردموی (دقیقی)جالب است که خدای آفتاب- که پرستش آن در جوامع کشاورزی رواج داشت- معمولاً خدای عدالت و دادگری است چنان که شمش در بابل و آشور خدای عدالت و نظم و قانون بود. نظامی در مخزن الاسرار می گوید: دفتر افلاک شناسان بسوز دیده خورشید پرستان بدوز صفر کن این برج زطوق هلال باز کن این پرده ز مشتی خیال تا به تو اقرار خدایی دهند بر عدم خویش گوایی دهند (نظامی،نقل از بخشی مشکول ،21:1397خاقانی نیز در غزل رمزی عجیبی می گوید که نخست خورشید پرست بوده است: شوری ز دو عشق در سرماست میدان دل از دو لشکر آراست خورشید پرست بودم اوّل اکنون همه میل من به جوزاست (خاقانی،563:1375) در ادبیات فارسی نور خورشید به رنگ سرخ است و در برخی از پیکره ها متیرا نیز جامه ای سرخ به تن دارد. خاقانی در قصیده ی منطق الطّیر چنین سخنی دارد. نیزه کشید آفتاب، حلقه ی مه در ر بود نیزه ی این زرّ سرخ، حلقه ی آن سیم ناب (خاقانی،41:1375 )در برخی روایات خداوند در لباس سرخ تصّور شده است چنانکه در مناقب العارفین آمده است .« روزی حضرت مولانا در محفلی عظیم این حدیث را شرح می فرمود که قال النبّی (ص) مارأیتُ الله اِلّا بلباسِِِِ احمر » (مولوی)ورمازرن در کتاب آیین میترا (ص26) می نویسد: «مهرکده ی سنت پریسک رم پیشوایا رئیس جماعت مذهبی، فرزانه وار بر تختی نسشته و جامه ی سرخ نظیر جامه ی میترا به تن دارد و بر سر شب کلاه فریجی به رنگ سرخ گذاشته است.»( ورمازرن،1372: 26)
کلمات کلیدی: