سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی که در حال جستجوی دانش مرگش در رسد، در حالی خدا را ملاقات می کند که میان او و پیامبران جز درجه پیامبری فاصله ای نباشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
تحقیق در ادبیات و رویکرد های آن از عصر افلاطون تا روزگار ما
پیوندها

من از میان شاعران امریکایی به رابرت فراست (1963-1874)دلبستگی  خاصی دارم .ولذا هرفرصتی که پیش می آید در بخش مطالعات ادبیات تطبیقی از اشعار این شاعر بلند آوازه سود می جویم.اما دلایل دلبستگی من به رابرت فراست -شاعری که از چهل سالگی محبوبترین شاعر معاصر امریکا محسوب می شد به چند دلیل است:اولا اینکه فراست توفیق کم نظیری  در تلفیق قالب های سنتی نظم با ریتم ها  وگویش های محلی امریکا را داشت و در این مورد بسیار استاد بود .دوم اینکه منشأ الهام غزل های او طبیعت است و نگاه او به زندگی نگاهی واقع بینانه است.سوم اینکه  اشعار او  از زبان یک خردمندی وارسته توصیف و روایت می گردد ،که برخی از منتقدین این سخنگو را خود شاعر می دانند،امّا هیچ استبعادی ندارد که ما بگوییم در این آثار درخشان هنری مثل هر اثر برجسته دیگری یک پرسوناژ و ماسک است که حضور دارد.رابرت فراست پرورش یافته نیو انگلند است که تحصیلات منظم و دانشگاهی نداشت. زن وصاحب چهار فرزند بود و در زندگی دچار تنگی معیشت بود،و همین عامل اورا تند خو و آتشین مزاج بار آورده بود،که این تند خویی او در برخی از آثارش منعکس است.کتاب اولش «اراده یک پسر»نام دارد که پس از چاپ در لندن مورد توجه و ستایش عزرا پاوند(1972-1885)شاعر ومنتقد جنجالی امریکا قرار گرفت و آن را به ناشران امریکایی معرفی کرد.کتاب دوم او هم که « شمال بوستون»نام داشت در دو سوی اقیانوس اطلس مورد توجه طیف خوانندگان قرار گرفت.از همین زمان بود که فراست به شهرت و رفاه دست یافت و تنها با نوشتن و تدریس به در آمد هنگفت و کافی دست یافت.(رک،از شکسپیر تا الیوت:سعید سعید پور،نشر اختران،1384،ص206).فراست هم مانند نویسنده معاصرش ویلیام فاکنر به کشاورزی می پرداخت و زندگی روستایی را می ستود.به همین خاطر ،در سروده های فراست طبیعت را با همه زشتیها و زیبائیهایش می بینیم.گاه توقف شاعر در میان جنگلی پوشیده از برف در زمستان هستیم و زمانی ناظر افتادن پروانه ای در دام عنکبوتی،گاه شکوفه های سیب شب هنگام به شکل ارواح تصویر می شوند یا با شنیدن وزوز زنبورهاخودمان را در نیمه بهار می یابیم،گاهی بوی خوش چوب تازه را می بوئیم و یا می بینیم که ساقه گل نرگس گوشی تلفن شده است.به طور خلاصه محاکات فراست از امور و پدیده ها بسیار حقیقت نما و در اوج باورداشت است.و شاعر طوری تصاویر دیداری ،شنیداری،بویایی و لامسه را به کار می گیرد که حواس ما را تحت تأثیر مستقیم قرار می دهد.(رک،مقدادی،کیمیای سخن،انتشارات هاشمی،1378،ص129-130)فراست شاعری تصویر گراست ودر کارنامه خود برنده چندین جایزه  نوبل و پولیتزر شده است.

یکی از شاهکارهای رابرت فراست که نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرده است شعری است با عنوان «توقف در یک شب برفی در کنار جنگل» که در زیر اصل  و ترجمه آن را با شرحی کوتاه جهت استفاده خوانندگان می آوریم:

                                                       Stopping by Woods on a Snowy Evenning

                                                            Whose woods these are I think I know

                                                                  His house is in the  Villlage though

                                                                    He will not see me stopping here

                                                               .To Watch his woods fill up with snow

 

                                                               «    توقف در شبی برفی در کنار جنگل»

                                             صاحب این جنگل چه کسی است گویی می شناسم.

                                                         خانه اش اما در دهکده واقع شده است.

                                                         او مرا نخواهد دید که انباشتن برف را

                                                          درجنگلش  به تماشا ایستاده ام.

My little horse must think it queer   

To stop without a farmhouse near

Between the woods and frozen lake

The darkest evening of the year.

اسب نجیب و مهربانم شگفت زده گردیده است.

که من در این برهوت و ناکجای دور افتاده

میان جنگل و دریاچه یخ زده

در تاریکترین و دیریازترین شب سال ایستاده ام.

He gives his harness bells a shake

To ask if there is some mistake

The only other sound the sweeps

Of easy wind and downy flake

زنگوله افسارش را به صدا در می آورد

تا بپرسد که بیراهه نرفته ام

دیگر صدایی نیست

مگر وزش ملایم باد و پوره های برف

The woods are Lovely ،dark and deep

But I have promises to keep

And miles to go before I sleep

And miles to go before I sleep

[جنگل دوست داشتنی،تاریک و ژرف است

 

من امّا میثاق ها دارم که بگزارم و ادا کنم

و فرسنگ ها راه زان پیش که بخوابم

 من امّا  میثاق ها دارم که بگزارم و ادا کنم

و فرسنگ ها راه زان پیش که بخوابم.

روایت شعر:

در نقد متون آنچه کمال حائز اهمیت است و به فهم درست شعر کمک می کند این است که ما بتوانیم شعر را روایت کنیم .یعنی قلم و کاغذی برداریم و خلاصه آنچه را که از یک متن برداشت کرده ایم و اکنون می خواهیم آن را با طیف خوانندگان به اشتراک بگذاریم و کمک فکری به دیگران بکنیم به زبان ساده بیان کنیم.ولذا من به همه دوستان دانشجو به معنای اعم کلمه مخصوصا به دبیران محترم ادبیات که رسالت سنگینی در انتقال میراث گرانقدر فرهنگی خودمان دارند از سر استحسان نه آمرانه توصیه می کنم و استدعا دارم که همین روش را بیازمایند و به کاربندند تا به نتیجه ای دست یابند که چه بسا تا به حال نسبت به آن نا آگاه بوده اند.به هر تقدیر من به عنوان یک معلم ادبیات که سالیان درازی را که شغل شاغلم تعلیم دروس علوم ادبی بوده است شیوه ام این بوده است که ابتدا روایتی از متن به دست دهم ،برای همین منظور شعری را که از رابرت فراست ترجمه کردم اکنون می خواهم شرح و تفسیر کنم .امّا برای این که بتوانم خوب از عهده این تفسیر و معنی کردن شعر بر بیایم ،باید ابتدا بتوانم این شعر را به زبان ساده روایت کنم.تا قادر به پاسخگویی چرائی های بعدی باشم. چرا که ادبیات عرصه چرائی هاست. و برای پاسخ گفتن به این چرائی ها هرکس می تواند روش خاصی داشته باشد.چرا که به قول آیزر خواننده آزاد مطلق است و برای او هیچ محدودیتی نیست.هیچ تأویل و تفسیری ،تأویل و تفسیر نهایی نیست و هر خواننده مجاز است تفسیر خاص خود را داشته باشد..؛«منتهی خواننده باید برای درک و تفسیر خود یک چهاچوب منسجم داشته باشد ،به طوری که با تضاد و پراکندگی مواجه نشود.»(شمیسا،284:1378)استاد من شمیسا در کتاب نقد ادبی (ص307)در توضیح این سخن آیزر می نویسد:«نظر من هم چنین است،چنان که در مقدمه داستان یک روح(ص11)نوشته ام:من تلقی خود را از بوف کور در سیستمی برای آنان[دانشجویان]مطرح کردم.مقصود من از سیستم این است که هر اثر ادبی راباید در چهار چوب فکری کلّی یی فهمید که بتواند همه جزئیات اثر را در بر گیرد و توجیه کند و به جمیع چرایی ها و مسائل آن پاسخگو باشد؛بی آنکه در مبانی بحث تناقض  ایجاد شود .بدیهی است که هر کسی مختار است که درک دیگر گونه یی از اثر داشته باشد،اما او نیز باید به نوبه خود سیستمی بسازد.یعنی درک او وقتی جنبه علمی مستدل خواهد داشت که در چها چوب مشخصی قابل اثبات و رد باشد...»(شمیسا،307:1378)

روایت شعر رابرت فراست

مردی یکه و تنها ،شبا هنگام در مسیر بازگشت به خانه اش در دهکده،کنار جنگلی که از برف انباشته شده است می ایستد؛و به تماشای آن می پردازد.او در جایی که ایستاده است بسیار خطرناک است و بین جنگل و دریاچه یی یخ زده واقع شده است.غروبی بسیار تاریک و ظلمانی است و در آن جایگاه حتی کلبه محقری نیز به چشم نمی خورد .اسب نحیف و لاغر او که تنها دوست و یاور اوست احساس خطر کرده ،  زنگوله های گردنش را به صدا در می آورد تا صاحبش را متوجه این خطر کند.جنگل در نزد تماشاگر چنان زیبا و دوست داشتنی است ،که تما شاگر چنان فریفته و مسحور آن می گرددکه گاهی هوس می کند به درون آن گام گذارد،اما سر انجام بر خود چیره می شود و می گوید:آخر من تعهداتی دارم که باید در انجام آنها بکوشم وبا خود تکرار می کند:که قبل از آنکه چشمان خود را فرو بندم و به خواب روم،هنوز باید فرسنگ ها راه را تا دهکده طی کنم.

 

 

 



نوشته شده توسط امین اله بخشی مشکول 95/4/17:: 3:16 عصر     |     () نظر