تقسیم بندی ادبیات براساس موضوع
یکی از مسائل مهمّی که در عرصه ادبیات فارسی حائز اهمّیت است و تا به حال محققان و پژوهشگران ما کمتر به آن پرداخته اند و جای آن دارد که با جامعیّتی بیشتر به آن پرداخته شود توجه به تقسیم بندی ادبیات براساس موضوع است.
تقسیم بندی ادبیات براساس موضوع از کهن ترین ایام یعنی از عهد ارسطو مورد توجه اروپائیان قرار گرفته است یعنی شعر و ادبیات ا از لحاظ موضوع به انواعی تقسیم کرده اند؛ که تا امروز نیز این تقسیم بندی مورد اطمینان و اعتبار است که آن را در انواع ادبی( literary gene) مطرح می نمایند.
انواع ادبی که در ادبیات فارسی دانش جدیدی است و پژوهش در این شاخه قدمت چندانی ندارد و از آن در ردیف نظام هایی از قبیل سبک شناسی و نقد ادبی ، و یا به قول فرنگیان یکی از شعبه ها و مباحث نظرّیه ادبیات یاد می شود، شاخه ای از علوم است که آثار ادبی را براساس ماده و صورت در گروه های محدود و مشخصی طبقه بندی می کند. نه در فرم و شکل تا این منظور مشخّص شود که « آیا هر اثر ادبی مرتبط است ؛ به تعبیر دیگر آیا ادبیات به معنای اعّم آن چه نثر باشد و چه شعر » مجموعه ای از آثار پراکنده است یا برعکس، بر هر دسته از آثار ادبی - چه به لحاظ ماده و چه به لحاظ صورت - نظم و قانونی حکمفرماست.؟» (شمیسا،1370: 254)
بر این اساس اگر بخواهیم ادبیات را نیز از دیدگاه علمی بررسی کنیم «باید بتوانیم آثار ادبی را نیز طبقه بندی کنیم و انواع مشابه آثار ادبی که دارای وجوه مشترکی است در طبقات مخصوصی قرار دهیم. چرا که مهمترین ویژگی علم این است که می تواند علوم را طبقه بندی کند برای هر علمی سیستمی و نظامی خاص وضع کند.» اما اقسام و انواع شعر و ادب را چگونه می توان طبقه بندی کرد؟ سؤالی است که جواب آن در این باب تحقیق کرده است. و او بود که اشکال و صور طبیعی شعر را که اهّم آنها «حماسه ، تمثیل و غزل است با دقتی خاص از هم متمایز کرده و مورد امعان نظر قرار داد. حاق قضیه این است که طبقه بندی شعر هم از جهت مادّه و معنای آن ممکن است و هم از جهت صورت و فرم آن. امّا آن طبقه بندی که بین اکثر ادبا و فضلای ما از روزگاران کهن معمول و مرسوم بوده است تقسیم شعر از جهت صورت و هیئت و شکل ظاهری آن صورت گرفته است و نه بر پایه و ماده و موضوع آن(زرین کوب،1376: 108) . و اینهمه به دلیل نا آشنایی تئوریسین های ادبی ما بوده است با علومی چون انواع ادبی ،سبک شناسی و نقد ادبی. تئوریسین هایی ادبی از نوع شمس قیس رازی که 180 درجه حرفهایش با حرف های درست ارسطو تفاوت دارد و ادبای سلف ما در ایران هیچ توجهّی به حرف های درست ارسطو نکردند و بعد از تأسیس دانشگاه تهران، بقایای بزرگان دور? بازگشت ادبی که همه از خراسان بودند با همین ذهنیّت وارد دانشکد? ادبیات شدند و همین حرف های مغشوش و مغلوط را در دانشکده های ادبیات مطرح و ترویج نمودند. (نقد ادبی : گفتگو با دکتر شمیسا، مجلّ? دانشگاه انقلاب ، سال 67، شماره 54)
و لاجرم ادبیات کشور ما بدون اینکه راه تکامل را بپیماید، دچار سکون و رکود و توقّف گردید.«زیرا وقتی سخنوران و شاعران و نویسندگان ملّتی از راه و رسم ابداع و ابتکار باز مانند و از نقد و سنجش و ] موازین سخن سنجی[ بیخبر باشند یا در سراشیب افراط در می افتند و یا در پرتگاه تفریط در می غلتند و یا به تقلید دلازار آثار دیگران می پردازند و یا به «نوآوریهای » من در آوردی و بی ارزش دست می یازند» که هر یک از این ها در ادبیات کشور ما نمونه هایی دارد.(رک؛ فرشید ورد، 1363: پیشگفتار)
با توغل در آثار ادبی و شاهکارهای بزرگ جهان به این حقیقت پی می بریم که مللی ادب و هنر شکفته و پویایی داشته اند که سخن سنجان پویا و نوآور داشته اند و تمامی نوآوریهای هنری و ادبی حاصل موشکافی ها و راهنمائی های هنرشناسان و سخن سنجان بوده است. «مثلاً نظریات ارسطو و هوراس و بوالو بی شک در حرکت و اوج گیری شعر و ادب و نمایشنامه های اعجاز آمیز دور? کلاسیک فرنگ تأثیری به سزا داشته است. و اگر ما هم در عرصه نقد ادب و نظریّه پردازی پیشرفتی از این داشتیم شعر و داستان پردازی و نمایشنامه نویسی ما هم راه پیشرفت و تکامل را می پیمود و اینهمه دچار توقّف و سکون نمی گشت. اگر بزرگان سلف ما چون رشید و طواط که شعر او سرشار از صنایع بدیعی است و برای انباشتن این صنایع بدیعی به هر جان کندنی دست زده است ، تا «فرم» های مرده را بازسازی کند؛ فرم هایی که عبور به سوی هیچگونه آزادی در آن ها وجود ندارد و تنها همانند خاک راه جلو پای هر سخنوری همچون سدّی مانع بوده است، اندکی به سوی عبور از موانع و رسیدن به آزادی با پذیرفتن اصول و لوازم ساخت صورت ها و آنچه فرم را سامان م یدهد، گام می نهاد و به سوی کمال حرکت می کرد و به جوهر شعر و هنر نزدیک تر می شد، ادبیات ما بسیار پربارتر و شکوفاتر از آن می شد که تاکنون داشته ایم. یعنی حرکت و عبور از محال و رفتن به سوی دست نایافتنی ها و پذیرفتن و در عین حال نپذیرفتن. (شفیعی کدکنی، 1391: 242)
یعنی همان حالتی که به پارادوکس معروف است و به قول لونگینوس اثری که خواننده را بارها به هیجان می آورد و این همان « نمط عالی » است که در هر پدید? هنری که مبتنی بر جمال شناسی باشد دیده می شود. تی . اس. الیوت می گوید: « شعر خوب ،شعری است که هر کس آن را بخواند بگوید: من اگر می خواستم بگویم، همین را می گفتم، امّا از عهد? آن بر نمی آمدم.» (شفیعی کدکنی،همان: 243) یعنی همان چیزی که در جمال شناسی به « سهل و ممتنع »معروف است که از خصایص مسلّم شاهکارهای هنری است گرچه توضیح و توصیف آن با زبان منطق دشوار و یا ناممک باشد. همان چیزی که صورت گرایان روس سخت بدان معتقدند که پیام از صورت و صورت از پیام انفکاک ناپذیر است، آن گونه که « رقص» از «رقصنده» . برای همین به شیب ضعف نقد ادبی و سایر علوم کارآمد نظیر سبک شناسب ، انواع ادبی ، جامعه شناسی ادبی و مباحث درست نظرّیات ادبی و مباحث «بوطیقا» در هفتاد یا هشتاد سال اخیر هیچ کس شاهنامه را حماسه نخوانده بود. و تنها در سال های اخیر با توجه به اصطلاح ایپک فرنگی epique بعضی از ادبا (مقارن جشن هزار? فردوسی 1313 ه .ش) کلم? حماسه را بجای ایپک به کار بردند و رواج پیدا کرد.
] حتّی[ عربها خودشان از حماسه مفهوم ایپک را احساس نمی کنند] و[ به همین مناسبت در مورد کتابهایی از نوع شاهنامه یا ایلیاد یا مهابها را تا لغت حماسه را به کار نمی برند، بلکه واژ? « الملحمه » را به کار می برند که به معنی جنگ سخت خونین است و می گویند: الملحم? ایلیاد.»(حاکمی، 1386: 13)
حال آنکه در اروپا براساس فنّ شعر ارسطو، ادبیات را بر مبنای موضوع آن به «حماسی، غنائی و تعلیمی» تقسیم بندی کردند. گرچه این نوع تقسیم بندی نیز به زعم برخی از ادیبان و نظریّه پردازان نارسائی هایی داشته است، طوری که از قرن نوزدهم به بعد به تدریج دچار تغییر و تحوّل شده و یا منسوخ شده است، طوری که امروز در اروپا این انواع به هیچ وجه ملاک نقد آثار نیستند و انواع دیگری جایگزین برخی انواع شده اند و کار نقد در قرن بیستم و بیست و یکم بر مدار دیگری قرار گرفته است زیرا آنقدر در عصر حاضر تحوّلات و دگرگونی های نظم و نثر سریع بوده است و به قدری معیارها و موازین انواع تغییر کرده است که با معیارها و میزان های قدیم نمی توان دربار? ادبیات داوری کرد. و پاسخ به این سؤال هم « دربار? اینکه کدام یک از انواع ادبی نسبت به هم قدمت دارند و کدام یک زودتر به وجود آمده اند ؟ نیز بحث بسیار است. زیرا در این باره نیز قاعده و قانون ثابتی حکمفرمانیست. مثلاً در ایران پیش از اسلام ادبیات غنایی و مذهبی پیش از انواع دیگر ظاهر شده چرا که قدیمترین شعر پیش از اسلام ایران گاتها یا گاهان (سرودهای دینی اوستا) هستند که جنب? غنایی دارند؛ حال آنکه ادبیات واقعی در یونان باستان با ایلیاد و اُدیسه یعنی با شعر حماسی آغاز می گردد و انواع دیگر مانند ادبیات غنائی و نمایشی بعد از آن ظاهر می شوند. چنانکه در جزیرة العرب که دارای شعر حماسی و نمایشی نبوده است ابتدا شعر غنائی به صورت وصف شراب و اطلال و بیشتر و نیز به شکل شعرهای عاشقانه و مفاخره ای ظهور می کند و بعد از اینهاست که ادبیات نمایشی ظاهر می شود. (فرشید ور،1363: 100)
نظر من: وقتی به پیدایش آثار ادبی در کهن ترین ازمنه دقیق شویم و همگام با زمان به پیش رانیم و به جلو حرکت کنیم می بینیم که در فاصل? ظهور اخیلوس و افلاطون آنچه در زمینه ادبیات به وقوع پیوست در کمتر قرنی از تاریخ جهان جز قرن نوزدهم به وجود آمد. یعنی قرن پنجم پیش از میلاد و قرن نوزدهم شباهت و قرابتی دارد که ادبیات و کیفیت ارضای این نیاز در قرن پنجم پیش از میلاد همانند قرن بیستم میلاد ی بوده است. (نیز،ر.ک: ادبیات و بازتاب آن ، 1381: 5)
پیدایی و تکوین ادبیات حماسی
آنچه که مسلّم به نظر می رسد ادبیّات حماسی در کثیری از اجتماعات انسانی از قدیمترین انواع محسوب می گردد. ادّبیات حماسی در یونان و روم زودتر از سایر انواع و در ایران بعد از اسلام و انگلیس و آلمان همزمان با سایر ژانرها (انواع) ی ادبی (مانند ادبیات غنایی و تعلیمی) ظاهر شده است؛ زیرا تکوین شعر حماسی مربوط به هنگام تکوین ملّت هاست. بنابراین از ابتدایی ترین نمونه های شعری است که مربوط به عصر نخستینه ها و دوران کودکی انسان است. به همین خاطر بسیاری از نظریّه پردازان ادبی و دانشمندان علوم انسانی سعی کرده اند انواع ادبی را با دوره های زندگی انسانی مربوط کنند. از این میان ویکتور هوگو شعر حماسی را بر شعر غنائی مقدم م یداند و بر این باور است که شعر حماسی به دوران کودکی تعلّق دارد و شعر غنائی وابسته به دور? جوانی و شعر فلسفی و عرفانی و نمایشی به دوران کهنسالی و پیری جامعه مربوط است. همچنین ارنست بووه تاریخ تحوّل فکر انسان را به سه مرحله تقسیم کرده است:
الف - جوانی ب- مردی ج- پیری
و عقیده دارد که :« هر یک از جوامعه بشری از هر کدام از این مراحل سه گانه نوع مناسبی از شعر خلق و ایجاد کرده اند. بدین گونه شعر غنائی به عقید? او مربوط به دور? جوانی و نوع حماسی وابسته به دور? مردیو شعر نمایشی متناسب با دور? پیری جامعه است.» (فرشید ورد ،1363: 101-100)
برونتیر ناقد قرن نوزدهم نیز بر این باور است که تحوّل گونه های ادبی همانند تحوّل انواع حیوانات و بر طبق نظریّ? داروین که مبتنی بر تنازع بقا است صورت می گیرد.
نظر من: این نظریّه تا حدّی می تواند درست باشد امّا نمی تواند به تمامی صحیح باشد زیرا متضمّن سهمی از حقیقت است چرا که تحوّل انواع امری محرز است امّا این تحوّل انواع بر پای? قوانین تنازع بقا و آراء داروین صورت نمی گیرد. جهت اثبات نظریّ? برونتیر در مورد تحوّل انواع می توان در ادبیات فارسی مسائل زیر را مطرح کرد ولی باید در نظر داشت که قوانین زیر نظر قطعی نیست بلکه صرفاً گمانه ای است که می تواند به اصول قطعی و مسلّم مبدّل شود:
الف: حماسه های ملّی و دینی غالباً به حماسه های تاریخی و مصنوع بدل می شوند یا حماس? ملّی به حماس? دینی تبدیل می گردد مانند شاهنامه و گرشاسب نامه و سام نامه و برزو نامه و کوسن نامه که در دوران های بعدی جای خود را به آثاری مانند: اسکندرنامه، تیمور نامه ، عباس نامه، بهمن نامه و شهنشاهنامه می دهند که آثار دست? اول یعنی حماسه های ملّی جنب? اساطیری دارند و نوشته های گروه بعدی دارای وجه? تاریخی و نیمه تاریخی هستند. با این توضیح که حماسه های تاریخی ارزش و اعتبار حماسه های ملّی را ندارند. مثلاً بسیاری از داستان های شاهنامه جنب? ملی و اساطیری دارندد مانند داستان رستم و اسفندیار امّا بسیاری از اشعار فرخی سیستانی که در قالب قصیده سروده شده است و محمود غزنوی را به عنوان قهرمان قصاید خود قرار داده است جنب? تاریخی دارد.
ب: حماسه های ملی و اساطیری و تاریخی به هنگام پیشرفت جوامع و عصر بیداری که با رستاخیز ادبی و اصلاح و رفرم همراه است جای خود را به رمان و نمایشنامه و شعر تعلیمی و آثار مبارز و وطنی و شبه حماسی می دهند چنانکه پس از نهضت مشروطه و عصر بیداری در ایران به جای داستان های حماسی ، قصاید و قطعات وطنی و اجتماعی بهار و پروین و اخوان و شاملو و فخرالدین مزارعی و ... دیده می شود.
ج: ادبیات نمایشی از قدیم تاکنون دچار تحوّل و دگرگونی شدیدی بوده است تا آنجا که در قرون اخیر سه قسم اصلی ادبیات نمایشی یعنی فاجعه نامه ( تراژدی)،خنده نامه (کمدی) و آمیخته (درام) استقلال خود را از دست داده و درهم ادغام شده اند؛ طوری که امروز این اصطلاحات دیگر به کار نمی رود و به هم? اینهانمایشنامه (pice) می گویند نه تراژدی یا کمدی یا درام . یکی از پیشتازان این تحوّل شکسپیر بود که با خلق نمایشنامه هایی چون مکث و شاه لیر توانست راه تازه ای در ادبیات نمایشی جهان بگشاید. اصولاً انواع ادبی ، چه حماسی باشد و چه غنایی و یا تعلیمی در دوران تکوین بیشتر به صورت شعر بوده است که در قرن اخیر به نفع نثر( داستان کوتاه، نمایشنامه) به عقب نشسته است زیرا توانائی نثر در بیان مسائل پیچیده ادبیات امروز بیش از شعر است. برای همین است که در ادبیات امروز گرایش غالب گروه ها و طبقات اجتماعی و انسانی به سوی رمان و داستان است.
ه: ادبیات تعلیمی و حماسی جای خود را به ادبیات نمایشی و ادبیات مقاومت و پیکار جویانه و اجتماعی و انتقادی داده است. و این روند و ادبیات به صورت گسترده در ادبیات ملل جهان قابل ملموس است.
و: بر اثر دگرگونی هایی که در موضوعات ادبی و مسائل سیاسی و اجتماعی بوجود آمده است آاین انواع امروز دیگر به شکل قدیم مطرح نمی شود و به همین دلیل انواع ادبی اهمیّت پیشین خود را در نقد و داوری از دست داده است و به جای انواع ادبی به شکل قدیم از اصطلاحات جدید ادبی از قبیل موضوع و مضمون و سخن و درونمایه استفاده می کند.
ز: تکوین و تحوّل انواع ادبی چه بسا به عوامل روانی گوینده و به علل اجتماعی و جغرافیایی و ادبی محیط شاعر بستگی دارد مثلاً قرون اوّل اسلامی که ملّت ایران در تکاپوی کسب استقلال بود محیط برای تکوین حماسه ملّی مساعد و مناسب بود امّا در قرون بعد مثلاً در سبک عراقی محیط برای تکوین ادبیات غنائی و عاشقانه و عرفانی که برای تشفی روحی های شکست خورده بسیار مناسب است به وجود آمد.
به هر تقدیر مسأله آغاز پیدایش ادبیات حماسی و یافتن پاسخ درست به آن ، تعریف دقیق علمی آن ، خصایص و ویژگی هایی که در آثار حماسی دیده می شود؛ تغییر و تبدیل این نوع به انواعی دیگر ، سؤالاتی است که ذهن پژوهشگران را به خود جلب نموده و باعث واکنش های متعدد و طرح سؤالات و نظریاتی گردیده است که ما در اینجا به برخی از این سؤالات و نظرّیات اشاره می کنیم و توضیحات مفصل و گسترده را در فصول آینده مطرح می کنیم.
شکلو وسکی یکی از فرمالیست های روسی می گوید:« اشکال جدید هنری از تغییر شکل انواع پست تر ] نازل تر[ به وجود می آیند. مثلاً رمان های داستایفسکی از تعالی رمان های خیالی به وجود آمده است و یا اشعار بلوک block شاعر تغزل گوی انگلیسی، شکل تکامل یافت? ترانه های کولیان است . بدین ترتیب خون جدیدی به ادبیات تزریق می شود که در مباحث جدید ادبی به آن «بازگشت به بدویت» rebrbanzation می گویند. همانطوری که برخی از اشعار نو مثلاً «پریای» شاملو بر مبنای ترانه های عامیانه ساخته شده است. و امّا نکته ای که در اینجا باید به آن توجه داشت، بحث تمیز و تشخیص «بازگشت به بدویت» از بحث پیدایش انواع است. مثلاً در مورد منشأ غزل و پیدایش آن گفته شده است که منشأ آن ترانه های عامیانه بوده است. شفیعی کدکنی در مقال? ممتد« راههای انتشار یک شعر، در قدیم» می نویسند :« این نکته که شعر دوره های آغازین زبان فارسی ، در سنّت شعر شفاهی بالیده و رشد کرده است، امروز جای تردید نیست، از «چنگ برگرفتن » رودکی و «سرود انداختن»او، تاراویان خوش آوازی که در مجالس پادشاهان و در بازارها شعرها را به آواز می خوانده اند تا مذّکران و اهل منبر تا مرشدان زورخانه ،همه و همه دلیل این است که شعر فارسی دور? اسلامی ادام? کار گوسان های پارتی است.» (شفیعی کدکنی ،1386: 3: 42)
باری بحث «بازگشت به بدویت» با «بحث پیدایش انواع» تفاوت اساسی دارد. در بحث پیدایش انواع سخن از ژانرهای ادبی است. و اینکه کدام نوع ادبی نسبت به هم تقدیم و تأخیر دارد. مثلاً آیا نوع حماسه مقدم است یا نوع غنا و چنانکه برخی برعکس استدلال کرده اند و تاریخ پیدایش ادبیات غنایی را بر ادبیات حماسی مقدم داشته اند. همانطوری که در بحث از قالب های شعر فارسی یکی از فرضیه های مربوط به پیدایش غزل این است که منشأ آن ترانه های عامیانه بوده است و یک نظر شاید درست تر - اینکه غزل از دل و بطن قصیده برخاسته و زاییده شده است. همانطوری که دربار? حماسه نیز اعتقاد بر این است که : « حماسه زاد? اسطوره است. اسطوره به ما می ماند که حماسه را می زاید؛ و آن را در دامان خویش می پرورد و می بالاند. حماس? راستین و بنیادین جز از دل اسطوره بر نمی تواند آمد . از این روی ، حماسه تنها در فرهنگ و ادب مردمانی پدید می آید که دارای تاریخی کهن و اسطوره ای دیرینه اند.» (کزّازی ، 1387: 183)
امّا مراد از « بازگشت به بدویت» این است که چگونه هنرمندان بر تنه های تنومند و وحشی، شاخه های ظریفی را پیوند می زنند، یعنی از مایه های بکر و سرشار از تخیّل آثار به ظاهر غیر ادبی و عامیانه سود می جویند» و شاهکار ها می آفرینند، همانطوری که فردوسی بزرگ از روایت های مختلف که به ظاهر ادبی هم نمی نمودند شاهکار جاویدان خود شاهنامه را آفرید؛ کاخ برافراشته ای که از هیچ باد و بارانی گزند نمی یابد. چنانکه فدریکو گارسیالورکا شاعر شهیر اسپانیائی نیز در این زمینه ها شاهکارهایی آفرید.
نتیجه : از این بحث چنین نتیجه می گیریم که می توان آثار و به کل انواع ادبی قدیم را به شکل و صورت آثار و انواع جدید ادبی درآورد . چنانکه در ادبیات جهان می بینم داستان های شاهنام? فردوسی مورد توجه جدی بسیاری از منتقدان و شاعران و نویسندگان قرار گرفت.
« باوم گازتن ، محقق و نقّاد معروف آلمانی داستان رستم و سهراب را با بزرگترین تراژدی های یونان برابر می شمارد و بسیاری از شاعران و فضلای اروپا آن را به نظم و نثر به زبان های خویش ترجمه کرده اند: از جمله جیمزاتکین سون در 1814 آن را به شعر مقفّای انگلیسی درآورد و فردریش روکرت ]نابغ? معروف[ در سال 1837 ترجم? منظومی از آن را به زبان آلمانی منتشر کرد. امّا از همه مهم تر منظوم? زیبایی است که مایثوآرنولد شاعر و نقاد نامدار انگلیسی در 1853 داستانی منظوم با عنوان « سهراب و رستم» منتشر کرد. که از هر حیث مخصوصاً به لحاظ رعایت اصل « وحدت» که در داستان مفصل و پرشاخ و برگ شاهنامه به واسط? عدم انس فردوسی به آن اصول بدان زیاده توجّهی نشده بود و منتقدان و محققان فرنگی از دیرباز آن را کش عمده شعر حماسی دانسته اند . توجهی ویژه مبذول گردیده و از آنجا که داستان به صورت یک واقع? «ضمنی » درآمده است، به حکم ذوق و منطق شاعر رعایت « وحدت زمان» و « وحدت مکان» نیز لحاظ گردیده است. (رستگار فسایی، 1386: 8-57)
و بدینگونه است که شاعران معاصر از جمله شاملو و اخوان با اقتباس و الهام از داستان رستم و اسفندیار و آشیل (= اخلیوس) حماسه هایی دیگر آفریدند که بی گمان هر کدام از شاهکارهای جاویدان ادبیات فارسی است. یکی از شاهکارهای شعر شاملو و بلکه شعر معاصر ، شعری است با عنوان « سرود ابراهیم در آتش » که عنوان یکی از منظومه های شعر شاملو هم واقع شده است. سرود ابراهیم در آتش که به مناسبت اعدام مهدی رضایی یکی از مبارزان زمان پهلوی دوم سروده شده است ، شعری است مطظن و حماسی که عنوان شعر حماسی معاصر را می تواند به خود اختصاص دهد. این شعر از آنجا که یکی از مؤثرترین شعرهای معاصر فارسی است و با موضوع ما ارتباطی تام دارد با شرحی مختصر به تمامی نقل می کنیم.
سرود ابراهیم در آتش
? در آواز خونین گرگ و میش ـ دیگر گونه مردی آنک ـ که خاک را سبز می خواست
? و عشق را شایسته زیباترین زنان ـ که انیش ـ به نظر
? هدیتی نه چندان کم بها بود ـ که خاک و سنگ را بشاید ـ چه مردی ! چه مردی!
? که می گفت ـ قلب را شایسته تر آن ـ که به هفت شمشیرعشق ـ در خون نشیند
? و گلو را بایسته تر آن ـ که زیباترین نام ها را ـ بگوید
? و شیرآهنکوه مردی از این گونه عاشق ـ میدان خونین سرنوشت ـ به پاشن? آشبل ـ در نوشت.
? روئینه تنی ـ که راز مرگش ـ اندوه عشق و ـ غم تنهایی بود.
? « آه ، اسفندیار مغموم ـ تو را آن به که چشم ـ فرو پوشیده باشی!»
? آیا نه ـ یکی نه ـ بسنده بود ـ که سرنوشت مرا بسازد؟
? من ـ تنها فریاد زدم ـ نه! ـ من از ـ فرو رفتن تن زدم.
? صدایی بودم من ـ شکلی میان اشکال ـ و معنایی یافتم.
? من و شدم ـ نه زان گونه که غنچه یی ـگلی ـ یا ریشه یی
? که جوانه یی ـ یا یکی دانه ـ که جنگلی ـ راست بدان گونه
? که غامی مردی ـ شهیدی ـ تا آسمان بر او نماز برد.
****
? من بینوا بندگلی سر به راه
? نبودم
? و راه بهشت مینوی من بزرو طوع و خاک رمی
? نبود:
? مرا دیگرگونه خداییی می بایست ـ شایست? آفرینه یی ـ که نوال? ناگزیر را ـ گردن کنج نمی کند
? و خدایی ـ دیگرگونه ـ آفریدم».
****
? دریغا شیرآهن کوه مردا!
? که تو بودی ـ و کوه وار ـ پیش از آنکه به خاک افتی
? نستوه و استوار ـ مرده بودی ـ امّا نه خدا و نه شیطان-
? سرنوشت تو را ـ بتی رقم زد ـ که دیگران می پرستیدند.
? بتی که ـ دیگرانش ـ می پرستیدند.
1352
شرح و تفسیر مختصر « سرود ابراهیم در آتش»
سرود ابراهیم در آتش نه تنها یکی از زیباترین شعرهای شاملو است بلکه یکی از شاهکارهای شعر معاصر فارسی است که عنوان یکی از مجموعه های شعر شاملو را به خود اختصاص داده است.
شعری است با مضمون سیاسی و فلسفی که با زبان فاخر ادبی و احساس قوی سروده شده است و نحو? ادای بیان و برخورد با مسأله به گونه ای است که در عین حال که به موقعیّت خاصی دلالت دارد،همه زمانی و همه مکانی است و لذا همیشه می تواند در طول دورانها خوانده شود و مصداق داشته باشد. شاملو در این شعر چون حافظ عمل کرده است و یکی از ویژگی های برجست? شاعری شاملوست.
موضوع شعر تیرباران شدن «» یکی از مبارزان دوره پهلوی دوم است که در سال 1352 در میدان تیر چیتگر تیرباران شد. خود شاملو در مورد چیتگر نوشته است:« میدان تیری نزدیک تهران بر سر راه کرج که مخالفان رژیم شاه در آنجا به جوخ? اعدام سپرده می شدند.»
و ظاهراً در زمان اعدام طبل می نواخته اند چنان که در شعر دیگری می گوید:
ـ « بگذار سرزمینم را ـ زیر پای خود احساس کنم ـ و صدای رویش را بشنوم ـرَب رَپ? طبل های خون را ـ در چیتگر»
ترکیب بدیع شیرآهنکوه مرد دلالت به صفات شجاعت و صلابت و استواری و نستوهی و بلندی دارد. مردی و انسانی که خصلت شیر را دارد و خصلت کوه را و در عین حال چون آهن سخت و پولادین است. که در عرف حماسه به چنین صفاتی ، صفات حماسی گفته می شود.
به لحاظ ادبی قافی? سرنوشت و در نوشت بسیار خوش نشسته و شعر را آهنگین و مطنطن کرده است.
شعر شاملو وزن ندارد و به شعر سپید معروف است. شاملو در این شعر که بافتی حماسی دارد به وجه استادان? از تلمیح یونانی «پاشنه آشیل» سود جسته است.« آشیل: یکی از قهرمانان ایلیاد هومر است. وقتی کودک بود مادرش او را در آب چشمه یی فرو کرد تا روئین تن شود و چون پاشنه نوزاد را گرفته بود،پاشن? آشیل روئینه نشد، لذا تیری که در جنگ «تروا» به به پاشنه آشیل خورد باعث مرگش شد در این درباره خود شاملو می نویسد:« پاشنه آشیل مشابه چشم اسفندیار است در اساطیر ایران.» اسفندیار هم در موقع آب تنی کردن ،چشم خود را بست لذا چشمش روئینه نشد و رستم هم تیر گز را به چشم او زد. استاد توس در این باره می گوید:
به مردی مرا پور دستان نکشت نگه نکن به این گز که
کلمات کلیدی: