تحقیق در ادبیات و رویکرد های آن از عصر افلاطون تا روزگار ما
من مدت سی سال به طور تقریبی در مدارس مختلف ایران برای دانش آموزاندستورزبان تدریس کرده ام. مدتی نیز هماهنگ کننده گروههای آموزشی وسرگروهی ادبیات فارسی رادر یکی از مناطق محروم استان اردبیل وسپس تدریس در مدارس مناطق مختلف تهران رابه عهده داشته ام.و همواره کاستی هایی را که در دستور زبان وجود دارد احساس می کردم وآن ها رادر دفترها یم یادداشت می کردم اما هرگز آن فرصت پیش نمی آمد که به طور جدی پا پیش بگذارم ودر این آشفته بازار نویسندگی کتاب بنویسم.وانگهی گیرم که با هزاران تقلا و تلاش وبا روزان وشبانی سوختن چنین کتابی را تالیف و تصنیف می کردم چگونه آن را به چاپ برسانم.اما به هر حال مثل بسیاری از ادیبان زبان شناس ویا زبان شناسان ادیب معتقد بودم که د آینده به هر قیمتی باشد باید چنین کاری صورت بگیر د.البته ندای دستور نویسی بر پایه زبان شناسی نوین از سال ها پیش یعنی با کتب دکتر خرو فرشیدورد ودکتر م حمد رضاباطنی و تنی چند از علما طنین انداز شده وهمه دستور نویسان در این نظر اتفاق آرا داشتند که کتب دستور سنتی مانند دستور پنج استاد ویا دستور زبان انوری واحمدی ویا دستور خانلری وحتی دستور همایون فرخ با آن همه شواهد ونمونه های فراوان پاسخگوی نیازمندی های امروز نیستند. چرا که نویسندگان این کتابها از بهره وری جزئیات زبانشناسی وکاربرد آن در دستور زبان غافل مانده بودند البته دکتر انوری در دستوری که با همکاری عالی یوسف آباد برای پیام نور نوشته اند به برخی از ظرایف دستور زبان نیز اشاراتی دارند کا در جای خود مغتنم است.اما تمام کار نیست وهمچنان راه دستور نویسی باز وجاده آن دراز است.لذا کسانی که بخواهند در این وادی قدم بزنند چه بسا که راه های بکر ورا نسپرده بسیاری را در پیش رو دارند که می توانند آستین همت بالا بزنند ومتشمر کارزار گردند.اما کو آن همت های بلند که با فانوس های کم سوئی جنگل های تیره را روشن کنند.من بارها درمحافل علمی ودانشگاهی ندای هل من ناصر ینصرنی در عرصه نوشتن چه فرهنگ نویسی وچه دستور نویسی در آوردم اما پاسخی در خور نشنیدم حتی از سوی آنهایی که به درجه دکتری افتخار می کردند و دم از اجتهاد می زدند و تنها پاسخی که از سوی آنها شنیدم این بود که برو بوم دانش همه رفته اند.باید نشست ودست روی دست گذاشت.حال آنکه در سه دهه اخیر درمورد دستور نویسی برپایه زبانشناسی نوین کارهای ارجمندی از سوی دستورنویسانی چون مهدی مشکواه الدینی وعلی اشرف صادقی وغلامرضا رژنگ وامید طبیب زاده ودبیر مقدم ووفایی و....صورت گرفته است که پایه های دستور نویسی جامع را تشکیل می دهد.دستور معاصر ژیلبر لازار نیز که توسط مهستی بحرینی ترجمه شده است دستور خوبی است.وکسانی که می خواهند دستور زبان بنویسند نمی توانند بدون توجه به آن کتب ورسالات ومقالات در زمینه زبانشناسی ودستورنویسی دستور بنویسند.ودستور نویسان باید توجه داشته باشند که دستور نویسی نیز یک کار مکانیکی صرف نیست که بتوان در زمان اندکی به تالیف آن دست یافت بلکه کاری است باید به مرور زمان وپس از آزمون های مکرر به آن دست یافت.به این نکته نیز باید توجه کرد که در دستور نویسی زبان فارسی می توان برای تسهیل آموزش برخی کتب گرامری زبانهای بیگانه مثل زبان انگلیسی رامورد مطالعه وپژوهش قرار داد که چگونه با ساده نویسی آموزش دستور زبا را آسان می گردانند .البته منظور من در این زمینه نیز تقلید از کار آنان نیست بلکه دمیدن روح ابداع وابتکار در اولویت باید قرار گیرد.نکته دیگری که باید به آن به عنوان پیشینه تحقیق اشاره گردد توجه به دستور زبانی است که پرفسور احمد شفایی دکتر در زبانشناسی ودستور زبان شاملوست.شاملو نیز از جمله کسانی است که ضمن اینکه در عرصه شعر وشاعری مقام والایی دارد واشعار او بسیار ماندگار است تحقیقات پژوهش های ارزنده ای در دیگر ابعاد فرهنگی دارد که سخت ستودنی است.ویکی از این ابعاد کتاب ارزشمند کوچک دستور زبان اوست که آموزش دستور زبان را با سادگی در اختیار خوانندگان می گذارد.واز لحظات شیرین زندگی من که همچون خاطره ای دوست داشتنی است این است که من دردوره دانشجویی خود یعنی در دهه شصت چند سالی در مدارس راهنمایی تهران ودر شهرک شمیرانات برای دانش آموزان دستور زبان تدریس می کردم.صبح زود از خواب بیدار می شدم واز خوابگاه دانشجویی شهرک غرب به سوی پل مدیریت حرکت می کردم واز آنجا سوار اتوبوس های تجریش می شدم ودر میدان تجریش پیاده می شدم وسپس با اتوبوس های توپخانه عازم خیابان شریعتی ودر ایستگاه قلهک پیاده وسوار اتوبوس های اختیاریه می شدم ودر چهار راه رستم آباد پیاده می گردیدم وبرای تدریس فارسی روانه مدرسه آیت اله سعیدی در خیابان دیباجی جنوبی می گردیدم.این ایام اوج جنگ تحمیلی با کشور عراق بود که جنگ طلبان آن را تدارک دیده بودند .تهران شب وروز چندین بار موشک باران می شد.مردم شهر بیشتر خان های خود را ترک کرده وبه شهرستانها پناه برده بودند.در دمدمه های اردیبهشت خیابانها کاملا خلوت شده بود.اما رایحه دل انگیز بهاری درکوچه پس کوچه های رستم آباد به مشام می رسید ومرا از خود بیخود می کرد.گل ها وگیاهانی که در اطراف کوچه هاو خیابان ها سر بر آورده بودند.پیچک هاواطلسی ها که در اطراف خانه ها شکفته بودند داستان عشاق را برای انسان حکایت می کردند.ومن در این حواشی به دانش آموزان دستور زبان یاد می دادم ونسبت به سهم خود در استحکام پایه های زبان آموزی می کوشیدم.من یاد می دادم وآنها هم یاد می گرفتند .
نوشته شده توسط
امین اله بخشی مشکول
98/8/5:: 4:31 عصر
|
() نظر