امین الله بخشی مشکول .....
رمز شناسی رنگ در هفت پیکر نظامی با تاکید بر روانشناسی ماکس لوشر
چکیده:
شعر نظامی پر شور و پر تپش و زنده و رنگارنگ است. از رنگ های لطیف و زیبا ترکیب شده است امّا این ترکیب و رنگ آمیزی از سر تصادف و اتفّاق نیست بلکه نظامی با دقّت و صحّت ، طرح خام ذهنی را با قلم موی بیان رنگ آمیزی کرده است و از ترکیب هنرمندانه ی رنگ ها ،نقشی روح نواز و ماندگار را رقم زده است. در این پژوهش توصیفی – تحلیلی که به روش اسنادی و کتابخانه ای به نگارش درآمده است رمز شناسی رنگ ها با تأکید بر روانشناسی رنگ ماکس لوشر تحلیل گردید و ثابت گردید که هفت پیکر نظامی به عنوان یک پدیده ی زبانی امری ظاهری فرض شده که باطن (محتوای) خود را آیینه وار منعکس می کند. سفر بهرام می تواند رمزی از مواج باشد که حرکت او از کرانه به مرکز و از مرکز به بالاست که می تواند نمادی از طی مراحل سلوک و مراحل تکوین آفرینش ، حرکت از زمان به بی زمانی، حرکت از سیاه (زمان) به سفید( بی زمانی) و به آشتی رساندن و تعادل ابعاد وجود ( سیاه و سفید به عنوان نماد دوگانگی وجود انسان) باشد. و عدد هفت حلقه ی اتّصال میان سیّارات، رنگ ها،فلزات ، سرزمین ها و گنبد است. داستان هفت گنبد، داستان سیر و سلوک روحانی انسان است که از مبدا خود دور شده و به واسطه ی ساختن صورتی از الگو و حقیقت آسمان بر روی محمل زمینی دوباره به اصل خود باز می گردد که این صورت آن حقیقت را به عنوان روح با خود در بر می گیرد و انسان با بهره گیری از انعکاس آن معنا در این صورت می تواند به انسان کامل تبدیل شود. پژوهش حاضر بر همین اساس به طور مختصر جنبه های روانشناختی و معانی رمزی رنگ ها را با تأکید بر روانشناسی رنگ ماکس لوشر مورد تحلیل قرار می دهد.
کلید واژه ها:رنگ،شعرنظامی،هفت پیکر،ماکس لوشر
?مقدمه (بیان مسأله ، پیشینه ی پژوهش و روش تحقیق):
?بیان مسأله:
هیچ کس نمی تواند به خود تردید راه دهد که در روانشاسی نوین «رنگ» یکی از معیارهای شخصیت است. و فی الواقع رنگ ها نوعی انرژی ارتعاشی و اصوات مرئی اند که می توانند در زندگی انسان نقش و سهم بسزائی داشته باشند. روانشناسی رنگ «ماکس لوثر» بعد از آزمون معروف دور شاخ در زمینه ی شناخت شخصیّت انسان از طریق لکّه های رنگین جوهر،نظریه ای جدید است. در این روش رنگ عا هر کدام با یک عدد مشخّص می شود و رنگ هایی که در اولویّت قرار می گیرد و یا طرد می شود، هر کدام به نوعی،بیانگر احساسات و اندیشه های خاصّی فرد خواهد بود. به تعبیر بهتر گزینش واژگان و توجّه به رنگ های ویژه،بیانگر شخصیت و تصویری از خلق و خوی هر فرد است. نظامی از جمله شاعرانی است که بارها و بارها در شعر خود واژه ی رنگ و طیف های مختلف رنگی را به کار برده است،مخصوصاً یکی از دفترهای پنج گانه ی او که هفت پیکر نام دارد به صورت بارزی به صورت خود آگاه یا ناخودآگاه به اهمیّت رنگ ها تأکید می نماید. حال پرسش اصلی تحقیق این است که کاربرد رنگ در شعر نظامی از چه نظر قابل مطالعه است؟ و مطالعه رنگ چه کمکی به فهم اشعار نظامی می کند. در این تحقیق برآنیم تا کاربرد رنگ و تحلیل آن را در مواضع متعدّد اشعار و آثار نظامی به نمایش بگذاریم.
2-1 پیشینه ی پژوهش:
علوی و پور بهرام(1389) در مقاله ی کاربرد نظریّه ی روان شناسی رنگ ماکس لوشر در نقد و تحلیل شعر فروغ فرخزاد نوشتند: روان شناسی رنگ «ماکس لوشر» ، بعد از آزمون معروف دور شاخ در زمینه ی شناخت شخصیّت انسان از طریق لکّه های رنگین جوهر، نظریه ای جدید است. در این روش رنگ هر کدام با یک عدد مشخص می شو و رنگ هایی که در اولویت قرار می گیرد و یا طرد می شود، هر کدام به نوعی مبیّن احساسات و هیجانات روحی اشخاص تواند بود.
محسن مرتضی و همکاران ( ) در مقاله ی تحلیل رنگ در اشعار شاملو براساس نظریّه ی ماکس لوشر عنوان نمودند؛ نظریّه ی روانشناسی ماکس لوشر یکی از معیارهای سنجش شخصیّت به شمار می آید و تأثیر روحی و جسمی را که رنگ می تواند بر یک شخص باقی گذارد ،به ما می نمایاند.
قاسم زاده و نیکوبخت(1382) در مقاله ی روانشناسی رنگ در اشعار سهراب سپهری نوشتند: «رنگ» به عنوان برجسته ترین و نمودارترین عنصر در حوزه محسوسات از دیربازط تاکنون مورد توجه انسان بوده و همواره روح و روان آدمی را مسحور قدرت نافذ خویش نموده است. رنگ ، مایه ی آرایش جهان آفرینش و نمایانگر قدرت نقّاش زبردست هستی است.
فرج نژاد فرهنگ (1395) در مقاله ی روانشناسی رنگ در اشعار هوشنگ ابتهاج براساس آزمایش ماکس لوشر نوشت: در روانشناسی نوین، رنگ ها یکی از معیارهای سنجش شخصیت به شمار می آیند؛ یعنی می توان از آنها برای خونش جریان ذهنی نویسندگان و شاعران کمک گرفت.آزمایش لوشر،نظریّه ای است در جهت پاسخ به این مقصود. این آزمایش اطلاعات زیادی در مورد ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه شخص ، در اختیار ما قرار می دهد.
3-1 روش تحقیق:
روش لوشر چنین است که هشت کارت در رنگ های خاکستری ،آبی ،سبز،قرمز، زرد، بنفش ،قهوه ای و سیاه انتخاب می کند و در پشت هر کدام عددی م ینویسد. اعداد اختصاص یافته به هر کارت، به ترتیب زیر استک خاکستری (0)، آبی (1)،سبز (2) ، قرمز (3) ، زرد (4) ،بنفش (5)،قهوه ای (6)، سیاه(7)، لو کارت ها را براساس علاقه ی فرد ، در یک ردیف ، از سمت شماره و از چپ به راست قرار می دهد، به طوری که رنگی را که فرد بیشتر از همه دوست دارد، به عنوان اوّلین کارت، در سمت چپ و رنگی که کمترین علاقه را دارد، در مرحله ی آخر، به عنوان هشتمین کارت، در سمت راست قرار می دهد. پس از مرتب شدن کارت ها ،آنها را به صورت دو به دو (زوجی)گروه بندی می کند. دو رنگ اوّل از سمت چپ را که بیشترین علاقه را شامل می شود،با علامت بعلاوه(+)،زوج دوم را با علامت ضربدر(x)، زوج سوّم را با علامت مساوی(=) و زوج آخر را با علامت منها(-) تقسیم بندی می کند. به این ترتیب ، چهار منطقة دوتایی به دست می آید که هر کدام شامل دو وضعیّت (یعنی ترتیب قرار گفتن رنگ مورد علاقه در مناطق چهارگانه) است. تفسیر کارکردی علائم به این شرح است:
?منطقة ترجیح شدید یک رنگ که با علامت بعلاوه (+) مشخص شده ،هدف های مطلوب یا رفتار ناشی از هدف های مطلوب را نشان می دهد و شامل دو وضعیّت می گردد: وضعیّت اوّل آن ، نمایانگر روش اساسی است که شخصی برای رسیدن به هدف خود آن را انتخاب می کند و وضعیّت دوم آن ، هدف واقعی فرد را نشان می دهد.
?منطق? ترجیح عادی یک رنگ با علامت ضربدر(x) مشخّص شده، وضع موجود یا رفتار مناسب با وضع موجود را بیان می کند و نشانگر « وضع واقعی امور» است؛ گروه زرد-سبز (2x 4 x )تشکیل داده است. شاعر فی الواقع خود را در این وضعیّت می بیند. این منطقه وضعیّت سوّم و چهار را به خود اختصاص داده است.
? منطقه بی تفاوتی نسبت به یک رنگ که یا علامت مساوی(=) مشخص شده و شامل وضعیّت پنجم و ششم است. صفات بارز تحت محدودّیت یا رفتار نامناسب با وضع موجود را بیان کی کند و «نشانگر»، بی تفاوتی فرد نسبت به آنهاست.
?منطقه بی میلی یا انزجار از یک رنگ که باعلامت (-) مشخص شده و شامل وضعیّت هفتم و هشتم است. که صفات بارز طرد شده یا سرکوفته، یا صفات بارز مملو از اضطراب را بیان می کند و نشانگر نیاز خاصّی هستند کهعاری از ضرورت است.» (ویلز،1374: 32-62)
رمز شناسی رنگ های یاد شده
رنگ خاکستری(0): « خاکستری، دارای رنگ نیست، نه تیره است و نه روشن است خنثی است، نه ذهنی است ،نه اضطراب آفرین و نه آرام بخش. فاقد حیطه و قلمرو بوده و فقط یک مرز است.»
(لوشر،1373: 75)
رنگ آبی (1): آبی، نشان دهنده ی آرامش کامل و رنگی سرد است. رنگ آسمان،دریا،کیهان و با اندکی تسامح،رنگ صلح و آشتی(زهی کبوتر سپید آشتی که دل برد سرود جان فزای او ؛ملک لشعرای بهار) این رنگ همچنان رنگ مناسب شکوه و حشمت و سلطنت هم محسوب می گردد. و این سخن اسطوره شناس معروف میرچا الیاده.(الیاده،1372: 34).
معمولاً در محیط آب رنگ کارهای ابتکاری و هوشمندانه بهتر انجام می گیرد.(آیت اللهی،1381: 120).آبی تیره که رنگ آسمان شب است، بی حرکتی،آرامش و کاهش فعالیّت بدنی را به همراه دارد. سهراب سپهری در منظومه ی صدای پای آب می گوید:
« و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است.» (سپهری،1376: 294)
شمیسا در کتاب نگاهی به سپهری در تفسیر بند فوق می نویسد:« ... آبی از رنگ های سبک نو است (در ادبیات کهن این واژه نیامده است)رنگی ملایم و شاعرانه شاملو می گوید:
آی عشق،آی عشق / چهره ی آبیت پیدا نیست./ آبی ،صاف و آشکار بودن، بی غل و غش بودن را هم به ذن متبادر می کند، آسمان آبی،صاف و بی ابر است، قلب حقیقت باید آبی باشد و این کنجکاوی و چون و چرا ندارد. (شمیسا، 1382: 119).
همو به نقل از کتاب روانشناسی و دین (ص 142) می نویسد:« در فرهنگ سمبل ها (ص 54) آمده است: آبی منسوب به خدای خدایان ژویتر(مشتری) و همسرش جونزه jun است.رمز احساسات مذهبی، عصمت و تقدّس است. یونگ می نویسد: رنگ آبی رنگ جامه ی آسمانی مریم است. مریم عبارت از زمین است که سراپرده ی آبی آسمان آن را می پوشاند.
سپهری«آبی» را از هم? رنگ ها بیشتر دوست دارد و در آن عکسی از درخت توت می چیند،جامه ی آبی بر تن دارد. کتاب اطاق آبی که بعد از مرگ سهراب منتشر شد، نوشته ی لطیفی است در ستایش رنگ آبی که اینک جملاتی از آن نقل می شود:
« ته باغ ما ... یک اطاق بود. آبی بود. اسمش اطاق آبی بود ... اطاق آبی خالی افتاده بود. هیچ کس در فکرش نبود. این mysterium magnum پشت درختان باغ کودکی من قایم شده بود، امّا برای من پیدا بود.
نیرویی تاریک مرا به اتاق آبی برد. گاه میان بازی، اطاق آبی صدایم می زد... می رفتم تا میان اطاق آبی بمانم و گوش بدهم. چیزی در من شنیده می شد. مثل صدای آب که خواب شما بشنود... روی کاشی ها آبی ها دیده بودم ... مادرم ملافه ها را آبی می کرد. در مصر قدیم هم آبی نشانه ی حکمت بود... آبی همجوار دانایی است.(باغ ما در طرف سایه ی دانایی بود.(سپهری،1376: 275) در زمینه ی تمثیل مذهبی رنگ،آبی که رنگ آسمان است برای جشن های فرشتگان پذیرفته شد. پی یراکوس روانپزشک یونانی از هاله ی انرژی (Aura) اطراف تن آدم عکس گرفت و هاله یی آبی دید. رایشن باخ انریشی رنگ هوای روشن گرد بدن را با حال و مشرب و سیرت انسان وابسته می بیند: در عشق آبی است... رنگ آبی تمثیل وحدت ازلی است.» (سپهری،1369: 12-25).
رنگ سبز (2): رنگ سبز، نوید بخش زندگی دوباره و تجدید حیات و نوشدگی زندگی است. مولوی از شاعران عارف قرن هفتم رنگ عشق را سبز خوانده است:
باغ سبز عشق کو بی منتهاستجز غم و شادی در او بس میوه هاست
بنابراین ، نوزایی روحانی و تلاش جسمانی را رنگ سبز القاء می کند.(الیاده ،1372: 34) و نیز سبز را : « رنگ آسایش ،همزیستی،آرام منظّم و سعادتمندی است.(آیت اللّهی،1381: 118).
در ادبیات امروز ایران یکی از رنگ های مورد دلخواه سپهری است. چنانکه در شعری می گوید:
« من چه سبزم امروز/ و چه اندازه تنم هشیار است.»(سپهری،1376: 350).
صالح حسینی در کتاب گل های نیایش در توضیح شعر« از روی پلک شب سپهری» می نویسد:
«فضای این شعر،فضای فراسوست،یعنی فضای مثالی جغرافیای آن هم مثالی است و رنگ سبز، این عالم مثالی را در برگرفته است و یادآور باغ بهشت است. رنگ سبز،رنگ آغاز است و از این سبب با آغاز مذهبی و آغاز اساطیری مرتبط است.
« ساقه ی سبز» و «سفالینه» با توجه به پیوند آنها با «گیاهی در هند » و «سفالینه ای از خاک سیلک» باریباس و نیلوفر متقارن است. در منظومه «مسافر»، تعبیر«خواب سبز» عبادت از خواب دوران کودکی است، یعنی زمانی که باغ در طرف سایه ی دانایی قرار دارد و از این لحاظ با دوران پیش از هبوط تقارن دارد.»
(صالح حسینی ،1375: 177)
رنگ قرمز (3) : قرمز بیانگر نیروی حیاتی، فعالیّت عصبی و غددی است و معنای آرزو و میل و اشتیاق را دارد. قرمز یعنی محرک اراده برای پیروزی و تمام شکل های شور زندگی و قدرت.
(لوشر، 1373:86-87).
در فرهنگ سمبل ها آمده است:« گل سرخ اساساً رمز کمال است و از این رو به هر چیز کامل و متعالی از قبیل دل، بهشت،معشوق دلالت دارد و هم چنین به لحاظ شکل مدّورش اشاره یی است به ماندالا.نوع هفت گلبرگی آن می تواند اشاره به هفت جهت فضا ، هفت روز هفته، هفت سیّاره و هفت مرحله ی کمال باشد.(j .E . Cirlot, 1972:75)
رنگ زرد(4): « در محیط هایی به رنگ زرد، اشتباهات کمتری رخ می دهد.» (آیت اللّهی ،1381: 120) رنگ زرد آزمایش لوشر، روشن ترین رنگ به شمار می رود و اثر آن به صورت روشنی و شادمانی ظاهر می شود. رنگ زرد، به لحاظ نماد شناسی، شباهت به گرمای دلپذیر نور آفتاب دارد. انتخاب کننده ی آن می خواهد به مقام بلندی برسد و مورد احترام زیاد دیگران قرار بگیرد. زرد، هرگز آرام و قرار ندارد و برای رسیدن به بلند پروازی های خود به محیط بیرونی خود فشار وارد می سازد.(لوشر،1373: 90-92) در ادبیات فارسی رنگ زرد اختصاص به عاشقان دارد که به سبب دوری از معشوق لاغر و نحیف گشته و رنگشان به زردی گراییده است. بنابراین عاشقان زرد چهره اند. امّا معشوق چهره اش سرخ گون است. چنانکه مولوی در غزل سه بیتی عجیبی می گوید:
ای برادر عاشقی را درد باید درد کوصابری و صادقی را مرد باید مرد کو
چند از این ذکر فسرده چند از این فکر زمننعره های آتشین و چهره های زرد کو
کیمیا و زر نمی جویم مس قابل کجاستگرم رو را خود که باید ،نیم گری سرد کو
(مولوی، 1375: 222)
دزی در فرهنگ البسه ی مسلمانان می نویسد:« عرب ها برای نشان دادن خشم خویش،لباس های زرد یا سرخ می پوشیدند و هنگام انتقام جویی ، عمّامه ی سیاه به سر می گذاشتند و کفش هایی به همین رنگ می پوشیدند.» (دزی،1383: 15)
رنگ بنفش(5)، رنگ هماهنگی بین عقل و احساسات و بین معنویات و مادّیات است.
(دی و تایلور،1387: 90)
«پوشیدن رنگ بنفش به فرد، احساساتی چون حترام به خود، وقار و عزّت نفس می بخشد.»
(سان،1379: 132)
از نظر روانشناسی، بنفش و ارغوانی تقویت کننده ی افکار آرام است و معنویّت و آرامش را تداعی می کند.(دی و تایلور، 1387: 90و9).
رنگ قهوه ای (6): قهوه ای ، نشانگر احساس به صورت کاربرد آن در حواس جسمانی؛ یعنی مستقیماً با جسم مادّی (بدن انسان) مرتبط است. برای مثال اگر قهوه ای در منطقه ی بی تفاوتی قرار گیرد، در این صورت وضعیّت حسّی و شرایط جسمانی از اهمیّت نابجا برخوردار نخواهد شد. این وضعیّت باید وجود داشته باشد، چرا که یک بدن سالم و کنترل شده کمتر توجه صاحب خود را جلب می کند. در صورتی که اگر ناراحتی جسمانی یا بیماری وجود داشته باشد،رنگ قهوه ای شروع به حرکت به سوی اوّلین ردیف های رنگ می نماید و این امر نشانگر این است که برای ناراحتی جسمانی و ایجاد شرایطی که باعث بهبود این ناراحتی گردد، اهمیّت بیشتری قایل شده است.(لوشر،1373: 95-97).
رنگ سیاه(7): سیاه، تیره ترین رنگ حالت و نمایانگر مرز مطلقی است که در فراسوی آن زندگی متوقّف می گردد؛ لذا بیانگر فکر پوچی و نابودی است. سیاه به عنوان نفی کننده ی خود، نشانگر ترک علاقه ، تسلیم یا انصراف نهایی بوده و از تاثیر قوی بر هر رنگی که در همان گروه قرار گرفته باشد، برخوردار است و خصلت آن رنگ را مورد تأکید و اهمیّت قرار می دهد.(همان: 97)
نشانه ی ناخودآگاهی کامل و رنگ عزا، خاک سپاری و ظلمات است. در اروپا نیز رنگی منفی محسوب می گردد.(ایلی ،1371: 284). همچنین با تاریکی ،ترس از ناشناخته ها و رموز ماورای طبیعی (جادوی سیاه) نیز ارتباط داده شده ،تداعی کننده ی نیروهای مافوق طبیعی یا جادویی است.(دی و تایلور، 1387: 16و10).
?تحلیل نمادگونه ی رنگ ها در هفت پیکر نظامی
قبل از شروع بررسی روانشناسی کارکردی رنگ ها در منظومه ی هفت پیکر نظامی، می سزد که ابتدا مروری داشته باشیم بر چگونگی و چرایی سروده شدن این منظومه توسط نطامی گنجه ای.
?مثنوی هفت پیکر:
منظومه ی هفت پیکر اثری هنرمندانه و رمزنامه ی دیگری است که آیینه ی غیب الیاس پسر یوسف نظامی گنجه ای آفریده و همان را از ترس تاراجگران؛ به نام کریه ارسلان (ف : 604 ه.ق) حاکم احمدیلی مراغه بسته است:
چون که شد لعل بسته برتاجشبرتو بستم ز بیم تاراجش
حکیم رازدان و هنرمند هر یک از افسانه های هفتگانه ی این مثنوی را گنج خانه یا گنج خانه ی راز(مخزن الاسرار) می نامد:
هر یک افسانه ای جداگانهخانه ی گنج شد نه افسانه
و آنچه بر هفت گنجه خانه ی رازبستم آرایشی فراخ و دراز
غرض آن شد که چشم از آرایشدر فراخی پذیرد آسایش
(ثروتیان، 1394: 390)
خود شاعر به رمز ناک و از آمیز بودن افسانه های هفت پیکر با بهرام اشاره کرده می گوید:
ظاهر داستان ها برای کسانی که به ظاهر می اندیشند لذّت بخش و شادی آفرین است و باطن آنها نیز برای کسانی که به معنا می اندیشند حامل پیام خاصّی است و رای هرگونه صورت و ظاهر:
هرچه در نظم او ز نیک و بد استهمه رمز و اشارت و خرد است
پیش بیرونیان برونش نغزوز درونش درونیان را نغز
که به تعبیر یوسفی زبان نظامی «زبانی است برخوردار از واژگانی غنی، ترکیب آفرین و ، به اصطلاح عبدالقاهر جرجانی در اسرار البلاغه ، مبتنی بر حسن تألیف اجزاء کلام، یا به قول جاناتان سویفت حاصل به کار بردن کلمات و ترکیبات متناسب در جای مناسب.(یوسفی،1392: 186)
هفت افسانه ی هفت پیکر: نظامی در این افسانه ها افزون بر سرگذشت بهرام گور،قهرمانان داستان ها را از نظر روانی و ارتباط درونی و معنوی ایشان با خدا و هستی مطلق تحت نظر دارد و جنبه های اجتماعی و اخلاقی آنان را در ارتباط با جامعه و اداره کردن آن مورد تحقیق و بررسی قرار می دهد.
در این اثر خود شاعر و حکیم هنرمند،موجودی زنده به نام انسان را در صحنه عالم فیزیک و متافیزیک به معرض تماشا می گذارد،و نقاط ضعف اخلاقی و اجتماعی و سیاسی انسان ها و جوامع بشری را ] همچون یک جامعه شناس و مردم شناس و فیزیولوژیست[ می کاود، و با همه ی ظاهر هوس انگیز و اروتیکی افسانه ها و بستگی آنها با نفس و غریزه های طبیعی موجودات زنده، همه جا شرع و قوانین آن را حاکم و لازم می داند و خدا را ناظر بر اعمال و اقوال و حتّی نیات انسان می بیند و ] بدینگونه[ کتابی منظوم و دلپسند در تدبیر منزل و سیاست مدن، یعنی اخلاق عملی می آفریند.اغراض مربوط به معرفت نفس و سیاست مدرن از نظر وی در افسانه های هفتگانه و رازمند هفت پیکر نهفته است که در بخش 32 کتاب آغاز می گردد و در نخستین افسانه ، بهرام روز شنبه را که مربوط به سیّاره ی کیوان (زحل) است. جامه ی سیاه می پوشد و در گنبد سیاه، پیش دختر پادشاه هند می رود، بانوی هند افسانه ی سیاه پوشان به شهر مدهوشان راه می یابد، همانجا به یاری مرغی در آن سوی زمین به باغی سرسبز فرا می رود، مرغی که از خارش بال او صدفی پر از مروارید بر زمین می ریزد و از گرد انگیزی پرهایش نافه های مشک پراکنده می گردد و باغی که بهشت موعود را به خاطر می آورد، باغی که جوی ها از زیر درختان آن جاری است و آیاتی از قرآن کریم را پیش چشم می آورد که در آن ها مؤمنان و نیکوکاران را وعده ی آن باغ داده اند:
« اِنّ الّذین آمنوا و عملو الصالحات لهم جنّاتٍ تجری من تحتها الانهار» (قرآن ، البروج: 11).
روضه ای دیدم آسمان زمینشنا رسیده غبار آدمیش
صد هزاران گل شکفته در اوسبزه بیدار و آب خفته در او
هر گلی گونه گونه از زنگیبوی هر گل رسیده فرسنگی
زلف سنبل به حلقه های کمندکرده جعد قرنفلش را بند
لب گل را به گاز برده سمنرغوان را زبان گزیده چمن
گرد کافور ، خاک عنبر بوددیگ زر، سنگلاخ گوهر بود
چشمه هایی روان به سان گلابدرمیانش عقیق و دّر خوشاب
(نظامی، نقل از: ثروتیان،1394: 392)
هنگام غروب در چنین باغی، که نور از مهتاب بدزدیدی – بادی می ورزد و گرد و غبار را می برد، ابری چون ابر یکسانی بر سبزه ها در افشانی می کند و آیاتی از سوره ی دخان را بر ذهن تداعی می کند:
راه چون رفته گشت و غم زده شدههمه راه از تبان چو تبکده شد
دیدم از دور صد هزاران نورکز من آرام و صابری شد دور
یک جهان پرنگار نورانیلطف پرور چو راح ریحانی
هر نگاری بسانی تازه بهارهمه در دست ها گرفته نگار
لب به لعلی چو لاله دربستانلعلشان خونبهای خوزستان...
(همان)
با توجه به ابیاتی معدودی که نقل است؛ این حقیقت مسلّم می گردد که « کاربرد رنگ ، فارغ از هرگونه جنبه ی روانشناسی آن در هفت پیکر نظامی نقش کلیدی دارد. در این متن رنگ با واژه های متعدد به گونه های حقیقی و مجازی و بر مبنای یک نظام اندیشگی تعبیر شده و در ساختار هفت پیکر و القای مفاهیم رمزی نقشی مهم ایفا می کند. (اکبری و همکار،1390: 9) مثلاً شاعر به مدد عنصر رنگ وجهی از جهان شناسی خود را که ] مبتی بر همه ی علوم[ است به یاری واژگان بارآفرینی می کند. و در اینجاست که کار نقاش و شاعر به هم گره می خورد و گاهی نقاش اگر مانی هم باشد بر نوک کلک شاعر غبطه می خورد و به قول حافظ شیرین سخن:
نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد تذ دو طرفه من گیرم که چالاک است شاهینم
اگر باور نمی داری رو از صورتگر چین پرسکه مانی نسخه می خواهد ز نوک کلک مشکینم
(حافظ،1369: 245)
یه ضرس قاطع می توان گفت که رنگ یکی از نشانه های مهم روایتگری نظامی برای بیان وجه تمثیلی نگرش هستی شناسانه ی اوست، به این دلیل رنگ ساحتی رمزگرایانه و تأویل پذیر دارد که فهم معنی رمزی آن مستلزم شناخت زمینه های تأویلی آن است. شناخت این زمینه ها ، خود می تواند، سبب فهم پیوند رمزی رنگ و منشأ آن نور شود. چرا که ارتباط نور و رنگ در روایت پردازی نظامی کانون جذب عناصری دیگر، از قبیل هفت ستاره، هفت گنبد، هفت اقلیم، هفت بانو، هفت فلز، بهرام، زمان و ... شده است که با رنگ ارتباط صوری و محتوایی یافته اند. (علی اکبری و همکار،1390: )
شعر نظامی زنده و رنگارنگ است، ترکیبی از رنگ های لطیف و زیبا نظامی در آثار خود از توصیف نقش و نگارهای زیبا و پر زرق و برق لذّت می برد و مانند نقاشی چیره دست که با روح رنگ آشناست، با دقّت و صحّت ، طرح خام ذهن را با قلم موی بیان رنگ آمیزی می کند و از این ترکیب هنرمندانه نقشی روح نواز و ماندگار رقم می زند.
رنگ در شرایط متفاوت با القای حالات روانی خاص مانند آرامش یا اضطراب تاثیر ویژه ای روی رفتارهای فردی و اجتماعی افراد باقی می گذارد.(مسجدی و بهرامیان،1354: 79) ناگفته نماند در هفت پیکر نظامی که یکی از رازناک ترین اثر نظامی است؛ همه چه رنگ جادویی دارد. مبهم ،رازناک،سحرآمیز. گویی نظامی در این اثر نیز«شعبده ای تازه برانگیخته و هیکلی از قالب نو ریخته « تالوج هنر خود را در داستان پردازی به نمایش بگذارد. اینکه چرا قهرمان داستان لباسی به رنگ سیاه به تن کرده است. ثروتیان می نویسد:« ظاهراً به سبب زیادت طلبی و باطناً به علّت غیرت معشوق از آن باغ رانده می شود و برای همیشه سیاه می پوشد و حقیقت این امر آشکار می گردد که : « و العصر،اِنّ الانسان لفی خسر» (ثروتیان،1394: 392). که این تعبیرات آشکارا در متن وجود ندارد. و خود شاعر علّت روی بردن خود به زبان رازناک را چنین بیان می کند که :
« جبرئیل چنین سخنان را بر من رقم می زند و القا می کند، تا آن را از دیوان پنهان کنم . جز به سلیمان نشان ندهم تلمیح داستان حضرت سلیمان که زبان حیوانات را می دانست و جنّ و انس و دیوان تابع و فرمانبردار او بودند یکی از آبشخورهای فکری نظامی است که آن را از قرآن مجید و تفاسیر معتبر اخذ نموده است. نظامی در مخزن الاسرار نیز از این تلمیح سود برده است:
چون فلک از عهد سلیمان بری استآدمی ان است که اکنون پری است
(نظامی ،1386: 86)
اینکه چرا در نخستین افسانه،هفت گنبد،بهرام روز شنبه که به سیّاره ی کیوان (زحل) مربوط است، سیاه می پوشد،شاید بشود چنین توجیه کرد که :اولاً :« درک رنگ ها و نقش نمادین آن ها متعلّق به ضمیر ناخودآگاه جمعی است. همان طور که تعلّق افراد به احساسات ناشی از طبیعت فرد و تجربیاتی است که شخصیّت روان شناختی کاملاً مستقلی دارد. به طور کلّی می توان گفت که قطب بندی رنگ در هفت پیکر مرتبط با بهرام گور و به هنگام روایت داستان «سیاه و سفید» است. و بنابراین وجوه زیر نیز می تواند در پاسخ به سؤال مذکور مورد توجه قرار گیرد:
?انگیزه اعتقادی: گفته شده است که پیامبر (ص) به هنگام معراج سر در نور سیاه داشت. و حرکت بهرام از نور سیاه آغاز شد.آیا اینکه این روسیاهی به یک معناست به نظر می رسد که پاسخ منفی است زیرا سیاهی اوّل ،سیاهی فروزان و روشنایی سیاه است. آن سیاهی منتهی الیه مادّه و آغاز ساحت حضور در قطب آسمانی یا همان«شمال کیهانی» است و به نظر کربن اگر« از دیدگاه جان آدمی به آن بنگریم، همان ابر آگاهی است که از افق سر برون می آورد.» (کربن،1379: 23)
امّا رنگ سیاه معانی دیگری را نیز در بر دارد؛ و می توان گفتکه :« سیاه اسم مفهومی است که معنای نمادین دارد؛ چرا که هم بر خود و هم بر دایره ی وسیعی از معانی ضمنی دلالت می کند، که می تواند جانشین آن شود مانند: ظلم ،جهل ،استبداد،غفلت و ... (سلاجقه ،1384: 186). مثلاً خاقانی در قصیده ی ایوان مداین روزگار ر ا مام سیه پستان می خواند که به فرزندانش ظلم می کند و به آنان شیر نمی دهد:
از خون دل طفلان سرخاب رخ آمیزاین زال سپید ابرو وین مام سیه پستان
(خاقانی ،بی تا: 360)
پیشرفت هایی که در علوم؛ مخصوصاً دانش روانشناسی حاصل شده ،روانشناسان را بر آن داشته تا با دقّت در چگونگی گزینش و کاربرد رنگ ها توسط افراد، شاعران و نویسندگان به بررسی جنبه های پنهان شخصیت آنان بپردازند. البته این نکته نیز گفتنی است که کاربرد روانی رنگ و بررسی روانشناسانه آن چندان هم ساده به نظر نمی رسد، زیرا «پیچیدگی روحی انسانها،حسّ زیبا شناختی (Aesthetic) مخصوص به خود را ایجاد می کند، که در اقوام و ملّت های گوناگون این تأثیر گذاری متفاوت است؛ مثلاً در لندن، خودکشی های زیادی روی پلی سیاه رنگبه نام فریارز سیاه (black friars) صورت می گرفت که با تغییر رنگ آن از سیاه به سبز روشن ، تعداد خودکشی ها به یک سوّم کاهش یافت.» (توکّلی، 1376: 67).
در میان شاعران معاصر شاملو و فروغ فرخزاد بنا به موقعیتی که در زندگی و حیات ادبی و شعری خود داشته اند،رنگ سیاه را از دیگران بیشتر به کار برده اند. کاربرد رنگ سیاه در شعر شاملو بیشتر جنبه ی اجتماعی داشت امّا کاربرد رنگ در شعر فروغ فرخزاد بیشتر جنبه ی فردی و شخصی داشت. و یا محاکات هایی که از یک زندگی زن تنها می توان تصوّر کرد. در شعر سپهری نیز رنگ سیا در دوائر اوّلیه یعنی مرگ رنگ و زندگی خوابها بیشترین بسامد را دارد. امّا رنگ سیاه در جهان بینی او مطلوب نیست حتّی از آن متنّفر و منزجر است. امّا سبز و آبی مطلوبترین و مورد پسندترین رنگ های سهراب سپهری است. به هر تقدیر رنگ سیاه در هفت پیکر تنها به موارد یاد شده ختم نمی شود و معانی فراگیرتر دیگری نیز دارد که به مواردی از آنها جهت رمزگشایی بیشتر اشاره می گردد:
روز شنبه زدیر شمّاسیخیمه زد در سواد عبّاسی
سوی گنبد سرای غالیه فامپیش بانوی هند شد به سلام
تا شب آنجا نشاط و بازی کردعود سوزی و عطر سازی کرد
چون برافشاند شب به سنّت شاهبر حریر سپید مشک سیاه
آهوی ترک چشم و هند و زادنافه ی مشک را گره بگشاد
(نظامی،1388: 7-146)
در تفسیر رنگ سیاه مطرح در هفت پیکر که بسیار این رو دهشتناک می نماید و تنها می توان درباره ی آن مقاله ای پرداخت ،گفته شده است که :« سیاه رنگ آغاز است و نا رنگ پایان؛ سیاه تسخیر کننده، عمیق و سنگینی که فراتر از تمام رنگ ها، پایان تمام محدودیت های جسم شناخته می شود؛ در هفت پیکر نقطه ی آغاز سفر از خود به خویشتن است. (مجدی و بهرامیان ،1394: 83) چرا که «نخستین مرحله ی کیمیاگری ]نیز[ که تزویج خوانده می شود،نیگردو (Nigredo) نام دارد که به معنی شب تاریک روح(The dark night of the soul) است.» (شمیسا،1383: 174). تفسیری در مورد گنبد سیاه می گوید :« رنگ سیاه تقریباً در همه ی فرهنگ ها نمادی از حزن و اندوه است و سیاه پوشی نشانه ی غم در سوگ از دست دادن عزیزی است. سیاه ماهیّتی رمزآلود،اندوهناک و حزن انگیز دارد و روال این است که در ادبیات رمزی هرچیز ناخوشایند رنگ تیره به خود می گیرد. لی در داستان پادشاه سیاه پوش،این سیاه پوشی دلیل عمیق تری دارد،چراکه جامه سیاه تا پایان عمر بر تن می ماند. این غم فراتر از تمامی حزن ها داند وجه های دنیوی است.(کاسی، 1387: 191).در معنای یونگی آن می توان گفت روح برای عروج عارفانه در مسیری گام می نهد که مملو از ناشناختههاست. و لذا همه چیز را رمز آلود و رازگونه می بیند. همه چیز در آن سرزمین تیره و تار و در هاله ای از ابهام قرار دارد و این راز گونگی حسّ دوگانه ای از ترس و اشتیاق را به روح القا می کند. ترس ذاتی و غریزی از ناشناخته ها و اشتیاقی وصف ناپذیر به کشف و پرده برداشتن از اسرار.(مجدی و بهرامیان،1394: 83). در هفت پیکر ماجرای گنبد سیاه ،داستان پادشاهی است کامگار،بزرگ و عدالت پیشه که رمز ناکی و رازآلودی سیاه پوشی یک میهمان او را به شدّت مشتاق کشف اسرار او می کند. و تنها سر نخی که مسافر به دست پادشاه می دهد، نشانی گنگ و مبهم از شهر مدهوشان است که شور و اشتیاق وی را برای سر در آوردن از راز آن، صد چندان می کند:
گفت شهری است در ولایت چینشهری آراسته چو خلد برین
نام آن شهر شهر مدهوشانتعزیت خانه ی سیه پوشان
مردمانی همه به صورت ماههمه چون ماه در پرند سیاه
هر که زان شهر باده نوش کندآن سوادش سیاه پوش کند
(همان:151)
لوشر، روانشناس معروف می گوید:« سیاه نمایانگر مرزهای مطلقی است که در فراسوی آن چیزی قابل تشخیص نیست. نماینده ی تعارض و اضطراب است و انتخاب آن به عنوان رنگ نخست، نشانگر اعتراض به وضعیت غیر قابل تحمّل موجود و در عین حال انکار هر چیزی خارج از این وضعیّت است. در این شرایط فرد گاهی به پوچ گرایی متمایل می شود و گاهی بر سرنوشت،خصوصاً سرنوشت خویش طغیان می کند تا جایی که حتّی گاهی اعمال شتاب زده و غیر منطقی از او سر می زند»(لوشر ،1369: 9-97). براساس تفسیر لوشر از رنگ سیاه می توان رنگ سیاه در هفت پیکر را چنین گزارش نمود که پادشاه گنبد سیاه اگرچه ظاهری شاد و خرّم و سرخوش دارد و نسبت به زندگی رضایتمندی دارد، امّا در باطن درونی آشفته و ناآرام دارد و در درون خود خلائی احساس می کند. که تعارض و اضطراب ناشی از این خلاء او را بر سونوشت عاصی می کند تا اینکه روانه ی شهر مدهوشان گردد و با نمودن جهانی فرا تصّور ظاهری، زندگی دیگری برایش رقم می خورد. امّا حرص،آز و فزونخواهی ، ناسپاسی و شکر ناگزاری از نعمت ها، او را بر ارتکاب عملی شتاب زده وا می دارد که نعمت را بر او حرام می گرداند.
رنگ زرد: در هفت پیکر نظامی ،گنبد زردرنگ مربوط به روز یکشنبه و سیّاره ی خورشید است. مطابق آزمایش لوشر «رنگ زرد،روشن ترین رنگ محسوب و اثر آن به صورت روشنی و شادمانی ظاهر می شود.(لوشر ،1386: 90). جالب است که در گنبد زرد بیشترین کلماتی که به چشم می خورد عبارتند از: نور،آفتاب،چراغ ،شمع و آتش که همه از مصادیق رنگ زرد هستند. رنگ زرد مبیّن صداقت و راستی نیز هست. چراکه در حکایت شاهزاده ی اقلی دوم که ترس عمیق و دهشتناک بیان می گردد و پادشاه از ترس خوشبخت نشدن و سخن چینی پیرزنی در بارگاه ،همسری نمی گزیند و کنیز نیز به دلیل اینکه در سرزمین وی هر زنی ازدواج می کرده هنگام زایمان جانش را از دست می داد، حاضر به ازدواج نمی گردد. امّا پس از ذکر داستان «سلیمان و بلقیس» هر دو به این نتیجه می رسند که اگر بین هر دو صداقت و راستی حاکم باشد،مشکلات از میان برداشته شده و به وصال هم می رسند و پیام این حکایت چنین است:
راست گفتن چو در حریم خدایآفت از دست برد و رنج از پای
به که ما نیز راستی سازیمتیر بر صید راست اندازیم
(نظامی ،1376: 190)
گنبد زرد از دیدگاه روان شناسی یونگ نیز قابل بررسی است و آن اینکه «در گنبد زرد،که گنبد آفتاب و سرزمین روم است هنوز تنش میان درون و بیرون ، راه سازگاری و آشتی را بر بهرام می بندد و شاه سیاه پوش و رانده شده از بهشت ، که هنوز با آنیما و سرشت سرکش آن دست و پنجه نرم می کند، سویه ی ستیزنده ی این حوّای درون را بر همه ی زنان شبستان خویش باز می تاباند... بهرام در قالب داستان «سلیمان و بلقیس» با این آنیمای کژتاب و یا به گفته ی زیبای نظامی «آشکارا ستیز پنهان دوست» آشتی می کند، با آن می آمیزد و آن را در فرمان می گیرد.»(یاوری،1396: 8-147).
کلمات کلیدی: